اشاره: طبق روال نشریه پرتو، ذیلاً خلاصه یکی دیگر از سخنرانیهای علامه مصباح (ره) تقدیم شده است.
--------------------------------
علیرغم اینکه این انقلاب بیش از هر گروه و هر قشری مرهون روحانیت است و امروز بسیاری از مسئولیتهای مهم کشور به عهده روحانیون است؛ ولی از آنجایی که هر چیزی که ارزشمندتر باشد دشمن بیشتری هم خواهد داشت امروز که روحانیت، خودش را در مملکت نشان داده و ارزش خودش را ثابت کرده دشمنیهای زیادی هم با روحانیت شروع شده است.
الف) دشمنی دشمنان خارجی علیه روحانیت
البته اینها کمیابیش سابقاً هم بوده؛ ولی با پیروزی انقلاب که رهبری آن را روحانیت به عهده داشت، اهمیت این نهاد برای دشمنان اسلام بیشتر آشکار شد. در خارج از کشور فعالیتهایی علیه روحانیت آغاز شده که شامل انتشار مقالات، ایراد سخنرانیها و گاه تألیف کتابهایی در نقد روحانیت و اسلام است. این آثار گاهی به صورت قاچاق به داخل کشور راه پیدا میکنند و با قیمتهای بالا به فروش میرسند و میان افراد دستبهدست میگردند. این یک بخش از فعالیتهای ضد روحانیت است که در خارج انجام میگیرد و هدفش تضعیف اسلام و روحانیت به عنوان سمبلی از اسلام و نگهبان اسلام است.
ب) دشمنی دشمنان داخلی علیه روحانیت
طبیعی است که همه دشمنان اسلام یعنی همه ابرقدرتها و قدرتهایی که امروز در دنیا یکّه تاز میدان قدرت هستند، از هرگونه تلاشی که برای تضعیف اسلام، تضعیف روحانیت اسلام و بهخصوص تضعیف روحانیت شیعه از دستشان بربیاید که انجام بدهند فروگذار نخواهند کرد؛ ولی همه دشمنیها و مخالفت با روحانیت، تنها در این بخش مخالفت دشمنان خارجی اسلام خلاصه نمیشود.
در داخل هم کسانی با انگیزههای مختلف، با روحانیت یا روشنتر و دقیقتر بگویم با روحانیت موجود، به مبارزه برخاستهاند. اینها را به چند دسته میشود تقسیم کرد.
1) دشمنی احزاب الحادی یا التقاطی با اصل اسلام و روحانیت
یک دسته، احزاب الحادی یا التقاطی هستند که اینها بعد از انقلاب جایی برای فعالیت سیاسی در میدان سیاست کشور نیافتهاند و منزوی شدهاند؛ ولی به فعالیتهای فرهنگی زیرزمینی پرداختهاند و عوامل نفوذی خودشان را در دستگاههای اجرایی و غیراجرایی کاشتهاند و بعضی چهره عوض کردهاند و چهره اسلامی و انقلابی به خود گرفتهاند و بعضیها هم با همان چهرههای اصلی خودشان مشغول فعالیتهای زیرزمینی هستند.
2) مخالفت صنفی با روحانیت
یک دسته کسانی هستند که روحانیت را به عنوان یک صنفی تصور میکنند که از مصرفکنندگان بدون تولید این کشور هستند و از روزگاران قدیم، اینها جای پایی در تودههای مردم پیدا کردهاند و با حیله و تزویر - البته به لسان آنها عرض میکنم - توانستهاند تودههای ناآگاه مردم را به خودشان جلب کنند برای اینکه از آنها استفاده کنند و پول دربیاورند و حالا که این انقلاب با رهبری روحانیت پیروز شده آنها فکر میکنند که روحانیون جا را برای دیگران تنگ کردهاند و پستهایی را که میبایست دیگران اشغال کنند اینها آمدهاند آن پستها را میخواهند بگیرند و جلوی منافع آنها را هم بگیرند و به طرف خودشان سرازیر کنند؛ یعنی یک مبارزه صنفی.
3) نگاه نوگرایانه به روحانیت
کسان دیگری هستند که هدفدار، مسلمان، علاقهمند به اسلام و علاقهمند به انقلاب هستند، البته با اختلاف مراتبی. اینها قدرمتیقن دشمن اسلام و انقلاب نیستند؛ ولی دیدگاهشان نسبت به روحانیون، چندان خوشایند نیست. آن هم نه به خاطر اینکه آخوند مزاحم منافعشان است، نه، اینها آدمهایی هستند که تا حدّی وارسته هستند و خیلی هم پایبند به منافع و پول و اینها نیستند. به اسلام هم علاقهمند هستند، مخالف با اسلام هم نیستند؛ اما به دلایلی با روحانیت مخالف هستند.
آنها فکر میکنند که روحانیت یک شغلی است که در نظام گذشته، جایی داشته و برای دوران گذشته کمیابیش کارایی داشته است؛ اما امروز یک شرایط اجتماعی تاریخی جدیدی پیش آمده که روحانیت برای آن نیازها کارایی ندارد.
ضرورت شناخت ریشههای دشمنی داخلی با روحانیت
یک کاری هست که اگر انجام ندهید آینده روحانیت در خطر است. شاید این حرف را جدّی نگیرید؛ ولی پیشامدهای روزگار کمیابیش به شما نشان خواهد داد که خطری جدی برای اصل کیان روحانیت وجود دارد. این است که هم خود ما باید بفهمیم و هم به دیگران و به توده مردم بفهمانیم که وجود روحانی به درد چه میخورد، چرا لازم است و اگر نباشد چه میشود؟!
دشمنان روشهای مختلفی را برای مبارزه انتخاب میکنند و بیشتر از تهمت و تحریف استفاده میکنند؛ اما اینهایی که مسلمان هستند و مخالفتشان از روی دشمنی با اصل اسلام نیست اینها روشهای دیگری در مبارزه دارند. اینها باور کردهاند که روحانیت باید وربیفتد؛ حالا چه کار کنیم تا بربیفتد؟! اینها معتقدند که برای خدمت به این مملکت و برای این نظام، باید آخوندی را برانداخت چون اینها مزاحم هستند؛ مزاحمتشان در چیست؟! اولاً اینکه اینها میآیند پستهای سیاسی را بااینکه صلاحیت آن را ندارند اشغال میکنند. در این زمینه، نه درسی خواندهاند و نه تجربهای دارند. به خاطر آن پرستیژ اجتماعیای که دارند میآیند پستهایی را به دست میآورند و به جای خدمت کردن و نفع رساندن به مردم، ضرر میزنند. این یکی از سوژههایشان است.
دوم اینکه اینها یک روحیه متعصبانه، دگماتیک و جذب گرایانه دارند که حاضر نیستند حرف حساب دیگری را بشنوند. آخوند یعنی کسی که میگوید این است و جز این نیست. هرچه من فهمیدم همین است و همه باید تابع حرف من باشند. حتی خودشان هم که با هم اختلاف پیدا میکنند هرکسی میگوید حرف آن است که من میزنم و حاضر نیستند با هم بنشینند و تفاهمیکنند و حرف همدیگر را بفهمند و منطقی برخورد کنند. این هم یکی از نقطههای ضعف آخوندهاست و دلیل اینکه اینها دیگر قابلیت بقاء ندارند.
سوم اینکه اینها به یک سلسله مسائل و دروسی چسبیدهاند که یا اصلاً هیچ فایدهای برای اجتماع ندارد یا بسیار کمفایده است و آن دروس و علومی که در همان حولوحوش مسائل اسلامی مورد احتیاج جامعه است اینها را کنار گذاشتهاند. با هریکی از آنها که صحبت بکنی که آقا! آشنایی با تفسیر لازم است یا لازم نیست؟! میگویند بله، لازم است؛ اما هیچکدامشان حاضر نیستند درس تفسیر بگویند! وقتی با آنها صحبت میکنی که آقا! امروز آشنایی با فلان علمی، فرض کنید مثلاً فلسفه غرب، آیا لازم است یا لازم نیست؟! آنهایی که باانصاف باشند میگویند بله، باید آشنا بود؛ ولی عملاً حاضر نیستند! اگر به آنها بگویی که آقا! این دروسی که در حوزه تدریس میشود، چند درصد از اینها به نفع جامعه است؟! آنهایی که باانصاف باشند میگویند درصد کمی از آن؛ اما بالاخره دست از این روش برنمیدارند! بنابراین روش تدریس و تحقیق آنها هم نارساست و کارایی ندارد.
اما از بُعد اخلاقی؛ اینها آدمهایی خودخواه، متعصب و تکرو هستند. علاوه بر بعضی مفاسد اخلاقی که در بین بعضی از آنها ظهور پیدا میکند که کمتر از مفاسد اخلاقی دیگر اصناف نیست و متأسفانه سوژههایی در این زمینهها هم به دست آوردهاند. از مجموع اینها نتیجه میگیرند که دیگر وجود آخوند نهتنها برای جامعه مفید نیست بلکه مضرّ هم هست و این یک خاری سر راه تکامل و ترقّی جامعه است. البته این حرفها را صریح نمیزنند و با وجود مثل امام که خدا انشاءالله سایه ایشان را طولانی بفرماید جرئت اینکه این مطالب را به این صراحت بگویند ندارند اما از لابهلای کلماتشان این حرفها درمیآید و گاهی در مجالس خصوصی ابراز میکنند؛ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ![ آلعمران، 118] ما با چنین مشکلی مواجه هستیم. آیا واقعاً باید با اینها مبارزه کرد یا نه؟!
ضرورت دفاع از جایگاه روحانیت
اگر دفاع از جایگاه روحانیت صرفاً یک مبارزه صنفی است هیچ لزومی ندارد و بهتر این است که این صنف به عنوان یک صنفی که راه درآمدش دین است و دین را وسیله دنیا قرار داده است منقرض شود؛ اما اگر ما تشخیص دادیم که روحانیت برای بقای اسلام لازم است و اگر اسلام بخواهد بماند اسلامشناس واقعی از روی منابع اسلامی میخواهد. اگر روحانی نباشد که حقایق اسلام را از منابع اصیل اسلامی بشناسد و تبیین کند اسلامی نخواهد ماند. ما اگر از روحانیت دفاع میکنیم به این عنوان است نه به عنوان یک صنفی که منافعی دارد و بخواهیم از منافعش حمایت کنیم، یا از لباسش حمایت کنیم، یا از سروشکل و عمامه و عبا و ریش و پشم او بخواهیم دفاع کنیم. ما به این دلیل میگوییم که چنین صنفی میبایست وجود داشته باشد.
این یکی از مباحث مهمی است که باید دربارهاش بحث و گفتوگو کرد و مقالات متعددی پیرامون آن نگاشت؛ اینکه اصولاً وجود اصناف و تقسیمکارها در جامعه بر چه اساسی شکل میگیرد. باید روشن کرد که هر جامعهای که تقسیمکار دقیقتری داشته باشد به پیشرفت بهتری دست خواهد یافت. اینها از جمله مسائلی هستند که در جامعهشناسی امروز، همچون روز روشن است. آن وقت چگونه ممکن است جامعهای که میخواهد بر اساس آموزههای اسلام پایدار بماند، نیازی به صنفی نداشته باشد که متخصص در امور اسلامی بوده و خود را وقف تحقیق در این مسائل کند؟! آیا جامعه به پزشک و دامپزشک نیاز دارد اما به روحانی نیاز ندارد؟! این مطالب باید برای مردم بهدرستی تبیین شود تا آن مغالطات باعث این نشود که تودههای مردم کمکم باورشان شود که اینها یک صنف زائد هستند.
(گزیدهای از بیانات حضرت آیت الله مصباح یزدی که در بنیاد فرهنگی باقرالعلوم
در تاریخ: شنبه، 8 بهمن، 1367ایراد فرمودند)