نویسندگان: ابوالفضل صادقپور فیروزآباد و مریم خلیلزاده مقدم
منشأ هنر اسلامی
مسئله منشأ هنر اسلامی و سرشت نیروها و اصولی را که موجِد این هنر بوده است، باید به جهانبینی اسلام و وحی اسلامی ربط داد. افزون بر آن، ارتباط ارگانیک و پرستش اسلامی، میان تفکر و تعمّق درباره خداوند، به صورتی که در قرآن توصیه شده و سرشت تفکرآمیز این هنر، بین «ذکرالله» که هدف غایی تمام اعمال و شعائر مذهبی در اسلام است و نقشی که هنرهای تجسمی و شنیداری در زندگی هر مسلمان به طور خاص و امت اسلامی به طور عام ایفا میکند، موید رابطهی علّی میان وحی و هنر اسلامی است. به دیگر سخن برای یافتن سرچشمه هنر اسلامی باید به باطن دین اسلام رجوع کرد. این وجه درونی به نحو انفکاکناپذیری با معنویت اسلامی پیوند دارد.
هنر اسلامی دارای دو سرچشمه است که باید منشأ هنر اسلامی را در ارتباط با این دو سنجید؛ یکی حقایق درون قرآن که مبیّن اصل توحید و دیگری نیز برکت نبوی است، و هر کجا برکت محمدی جاری بوده و هست، در آنجا باید سرچشمه کنشی خلّاقه را یافت که به هنر قدسی اسلام مجال بروز میدهد؛ چون فقط به یُمن این برکت است که موجب تبلور حقایقی میشود که در بطن قرآن مستتر است.
هنر اسلام فقط از آن رو اسلامی نیست که مسلمین موجد آن بودند؛ بلکه این هنر، از الهام اسلامی نشئت میگیرد. هویت این هنر، حقایق درونی الهام اسلامی را متبلور میکند و چون از وجه باطنی اسلام ناشی میشود، انسان را به خلوت درونی الهام الهی رهنمون میگردد. هنر اسلامی از نظر پیدایش، ثمره روحانیت اسلامی و از نظر شناخت مبدأ یا بازگشت به آن نوعی یاور، مکمل و حامی حیات معنوی است. هنر اسلامی نتیجه تجلی وحدت در ساحت کثرت است. این هنر به شیوهای خیره کننده، وحدت اصلی الهی، وابستگی همه چیز به خدای یگانه، فناپذیری جهان و کیفیات مثبت وجود عالم هستی یا آفرینش را نشان میدهد. این هنر مبتنی بر معرفتی است که خود سرشت روحانی دارد؛ معرفتی که آن را «حکمت» نام نهادهاند.
روح هنر اسلامی
گرچه وحدت، خود یک حقیقت کاملاً عینی است؛ لکن به نظر انسان، یک مفهوم ذهنی و انتزاعی جلوه میکند. این امر و نیز یکی دو عامل که از روحیه و طرز تفکر مردم سامینژاد برمیخیزد، علت انتزاعی بودن هنر اسلامی است. اسلام مبتنی بر توحید است و وحدت را نمیتوان با هیچ تصویری نمودار ساخت و بیان کرد. لکن به کار بردن تصویر در هنر اسلامی به کلی منع نشده است. در هنری که اختصاص به امور دینی ندارد میتوان از تصویر استفاده کرد به شرطی که تصویر خداوند یا صورت پیغمبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) نباشد.
وجود نداشتن تصاویر در مساجد در مرتبهی اول یک هدف منفی دارد و آن از میان برداشتن هرگونه «حضوری» است که ممکن است در مقابل «حضور نامرئی» خداوند جلوه کند و باعث اشتباه و خطا شود، به علت نقصی که در هر تمثیل و رمزی وجود دارد. در مرتبهی ثانی، این وجود نداشتن تصویر، یک هدف و غایت مثبت دارد که آن تأکید بر جنبه تَنزیه ذات باریتعالی است، بدین معنی که ذات مقدس او را نمیتوان با هیچچیز دیگری سنجید. بنا به نظر اسلام که اساس آن در شهادة اول لا اله الا الله بیان شده است، منشأ هرگونه خطا از این امر سرچشمه میگیرد که نسبی و مقید به عنوان مطلق تلقی شود؛ بنابراین به آنچه نسبی و مقید است یک استقلال وجودی داده شود که در واقع از او نیست و فقط متعلق به مطلق است، و همان خیال و به صورت دقیقتر وَهم است که انسان را به این اشتباه میکشاند. مسلمانان در هنر تصویری، یکی از انواع آشکار و مسری این خطا را میبینند؛ زیرا به نظر آنان حتی اگر یک تصویر نمودار و مبیّن الوهیّت نباشد، باز هم باعث اشتباه بین دو مرتبه از واقعیت میشود.
بنا بر نظر بورکهارت در باب احساس هویت در هنر اسلامی: «هیچکس وحدت هنر اسلامی را چه در زمان و چه در مکان انکار نمیکند، این وحدت بسیار آشکار و بدیهی است، چه به نظاره مسجد قرطبه بنشینیم یا چه به نظاره مدرسه بزرگ سمرقند یا آرامگاه عارفی در مغرب یا در ترکمنستان چین. در هر حال چنان است که گویی نور واحد و یگانهای از همه این آثار هنری ساطع شده است.
هنر در ساحت اندیشهی اسلامی
اما در تمدن اسلامی، هنر، سرگذشتی دگرگون دارد. حضور هنرهای مختلفی که بنا به اصل عصری بودن مفهوم هنر در میان اقوام و جوامع انسانی، بازتابی از خُلقیات و اعتقادات عرب جاهلی بود، موضع اسلام پیرامون هنر را در حالت انکار قرار داد. شعر، گرچه از نظر فصاحت و بلاغت در اوج بود و حتی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نیز این برتری را تقریر کرد؛ اما در صحنهی کارکرد اجتماعی و اعتقادی، ماهیتی دگرگون داشت. این ماهیت دگرگون که نه به ذات شعر؛ بلکه به شاعر برمیگشت، به گونهای که شعرا در قرآن «والشعراء یَتّبِعهم الغاوون»؛ یعنی: شاعران را گمراهان پیروی میکنند تعبیر میشود.
در تحلیل و تبیین این معنا، تأمل بر یک اصل ضروری است؛ هنر، مفهومی منتج و محصول انسان است و نه معنایی مقدم بر او. منشأ آثار هنری که ابتدا در خیال هنرمند نقش میبندد، میتواند مثالی و ماورایی باشد؛ اما به هر حال محصول دست، فکر و خیال هنرمند است؛ بنابراین نوع جهانبینی هنرمند، جامعهای که در آن زندگی میکند و معروفات و منکراتی که بدان باور دارد، همه و همه در تخیل، خلاقیت هنری، و در آفرینندگی ذهنی او تأثیر دارند؛ بنابراین جامعهای که در متن ابتذالی جاهلی گرفتار آمده، نمیتوان انتظار داشت آثار هنری باشکوهی خلق کند. خیالاتِ اسیر، تصویر نفسانیّات خود را در آیینه آثار هنری میبیند و نه به تعبیر مولانا عکس مهرویان بستان خدا را:
آن خیالاتی که دام اولیاست عکس مهرویان بستان خداست
جامعهی عرب جاهلی، فاقد هنر با کارکردهای راستین آن بود، پس طبیعی مینمود دین نوظهور که بنیاد خود را بر فطرت الهی قرار داده بود: «فطرت الله التی فطر الناس علیها» (روم: 30) با مفهوم و مصداق هنر مُنحط مقابله کند. این تقابل البته مُنتج از نگاهی بود که هنر را بنا به پشتوانهای منحط، پرورش دهنده لذایذ جسم و جنس میدانست. اسلام ذات هنر را تجلیل نمود، فصاحت و بلاغت را که جانمایه زیبایی کلام بود، ارج بسیار نهاد و کلام خداوند را در زیباترین قاب و قالب عرضه داشت.
با تأکیدات بسیار بر «صوت الحسن» و اعلام اذان با نوایی خوش، به عنوان شعار اسلام، بر تمامی تمایلات زیباییشناختی انسان، مُهر تأیید زد. قرآن، زیبایی خلق را عامل ذاتی ظهور آن دانسته و با اشتراک معانی در آیاتی چون «الذی اَحسن کُل شیء ثُم خَلقه» و «انا کل شیء خلقناه بقدر» زیبایی را مترادف خلق خواند. گوهریترین کلماتی چون «ان الله جَمیل و یُحب الجمال» و در رأس آنها احیای فطرتِ بالذات زیبا آفریده شده انسان مسلمان را از عقبههای فطری و نظری نیرومندی در گرایش به زیبایی و تجلی بخشیدن به آن در قالب کلمات آهنگین، نقوش و معماریهای زیبا تحریض و تشویق کرد.
بدیهی است رشد حیرتانگیز هنر و معماری اسلامی در سراسر جهان اسلام، محصول دمیدن روح اسلامی مبتنی بر انگارههای قرآنی و نبوی در کالبد آن آثار بوده است، گرچه میتوان پذیرفت در برخی فرمها، از تمدنهای سابق تأثیری آگاهانه داشته است. گریز از عینیّت بخشیدن به تصاویر بیرونی و رجوع به نوعی نقوش انتزاعی که در عین پاسداشت واقعیت و طبیعت، جان و بطن آن را جستجو میکرد و به یک تعبیر، صورت مثالی و ذاتی آن را به تماشا میگذاشت، از بارزترین نمونههای این معناست. تعبیر بلند پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم): «اللهُم اَرنی الاشیاء کَما هِیَ» منشوری بود حامل این معنا که: اشیاء نه هماناند که مینمایانند؛ بلکه آنان را ماهیّتی است درونی، که ما در پی رؤیت آنیم و نه صرفاً رؤیت ظاهر و صورت آن.
هنر در تمامی ابعاد از جمله شعر، ادب، معماری، در قالب فرمهایی انتزاعی چون مأذنه، گنبد، محراب و... و نقوش هنری با تکیه به ریاضیات و هندسه که در مراتب علوم دارای مرتبتی واسط میان معانی مجرد و مفاهیم مجسم عالم ماده بودند، اعجازها آفرید. معراج پیامبر در کنار تصویرگریهای بیمثال قرآن از بهشت و عوالم سَماوی، زمزم همواره جوشنده خیال هنرمندان مسلمان شد تا آثاری را به تقلید از تصویر بهشت در قرآن خلق نمایند. معراج پیامبر، ادب را در عرصه آسمان لاجوردین پرواز داد و در نگارگری نیز عاملی نیرومند در ظهور تخیل خلاق هنرمندان ایرانی - اسلامی گشت. احادیثی که از رنگ و نور سخن میگفتند، رنگهایی مثالی در هنر اسلامی آفریدند و هنر را در فرم و صورت از انحطاط جاهلی خویش رهایی بخشیدند.
از سوی دیگر حکمای مسلمان گرچه تخنه یونانی را در کتب فلسفی خویش به فن، صنعت و صناعت ترجمه کردند و آن را در ابواب بسیار، هم سنگ هنر قرار دادند: "عشق میورزم و امید که این فن شریف چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود"؛ لیکن خارج از فریب جاری در ذات تخنه یونانی، تزکیه را جایگزین فریب و تخنه کردند. غزالی در شرح عجاب دلِ احیاء العلوم، با ذکر قصه چینیان و رومیان در امر نقاشی، دل را منزل صور الهی دانست.
اخوان الصفا از اهلیّت در امر صناعت سخن گفتند و تزکیه جان را عامل صناعت و هنرمندی الهی دانستند. شیخ اشراق از حضور صُور مثالی در اقلیم هشتم سخن گفت و عارفان و هنرمندان را با استناد به امر «کُن» قادر به خلق و ایجاد صوری دانست که در عالم خارج ظهوری ندارند. در فصوص الحکم ابن عربی، «کُن» تبدیل به «هِمت» شد و عالم مجلای ظهور هنر الهی: «بِالصنعه ظَهر الحق فِی الوُجود»
مولانا نیز در بازتولید قصه نقاشی چینیان و رومیان، هنر را همان تزکیه دانست و رومیان را آن صوفیانی که دل صیقل میزنند تا صحنه ظهور مهرویان بستان الهی گردد:
رومیان آن صوفیانند ای پدر بی ز تکرار و کتاب و بیهنر
عُرفایی که نقش و رشک و غرض را فروگذاشته، لاجرم دلی فروزان و مشتعل یافته بودند:
چون غرض آمد هنر پوشیده شد صد حجاب از دل به سویی دیده شد
در تمدن اسلامی، همراه با مباحث حکمی، فتوتنامههایی از صناعتگران و هنرمندان شکل گرفت که منشور ظهور و حضور ایدههای عارفانه در ذات و بطن هنر و معماری اسلامی بود. فتوتنامه بنایان، بنایی را، انجام یک مناسک تصویر نمود که آیه شریفه: «اِنّما یَعمر مساجد الله من آمن بالله و الیوم آخر...» بر تارک آن میدرخشید. همچنین در فتوتنامه آهنگران و چیتسازان و... بر هر صناعتی، تأییدی از اولیاء الهی آورده شده و بر هر فعل جزئی در ظهور صناعات، آیتی از قرآن یا کلامی از معصومین (علیهم السلام) قرار میگرفت. بنیانهای حکمی، فتوت نامهها و نیز تأییدات علم الجمال یا زیباییشناسی اسلامی، گنجینههای بینظیری از عشق و هنر آفرید که امروزه در سراسر جهان، مثالزدنی است. در این تمدن، جریان معانی، هنر را تمثال و تجلی صور الهی با استناد به سیر و مکاشفه هنرمند میدانست.
هنرمند در این مسیر، سالکی قلمداد شد که در پی کشف زیبایی است نه خلق آن، راز گشایندهای که رفع حجاب سرّ میکند، نه جَعل سرّ و از جمله دلایل نیرومند اثبات این معنا عناوینی است که در حاشیه یا ذیل این آثار هنری بینظیر جلوهگری میکند، عناوینی چون الفقیر، الحقیر، المذنب و… . به هر حال هنر در اسلام، عرصه رازگشایی از زیباییهای باطنی عالم است و در عین حال مناسکی که انسان را در رسیدن به حقیقت خویش یاری میرساند. حضور همین معناست که سبب میشود عرفای بزرگی چون نجم رازی، نجمالدین کبری و علاء الدوله سمنانی، از رنگ برای بیان مراحل و منازل سیر و سلوک استفاده کنند.