«قیصر امین پور» با مجموعه شعر «آینههای ناگهان»، نام خود را به عنوان غزلسرایی موفق بر سر زبانها انداخت. او در سال 59 جز شاعران جوانی بود که با انقلاب و به تبع آن جنگ بالیده بودند و در فضایی آمیخته با آتش و خون تنفس میکردند.
از میان انبوه شاعرانی که در این سالها (از پذیرش قطعنامه به این سو) شاهد غزلهای نابشان بودهایم میتوان به این نامها اشاره کرد: محمدعلی بهمنی، قیصر امین پور، علیرضا قزوه، عبدالجبار کاکایی، یوسفعلی میرشکاک، حسین منزوی، ساعد باقری، سید حسن حسینی، سید حسن ثابت محمودی، فاطمه راکعی، عبدالرضا رضایینیا، هادی سعیدی کیاسری و...
مجتبی جوادینیا
«سید حسن ثابت محمودی» (سهیل) صاحب مجموعههای «دریا و غدیر» (1364) و «فصلی از عاشقانهها» (1369) دیگر غزل سرای مطرح این دوره است. هر دو مجموعه او مشتمل بر غزلهایی با مضامین دفاع مقدس، یاد شهیدان، ستایش امام و... است؛ ذیلاً به مطلع چند غزل وی اشاره میکنیم:
پای به هر طرف بنه بهار را صدا بزن
بهار را به سیر کوچهباغها صدا بزن...
نباید از شب و تشویش با تو صحبت کرد
ز عقل فاصله اندیش با تو صحبت کرد...
ای دل به خاطر بیاور بانگ و هیاهوی باران
در روزهایی که پر بود هر کوچه از بوی باران...
«قیصر امین پور» با مجموعه شعر «آینههای ناگهان»، نام خود را به عنوان غزلسرایی موفق بر سر زبانها انداخت. او در سال 59 جز شاعران جوانی بود که با انقلاب و به تبع آن جنگ بالیده بودند و در فضایی آمیخته با آتش و خون تنفس میکردند. امین پور گرچه غزل را دیرتر از سایر قالبها شروع کرده و نوعی دوگانگی زبانی در آثار اولیهاش جلب نظر میکند؛ اما از سال 63 به بعد، به جرگه غزل سرایان پیوسته و توانمندیهای ذهنی و زبانیاش، او را به عنوان یکی از نامآوران این عرصه معرفی کرده است. در زیر مطلع چند غزل از دفتر «تنفس صبح» امین پور را با هم میخوانیم:
آغاز شد حماسه بیانتهای ما پیچیده در زمانه طنین صدای ما...
عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم تقویمها گفتند و ما باور نکردیم...
شب عبور شما را شهاب لازم نیست که با حضور شما آفتاب لازم نیست...
صبح بی تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد بی تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد...
از دیگر شاعران موفق این عصر «حسین اسرافیلی» است که خود از پیشگامان جریان غزل حماسی میباشد. به مطلع دو غزل از او بسنده میکنیم:
دل طوفانی من باز چه غوغاست تو را
که در این موج و خطر میل به دریاست تو را...
باز میخواند کسی در شیهه اسبان مرا
منتظر ایستاده در خون چشم این میدان مرا
از زنده یاد «سلمان هراتی» که در سال 1365 به سرای باقی شتافت، دو مجموعه شعر باقی مانده است: از آسمان سبز (1364) و دری به خانه خورشید (1367)؛ هراتی از چهرههای درخشان شعر انقلاب اسلامی است و در اشعاری که از او به جای مانده، چهرهی یک شاعر خلاق کاملاً مشهود است. زبان نرم و روان و نشانههایی که از روح پاک و دل دریایی او بر آثارش سایه افکنده، از جمله ویژگیهای آثار اوست.
از میان غزلهای «سلمان» میتوان به این عناوین با تأمل بیشتری نگریست: «داغ هجران» و «رونق تماشا» که تغزلهای لطیفی هستند خطاب به معشوق جاودانی و همیشگی (خداوند) و در هر دو غزل نشانی از عشق حقیقی به چشم میخورد - «به یاد شهیدان» که پیش از این بیتی از آن را آوردیم، و غزل زیبای «بهار با تو درختی است...» با مطلع:
تو از شکوفه پری، از بهار لبریزی تو سرو سبز تنی با خزان نمیریزی
غزلهای «آرزو» - با نشانی از همان دغدغههای عارفانه - و «دریا تویی» - تقدیم به موعود - با مطلع:
ما بی تو تا دنیا ست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
از دیگر شعرهای خوب سلمان در مجموعه «از آسمان سبز» هستند.
دریغ است بحث خود را در این برهه زمانی به پایان ببریم و از «پرویز بیگی حبیب آبادی» با غزل سوزناک «غریبانه» که در مجموعهای با همین نام چاپ شده است یادی نکنیم. «بیگی» این غزل را به قول خودش «در خرمشهر با چشمی اشکبار برای غربت شهیدان» سروده است:
یاران چه غریبانه رفتند از این خانه هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه
بشکسته سبوهامان، خون است به دلهامان فریاد و فغان دارد دردی کش میخانه
هر سوی نظر کردم هر کوی گذر کردم خاکستر و خون دیدم ویرانه به ویرانه
افتاده سری سویی، گلگون شده گیسویی دیگر نبود دستی، تا موی کند شانه
تا سر به بدن باشد، این جامه کفن باشد فریاد اباذرها، ره بسته به بیگانه
لبخند سروری کو، سرمستی و شوری کو هم کوزه نگون گشته، هم ریخته پیمانه
... ای وای که یارانم، گلهای بهارانم رفتند از این خانه، رفتند غریبان
با به پایان رسیدن جنگ تحمیلی در تاریخ 27 تیرماه 1367، مرحله جدیدی در همه شئون زندگی ملت ایران آغاز شد. هنرمندان، به ویژه آنان که شخصاً در گرماگرم نبرد حضور داشتند و جنگ را با تمام وجود درک کرده بودند، فارغ از جوش و خروش پیشین، به نوعی درونگرایی مفرط روی آوردند. در این میانه شاعرانی که تا دیروز هم و غمی جز به تصویر کشیدن حماسهها و دلاوریهای فرزندان این آب و خاک نداشتند، به گوشه خلوت پناه بردند و کوشیدند با یادآوری آن روزهای خوب، سر پناهی برای ایام دلتنگی خود بسازند.
در باب سیر غزل و مروری بر آثار غزل سرایان موفق این عصر، سخن بسیار است و ما میکوشیم به اختصار نکاتی را در این زمینه یادآور شویم:
غزل، پس از پایان جنگ تحمیلی در عرصه مضمون، گامهای بلندی نسبت به سالهای قبل – برداشت و تعداد زیادی از شاعران جوان و نورسیده، قدم در این وادی نهادند. بسیاری از اینان که در دوره وقوع جنگ تحمیلی و ادامه آن در ابتدای نوجوانی به سر میبردند، در این دوره خالق آثار ارزشمندی شدند که به لحاظ تنوع موضوعی هم از اهمیت ویژهای برخوردار است. مضامینی که غزل این عصر دغدغه پرداختن به آنها را داشته، عبارتند از: «شرم از شهیدان، آرزوی پرواز و رهایی، مدح رهبری انقلاب، انتظار فرج، وعده فردای بهتر، دعوت به مقاومت، تفسیر «هیهات مِنَّا الذِلّة»، تفسیر «هَلْ مِنْ ناصرٍ یَنْصُرْنی»، تفسیر «یَا سُیوفُ خُذینی»، بیان قساوت دشمن، مبارزه با اشرافیت و تجمل و...»
از میان انبوه شاعرانی که در این سالها (از پذیرش قطعنامه به این سو) شاهد غزلهای نابشان بودهایم میتوان به این نامها اشاره کرد: محمدعلی بهمنی، قیصر امین پور، علیرضا قزوه، عبدالجبار کاکایی، یوسفعلی میرشکاک، حسین منزوی، ساعد باقری، سید حسن حسینی، سید حسن ثابت محمودی، فاطمه راکعی، عبدالرضا رضایینیا، هادی سعیدی کیاسری و...
بهمنی در سالهای قبل از انقلاب، دو مجموعه به چاپ رسانده؛ اما انتشار مجموعه دیگرش به نام «گاهی دلم برای خودم تنگ میشود» در سال 1369 ما را بر آن داشت که در این بخش از او یاد کنیم. به نظر میرسد «بهمنی» شاعری است که به «تفکر» بیش از هر عنصر دیگری اهمیت میدهد:
در این زمانه بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظهٔ خود را
برای این همه ناباور خیال پرست
ناگهان دیدم که دور افتادهام از همرهانم
مانده با چشمان من دودی به جای دودمانم
ها؛ شناسم این همان شهر است شهر کودکیها
خود شکستم تکچراغ روشنش را با کمانم!...
تا شده اینچنین شده باش که اینچنین شود
دشمن تاریخی تو با تو برادر نشود
زخم آنچنان بزن که به رستم شغاد زد
زخمی که حیله بر جگر اعتماد زد!
این ابیات، نشان دهنده حضور شاعری است که متفکرانه شعر میگوید و بر خلاف دیگرانی که گاه تنها به رنگ و لعاب ظاهری شعر میپردازند، در ورای شعرهایش، دنیایی تفکر نهفته است.
«قیصر امین پور» در این سالها از عرصه صراحت و واقعهگویی به قلمرو بیان موجز و شاعرانه گام نهاده و افقهای جدیدی در شعر او به چشم میخورد. دو غزل از او را با نامهای «سرود صبح» و «لحظههای کاغذی» با هم مرور میکنیم:
«سرود صبح»:
حنجرهها روزه سکوت گرفتند پنجرهها تار عنکبوت گرفتند
عقده فریاد بود و بغض گلوگیر بهت فصیح مرا سکوت گرفتند
نعره زدم: عاشقان گرسنه مرگند درد مرا قوت لایموت گرفتند!
چون پر پروانه تا که دست گشودم دست مرا لحظهٔ قنوت گرفتند
خط خطا بر سرود صبح کشیدند روشنی صفحه را خطوط گرفتند
«لحظههای کاغذی»:
خستهام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری
لحظههای کاغذی را روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگیهای اداری
آفتاب زرد و غمگین، پلههای رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین، آسمانهای اجاری
... صندلیهای خمیده، میزهای صف کشیده
خندههای لب پریده، گریههای اختیاری
«علیرضا قزوه» و «عبدالجبار کاکایی» جزو کسانی هستند که کارهایشان از نظر کمی در اوج قرار دارد/ قزوه دو مجموعه «از نخلستان تا خیابان» و «شبلی و آتش» را در کارنامه شعری خود دارد. مجموعه اخیر در برگیرنده غزلهای خوب و منسجمی است که بیانگر عروج ذهنی و زبانی قزوه در عرصه غزلپردازی است.