امام زمان (عج) فرمودند:   ما بر تمامی احوال و اخبار شما آگاه و آشنائیم و چیزی از شما نزد ما پنهان نیست. بحارالانوار: ج 53، ص 175. 

نقطه آغاز آدمیت

اشاره: طبق روال نشریه پرتو، ذیلاً خلاصه یکی دیگر از سخنرانی‌های علامه مصباح (ره) تقدیم شده است.
--------------------------------
ما هر کاری که با اختیار انجام دهیم؛ مانند صحبت کردن، نشستن، غذا خوردن یا نمازخواندن، درواقع نمود انسانیت ماست. اینکه بنده دارم حرف می‌زنم یک کار اختیاری است؛ اینکه شما آمده‌اید اینجا نشسته‌اید، با اختیار خودتان آمده‌اید اینجا نشسته‌اید؛ فرض کنید موقع غذا خوردن باشد، اینکه غذا بخورید یک کار اختیاری است؛ اینکه موقع نماز، نماز بخوانیم یک کار اختیاری است؛ در مواقع دیگر هم تمرین‌ها و مسائل دیگر هست؛ این‌ها کارهای اختیاری‌ای است که آدم انجام می‌دهد. آنچه انسان را انسان می‌سازد همین افعال اختیاری است. اینکه یک شیرخوار به سن طفولیت و بعد به سن جوانی می‌رسد صرفاً یک رشد حیوانی است و کار انسانی انجام نگرفته است. انسانیت ما در رفتارهای آگاهانه و انتخابی ما جلوه‌گر می‌شود. هرکسی آن اندازه انسان است که کارهای اختیاری او درست باشد. انسان به شکل و قیافه، انسان نمی‌شود. این شعر سعدی معروف است که
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت؟!
انسانیت انسان با رفتارهای اختیاری او تحقق، ظهور و یا رشد پیدا می‌کند. انبیا آمده‌اند تا همین رفتارهای اختیاری را سامان دهند و شکل صحیحی به آن ببخشند. حال سؤال این است که اساس این رفتارهای اختیاری چیست؟! چطور می‌شود که یک عمل اختیاری از ما سر می‌زند؟! چرا کسی تصمیم می‌گیرد در جایی بنشیند یا سخن بگوید؟! علت انجام این رفتار این است که چون آن رفتار را خوب و مناسب می‌پندارد؛ اما معیار خوبی یا بدی یک رفتار چیست؟!
این قضاوت‌ها مبتنی بر مجموعه‌ای از باورهاست؛ مثلاً باور داریم که راست‌گویی از نشانه‌های انسان شریف است یا آدم با راست گفتن، کمال پیدا می‌کند یا جامعه با راست گفتن، سامان پیدا می‌کند، اگر دروغ گفته شود امنیت جامعه از بین می‌رود و اعتماد سلب می‌شود و چنین و چنان. پس ما یک سلسله باورهایی داریم؛ بنابراین انسانیت انسان به کار اختیاری اوست. کار اختیاری از یک سلسله ارزش‌ها سرچشمه می‌گیرد یعنی می‌گویم باید این کار را بکنم یا نه؟! خوب است یا بد است؟! این خوب و بدها از یک سلسله باورها سرچشمه می‌گیرد.
نتیجه چه شد؟! نتیجه این شد که انسانیت انسان به باورهای او بستگی دارد. باورها ریشه ارزش‌هاست؛ ارزش‌ها ریشه رفتارهای اختیاری است، رفتارهای اختیاری است که انسان را انسان می‌سازد.
اگر انسان یک موجود فلج باشد که هیچ حرکت اختیاری‌ای نداشته باشد، انسان واقعی نیست؛ بلکه تنها یک تکه گوشت است که اینجا افتاده است. انسان زمانی انسان است که بتواند یک حرکت اختیاری انجام دهد، یک چیزی بگوید یا بشنود و یا یک کاری انجام دهد.
تأملی در ریشه‌دارترین باور انسان
ما وقتی این‌ها را تحلیل می‌کنیم می‌بینیم که همه این‌ها یک نظام، یک سلسله و یک زنجیره‌ای است که ریشه همه این‌ها باورهاست. وقتی باورها را تحلیل می‌کنیم به یک باور اصلی می‌رسیم و آن باور، این است که آیا انسان و جهان به‌صورت تصادفی پدید آمده‌اند و یا آفریننده‌ای دارند؟! آیا ما سرِ خود به وجود آمده‌ایم؟!  آیا آفرینش ما اتفاقی است؟! آیا تیری به نشانی خورد و نطفه‌ای در یک رحمی منعقد شد و بعد از چندی هم متولد شد و اتفاقاً یک مرد یا یک زن شدیم؛ آیا این‌گونه است یا نه، یک دستی پشت پرده هست که همه این‌ها از او به وجود آمده است، تدبیر این عالم هم به دست اوست، خیرها و خوبی‌ها و سعادت‌ها و شقاوت‌ها را هم او تنظیم می‌کند؟! این باور اصلی است. ما باوری از این زیربنایی‌تر نداریم که ما چه هستیم؟! آیا یک امر و یک پدیده اتفاقی هستیم که تصادفاً به وجود آمده‌ایم یا آفریننده‌ای داریم؟! البته اگر گفتیم آفریننده داریم یک سؤال فرعی هم دارد که آیا آفریننده همه، یکی است یا آفرینندگان، متعدد هستند؛ یعنی چند خدا داریم؟! این نخستین و بنیادی‌ترین باور است؛ باور به اینکه جهان، آفریننده‌ای دارد.
همین باور، انسان‌ها را به دو گروه کاملاً متفاوت تقسیم می‌کند که هیچ جهت مشترکی باهم ندارند؛ گروهی که در نور زندگی می‌کنند و گروهی که در ظلمت زندگی می‌کنند، چنان‌که قرآن می‌فرماید: یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ،[1] یا یَخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ.[2]
در دستگاه ارزشیِ یک گروه، یک نوع ارزش‌ها و رفتارهایی وجود دارد و در دستگاه ارزشی گروه دیگر، یک نوع دیگر از ارزش‌ها و رفتارها و آنچه این مسیر روشن یا تاریک را تعیین می‌کند باور ما به وجود و یگانگی خداوند است؛ یعنی آیا هستی و انسان، آفریننده‌ای دارد یا نه و اگر آفریننده‌ای دارد یک آفریننده دارد یا چند تا؟! پس ریشه انسانیت و سعادت حقیقی، باور به خدای یکتا است.
با توجه به این حقیقت، آیا جای ندارد که امام رضاعلیه‌السلام در میان آن جمعیت عظیم، تنها بر همین محور تأکید بفرمایند؟! آن هنگام که فرمودند کَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی یعنی به یک نقطه توجه کنید! تمام هستی از یک منبع آغاز شده است، همه خیرات عالم از سوی اوست، تدبیر همه عالم به دست یکی است، پاداش و کیفر همه انسان‌ها هم به اراده اوست.
پس مهم‌ترین چیزی که ما باید یاد بگیریم و هرچه بیشتر درباره‌اش فکر کنیم، آن را در عمل رعایت کنیم و به لوازم آن ملتزم باشیم، مسئله توحید است؛ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه است. اگر چنین شد، در این ایامی که خداوند برای تقرب ویژه، مقرر فرموده و حضرت موسی را نیز ده روز بیشتر در کوه طور نگه داشت، بهترین راه برای نزدیکی به خداوند این است که انسان ایام خود را مشابه ایامی قرار دهد که حضرت موسی در اوج کمال انسانی، آن ایام را در کوه طور اقامت کرد تا به بالاترین کمالات نائل شود. 
بهترین راه نزدیک شدن به خداوند متعال
چه باید کرد؟! باید توجه خود را بر همین اصل متمرکز کنیم که لَا إِلهَ إِلّا اللهُ عَدَدَ اللَّيالِى وَالدُّهُورِ، لَاإِلهَ إِلّا اللهُ عَدَدَ أَمْواجِ الْبُحُورِ، لَا إِلهَ إِلّا اللهُ وَ رَحْمَتُهُ خَيْرٌ مِمّا يَجْمَعُونَ، لَاإِلهَ إِلّا اللهُ عَدَدَ الشَّوْكِ وَالشَّجَر...؛ ذکر لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه را به اندازه ریگ‌های بیابان، برگ‌های درختان و امواج دریا تکرار کنید؛ یعنی هر چقدر درباره این مسئله تأمل کنید، باز هم کافی نیست. هرچه بیشتر روی همین نقطه تمرکز کنید؛ او کسی است که همه چیز از اوست و همه چیز به دست اوست. هیچ‌کس بدون اذن تکوینی او نمی‌تواند کاری انجام دهد؛ چنانکه فرمود: وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا؛[3] حتی برگی از درخت هم بی‌اذن او نمی‌افتد. اگر برگی از درخت افتاد یعنی خدا اجازه داده است و اگر خدا نخواهد، هرگز از درخت نخواهد افتاد.
بهترین نمونه آن هم همان است که قرآن ذکر می‌فرماید که خروارها هیزم جمع کردند، آتشی عظیم برافروختند و حضرت ابراهیم را در آن افکندند؛ اما خداوند فرمود: قُلْنَا یا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلاَمًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ![4] خدا نخواست که ابراهیم بسوزد، نسوخت؛ و نه‌تنها نسوخت؛ بلکه آتش برای ایشان گلستان شد و ایشان در دل خرمنی از آتش، گویا در باغی پرگل نشسته بود.
ما هرچه این معنا را عمیق‌تر درک کنیم بهتر می‌توانیم مسیر سعادت خودمان را پیدا کنیم، امیدوارتر باشیم، در برابر دشمنان مقاوم‌تر بایستیم و از تق و توق‌ها و سلاح‌ها و توپ و تانک‌ها نترسیم. دستی بالاتر از همه دست‌ها هست؛ بدون اجازه او حتی فشردن ماشه نیز بی‌اثر است. باید او اجازه بدهد.
(بیانات در جمع هیئت علمی دانشگاه‌های سراسر کشور - 17 شهریور 1395)
پی‌نوشت‌ها:
[1]. بقره، 257.
[2]. همان.
[3]. انعام، 59.
[4]. انبیا، 69.