علی اکبر عالمیان
نوع نگاه بازرگان به مبارزات، نگاهی تحولجویانه و به اصطلاح انقلابی نبود. او قائل به سرنگونی شاه نبود؛ بلکه معتقد به سلطنت او بود و نه حکومت او. دقیقاً مثل آنچه در نظام سلطنتی انگلستان، اسپانیا، ژاپن و... وجود دارد. اصلاً باید گفت که او اعتقادی به سقوط شاه نداشت و از بین رفتن نظام سلطنتی را بعید میدانست.
بازرگان نه تنها نگاه خاص خودش را داشت؛ بلکه به تعبیر سحابی، درک درستی هم از فضای انقلابی نداشت. این عدم درک درست موجب میشد تا نتواند - و یا شاید نخواهد - موضع درستی را در سالهای ابتدایی انقلاب اتخاذ کند. آقای هاشمی رفسنجانی از گفتگوهای مفصل خود با مهندس بازرگان سخن میگوید که در این گفتگوها به بازرگان تاکید کرده بود تا با بنیصدر بر ضد نظام به ویژه دولت رجایی فعالیت نکند و بازرگان جواب درستی در این مورد نداده بود.
جمعبندی کلی (نتیجهگیری):
اگر بخواهیم یک جمعبندی کلی از حرکت سیاسی و نوع نگاه بازرگان به مسئله انقلاب و انقلابیگری داشته باشیم، باید به پنج نکته مهم اشاره کنیم.
نکته اول اینکه نوع نگاه بازرگان به مبارزات، نگاهی تحولجویانه و به اصطلاح انقلابی نبود. او قائل به سرنگونی شاه نبود؛ بلکه معتقد به سلطنت او بود و نه حکومت او. دقیقاً مثل آنچه در نظام سلطنتی انگلستان، اسپانیا، ژاپن و... وجود دارد. اصلاً باید گفت که او اعتقادی به سقوط شاه نداشت و از بین رفتن نظام سلطنتی را بعید میدانست. بازرگان اساساً فردی میانهرو و محتاط بود و از بینش و توانایی انقلابی برخوردار نبود؛ اما در مقابل، امام نشان داده بود که فردی قاطع و انقلابی میباشد.
حجت الاسلام جعفر شجونی به دیدار خود با بازرگان اشاره کرده و در این مورد میگوید: «یک مرتبه آقای بازرگان گفت من با این کارها موافق نیستم، من طور دیگر فکر میکنم، گفتم آقا چطور فکر میکنی؟ گفت یکی به نوفللوشاتو برود و به آن آقایی که به درخت سیب تکیه داده بگوید تو تا کجا میخواهی پیش بروی، ما رژیم را با گوشت و استخوانمان لمس میکنیم. آن آقا در پاریس نشسته و میگوید شاه برود، مگر شاه میرود؟ شاه اگر برود باید آمریکا برود، مگر آمریکا میرود؟ شاه بماند سلطنت کند، نه حکومت.»
نکته دوم به عدم درک درست بازرگان از شرایط انقلابی جامعه برمیگردد. به باور حبیب الله پیمان، ضعف عمده دولت موقت، بینشی و ساختاری بود. بینش و ایدئولوژی آنها قدرت تجزیه و تحلیل و درک درست واقعیتها و شرایط انقلاب را نداشت. در نتیجه با واقعیتها بیگانه ماندند. از نظر ساختاری هم دارای برنامهای برای عمل و تغییر شرایط و کنترل حوادث نبودند و نتوانستند وحدت نیروهای انقلاب را برای حفظ دستاورد آزادی و حکومت ملی مردمی تامین کنند. پیمان همچنین در نقد عملکرد مهندس بازرگان میگوید: «دولت موقت نه تنها فضای جهانی را درک نکرد، که فضای پیروزی انقلاب را نیز درک نکرد؛ لذا تحلیل و پاسخی هم برایش نداشت. ماهیت فکری و اجتماعی دولت موقت اجازه نمیداد که درک درستی از ماهیت تحول جامعه ایران داشته باشد. گرایش لیبرالی آقای مهندس بازرگان باعث میشد که فکر کند نمونه مطلوب نظام کشورداری همان دموکراسیهای لیبرال غربی است... قشرهای اجتماعی که در عرصه انقلاب حضور فعال داشتند، اصلاً با این گرایشهای لیبرالی سنخیتی نداشتند.» به باور او، این بینش لیبرالی موجب شد تا نتوانند با نیروهای انقلاب همسویی نشان دهند. او نه تنها با نیروهای انقلابی همسویی نمیکرد؛ بلکه به تعبیر عزت الله سحابی، با شرایط انقلابی جامعه نیز مقابله میکرد.
نکته سوم، نگاه بازرگان به خود انقلاب است که آن را نهایتاً یک اصلاح و رفرم میپنداشت که دایره آن تنها شامل ایران است و نه بیشتر. شهید دکتر بهشتی با اشاره به این رویکرد بازرگان به انقلاب میگوید: «ما معتقد بودیم انقلاب ایران، یک انقلاب جهانی است، لااقل در جهان اسلام و در دنیای مستضعفین. شاید بازرگان خیلی اینطورها نمیاندیشیدند.» بر همین اساس او به اندیشه صدور انقلاب نیز ایراد میگرفت. به تعبیر سحابی، مشکل بزرگ بازرگان این بود که انقلاب را درک نکرده بود. انتقادات بعدی او به انقلاب که پیشتر گفته شد نیز ناشی از همین نوع نگاه بود. بسیاری از دوستان او نیز بعدها این نگاه انتقادی را نسبت به انقلاب داشته و حتی برخی از آنان از اقدامات انقلابی خود ابراز ندامت میکردند. به عنوان نمونه عزت الله سحابی با این ادعا که مردم به طور آگاهانه در انقلاب شرکت نکردند؛ بلکه این انقلاب، انقلاب نخبگان بود، اعتراف میکند که در انقلاب اشتباه کرده است و باید به شاه اجازه داده میشد تا به اصلاحاتش ادامه دهد.
نکته چهارم، نوع مدیریت بازرگان بود که این مسئله خود نشئت یافته از نوع نگاهش به مسئله انقلاب و انقلابیگری بود. او یک تکنوکرات بود و با نگاه تکنوکراسی به مدیریت مینگریست. به تعبیر شهید بهشتی: «ما معتقد بودیم که در داخل مملکت، باید خارج از این فرم بوروکراتیک عمل کرد. آقای مهندس بازرگان عجیب تکیه داشتند روی اینکه همه کارها را ببرند توی همین کانالهای بوروکراتیک و به همین دلیل، خیلی ضربه خوردیم» این مسئله موجب میشد که نه تنها انقلابیون عملکرد چند ماهه دولت موقت را قبول نداشته باشند؛ بلکه نزدیکان او نیز زبان به انتقاد از رویه او بگشایند. شجونی در این مورد میگوید: «حتی اطرافیان مهندس بازرگان مثل محمد شانهچی که خیلی هم به آخوندها فحش میداد، یک روز دیدم در حال فحش دادن به دولت موقت است، میگفت باز آخوندها شرف دارند به اینها... گفتم شانهچی تو که مخالف آخوندها بودی، گفت نه آقا من پیغام آقای طالقانی را بردم دولت موقت، آنها اعتنا نکردند.»
نکته پنجم خصوصیات رفتاری خود بازرگان بود. او در مدیریت خود دچار نوعی لجاجت بود و این بر ضعف دولت او میافزود. به تعبیر سحابی «بازرگان یک آدم لجوج بود. یعنی وقتی میدید که شما دارید چپ میزنید، او برعکس راست میزد. خصلت لجاجت در او بود... بر عکس، راه راست میرفت؛ ولی در دلش راست نبود.» او در این مورد به مثالی نیز روی میآورد. به گفته سحابی، بازرگان به مال دنیا و لباس دنیا کاملاً بیاعتنا بود؛ اما از لج بچهها وقتی برای سخنرانی میرفت، کراوات میزد. سحابی معتقد است که مشکل بزرگ بازرگان این بود که انقلاب را درک نکرده بود. اگر هم درک میکرد، قصد لجاجت و مقاومت با آن را داشت. به اعتقاد سحابی این لجاجت او روش حکیمانهای نبود. بر همین اساس نیز در مواضع سیاسی خود پافشاری کرده و کوتاه نمیآمد. مثلاً شجونی میگوید: «ما میگفتیم مجلس شورای «اسلامی» باشد، آقای بازرگان با این کلمه اسلامی مخالفت کرد و حتی از مجلس بیرون رفت.» گاهی اوقات این لجبازیها موجب خسارتهایی به منافع ملی نیز میشد. به عنوان نمونه باید به حادثه کردستان در همان اوایل استقرار دولت موقت اشاره کرد که زمانی که حکومت مرکزی سعی در کنترل مناطق کردنشین داشت، با مخالفت دولت روبرو شد. شهید بهشتی میگوید: «این اختلافنظرها را داشتیم و از همین قبیل اختلافنظرها در مورد مسائل کردستان داشتیم که متأسفانه در اینجا باید بگویم خسارت، خیلی زیاد بوده است. ما که در فروردین ماه، از سفر کردستان برگشتیم، ایدههایی در مورد کردستان داشتیم که گفتیم اگر دولت عمل کرده بود، گمان میکنم که حالا اینجا نبودیم.»
با این همه اما این ایرادات نشانه سیاه و سفید دیدن ماجرا نیست. بازرگان به عنوان شخص بازرگان، انسانی متدین، مبارز، صادق و پاکدست بود. شهید بهشتی او را از دوستان خیلی قدیم و از برادرهای دوست داشتنی و برخوردار از درجه بالائی از صداقت و صمیمت میدانست که از یاران و دوستان انقلاب بوده و خدمات و سهمی نیز در این انقلاب داشته است. جعفر شجونی نیز که یکی از منتقدین تند دولت موقت و بازرگان بود، در مورد شخصیت وی از انس زیاد با مهندس بازرگان گفته و برای او احترام زیادی قائل میشود. او بازرگان را مردی مبارز و مذهبی میداند که نماز و قرآنش قطع نمیشد. شجونی برخلاف برخی افراد که بازرگان را خائن و آمریکایی میدانستند، میگوید که: «نمیشود به بازرگان با آن ریش سفید و یک عمر مبارزه، لفظ خیانت را چسباند. او آمریکایی هم نبود؛ ولی ضعف داشت.» نهایت چیزی که در مورد بازرگان میتوان گفت این است که او انقلابی فکر نمیکرد و خط فکری او با امام و قاطبه ملت انقلابی، همخوان نبود. به تعبیر شهید بهشتی: «خط فکریشان را در مورد سیاست انقلابی ایران از اول هم خطی که با ما بخواند، نمییافتم و ما از همان اول حس میکردیم که نقطهنظرهامان مختلف است.» بازرگان نه تنها نگاه خاص خودش را داشت؛ بلکه به تعبیر سحابی، درک درستی هم از فضای انقلابی نداشت. این عدم درک درست موجب میشد تا نتواند - و یا شاید نخواهد - موضع درستی را در سالهای ابتدایی انقلاب اتخاذ کند. آقای هاشمی رفسنجانی از گفتگوهای مفصل خود با مهندس بازرگان سخن میگوید که در این گفتگوها به بازرگان تاکید کرده بود تا با بنیصدر بر ضد نظام به ویژه دولت رجایی فعالیت نکند و بازرگان جواب درستی در این مورد نداده بود. رفسنجانی همچنین در خاطرات 23 مهر 1360 خود مینویسد: «...جلسهای طولانی با سران نهضت آزادی... داشتیم. از اینکه از سوی حزب اللهیها و رسانههای جمعی تحت فشارند، شکایت داشتند و چارهجویی میکردند. گفتم اگر موضع صریح در مقابل ضد انقلاب بگیرند، وضع ممکن است بهتر شود.»
این قابل انکار نیست که در پارهای از مواقع، برخی ناملایمتها به بازرگان تحمیل میشد و برخی از تندرویها بر ضد او اعمال میکرد که کار شایستهای نبود. اما باید خود بازرگان را نیز در وقوع این نامهربانیها تا حدودی مقصر دانست.
(منابع در دفتر نشریه موجود است)