اشاره: طبق روال نشریه پرتو، ذیلاً خلاصه یکی دیگر از سخنرانیهای علامه مصباح (ره) تقدیم شده است.
مقدمه
تشریففرمایی عزیزان را به این مؤسسه که به نام مبارک امام (ره) مزین است، خوشآمد عرض میکنم. بنده هم به نوبه خودم فرارسیدن ایام مبارک ماه رجب و اعیاد شعبانیه را به پیشگاه مقدس ولیعصر ارواحنافداه و همه دوستداران اهلبیت علیهمالسلام به خصوص حضار محترم، تبریک و تهنیت عرض میکنم. عاجزانه از خدای متعال درخواست میکنیم که به ما توفیق بدهد که هر روز و هر ساعت وظیفهمان را بهتر بشناسیم و توفیق انجام وظیفه با اخلاص بیشتر را پیدا کنیم.
چهل سال دوم؛ گام دوم انقلاب به سوی ظهور
مقام معظم رهبری، چهل سال اول انقلاب را گام اول نامیدند. این بیان میتواند اشاره به این مطلب داشته باشد که چهل سال دوم نیز گام دوم است و این گامها تا ظهور حضرت ولیعصرعجلاللهفرجهالشریف ادامه خواهد داشت. دعا میکنیم که هر چه زودتر این گامها برداشته شود و به مقصد برسیم. جا دارد که در این فرصت، این دو گام را با هم مقایسه کنیم و گام اول را ارزیابی کنیم؛ ببینیم که در این مدت چه کردیم و آیا همه کارهای ما کامل و صالح بوده است یا در برخی از آنها اشتباهاتی نیز داشتهایم؟ اگر کمبودی در کارهایمان بوده است، بکوشیم که در گام دوم، این کمبودها را جبران کنیم و نه تنها این کمبودها تکرار نشود؛ بلکه جبران گذشته نیز بشود.
امام (ره)؛ علمدار تبیین مسائل سیاسی اجتماعی اسلام
یکی از تفاوتهایی که میتوان بین این دو گام در نظر گرفت و آن را برای شناخت بهتر تکالیف و عمل بهتر منشأ اثر قرار داد، این است که در چهل سال اول _ به خصوص در سالهای اول نهضت حضرت امام تا زمانی که به پیروزی انقلاب منتهی شد _ مسائلی در جامعه متدینان مطرح میشد که کمسابقه بود. ما قبل از شروع نهضت حضرت امامرضواناللهعلیه سالها درس ایشان میرفتیم. در آن زمان درسهای دیگری نیز بود؛ دوران مرحوم آیتالله بروجردی، اوج مرجعیت بزرگ شیعه و بسیار افتخارآمیز بود؛ اما هم در حوزه و هم در مجامع دینی مثل مساجد و منبرها، مسائلی سنتی البته گاهی با آب، رنگ یا عمق بیشتری تکرار میشد. معمولاً چه در سطح مراجع و بزرگان و چه در سطح جوانترها، کتابها و بحثهایی که نوشته و گفته میشد، مسائلی بسیار ساده بود. برای مثال یکی از بهترین کارهای نویی که در آن زمان در حوزه شروع شد و بسیار افتخارآمیز بود، تأسیس مجله مکتب اسلام بود؛ بزرگانی از امثال مرحوم آقا موسی صدر و شهید بهشتی در آن مقاله مینوشتند. اینکه حوزه به جایی رسیده بود که چنین مجلهای منتشر کند، بسیار حیرتانگیز بود، با اینکه مطالب آن چندان با مطالب سنتی تفاوتی نداشت و بسیاری از آنها تکرار همان مطالبی بود که روی منبرها گفته یا در کتابها نوشته میشد. بعد از آنکه حضرت امامرضواناللهعلیه نهضت روحانیت را شروع فرمودند، چیزهایی مطرح شد که قبلاً مطرح نبود؛ مثل اینکه علما و منبریها زندان بیفتند، شکنجه ببینند و تبعید شوند. خود امام در مقابل دولت و درباره شاه اینگونه گستاخانه صحبت کند و بگوید: «میگویم گوشَت را بگیرند، بیرونت بیندازند!» یکی از مسائلی که برای ما طلبهها بسیار عجیب بود، این بود که یک مرجع تقلید اینگونه با مسائل سیاسی کار داشته باشد. در آن زمان ورود به مسائل سیاسی برای روحانیان انگ شمرده میشد. برای مثال مرحوم سید ابوالقاسم کاشانی با مرحوم سید احمد و سید محمدتقی خوانساری از شاگردان برجسته آقا ضیاء عراقی (ره) بودند. نقل شده است که مرحوم آقا ضیاء گفته بودند که هر کدام از این سه شاگرد از یک جهت بر دیگری امتیاز دارد. این سخن به این معناست که این سه نفر در عرض هم بودهاند؛ سید احمد خوانساری معروف به تقوا بود، سید محمدتقی خوانساری که آن مرجعیت معروف را داشتند؛ اما مرحوم آقای کاشانی در تهران بود و به عنوان یک آخوند سیاسی شناخته میشد و بنده به یاد نمیآورم که کسی ایشان را در شمار مراجع ذکر کرده باشد. وقتی صحبت از ایشان میشد، میگفتند: ایشان آخوند سیاسی است و همین کافی بود که دیگر کسی درباره مرجعیت ایشان سخن نگوید. سیاسی بودن انگی بود که افراد را در جامعه متدینان، منزوی میکرد. اما امام (ره) آمد و گفت: دخالت در امور سیاسی اجتماعی اسلام، از اعظم واجبات است، حفظ نظام اسلامی از نماز واجبتر است، بخش اعظم فقه ما مربوط به سیاست و مسائل اجتماعی است. این سخنان، سخنان بسیار نویی بود و جامعه متدینان تا قبل از آن با آن آشنا نبودند. خداوند به خاطر اخلاصی که امام داشت، به سرعت این اندیشه را در قلوب جامعه جایگزین کرد و کسانی تربیت شدند که تا پای جان برای اطاعت امر امام حاضر باشند و بالاخره پس از پانزده سال، انقلاب به پیروزی رسید. بنده به یاد نمیآورم که در مدت این پانزده سال حتی یکی از اساتید و بزرگان حوزه که در ردیف امام و از اقران ایشان بودند، گفته باشند که ما احتمال میدهیم که امام (ره) پیروز بشود، همه مطمئن بودند که راه امام (ره) به جایی نمیرسد. میگفتند: ایشان چیزی را وظیفه خودش میداند و انجام میدهد؛ ولی به جایی نمیرسد. شاه قدرت بسیاری دارد و پشت سرش انگلیس و آمریکاست، چه کسی میتواند با اینها دربیفتد؟! ولی امام مثل کوه بود و تکان نمیخورد، میگفت این کار وظیفه است و باید آن را انجام داد، ولو بلغ ما بلغ! خداوند مِهر ایشان را در دلها انداخت و به برکت فداکاریهای کسانی که برخی از آنها را دیده و شناختهایم و بسیاری از آنها هنوز هم گمنام و ناشناخته هستند، انقلابی واقع شد که در دنیا بینظیر بود و هنوز زود است که ما بتوانیم ارزیابی کنیم که چه کاری انجام شد؛ اجمالاً نه تنها اسلام در دنیا زنده شد، یکی از سران کشور اتریش گفت: پس از انقلاب ایران، ما جرئت کردیم از مسیحیت نیز حمایت کنیم. ما معنای این مسئله را درست نمیتوانیم ارزیابی کنیم؛ خداوند به آخوندی که زندگیاش به زحمت اداره میشود، چنان عزتی و برکتی بدهد که نه تنها اسلام را در دنیا زنده کند؛ بلکه همه ادیان را زنده کند و مسئولی مسیحی بگوید که ما به برکت انقلاب اسلامی ایران جرئت پیدا کردیم که دم از دین بزنیم! و هنوز زود است که ما بفهمیم امام چه کار کرد. همه اینها در دوران چهل ساله اول بود. بعد از رحلت امام رضوانالله علیه نیز خداوند جانشین برجسته و شایستهترین فردی که میتوانست نقش ایشان را ایفا کند، به جامعه معرفی کرد و دلها پذیرفت و با رهبری ایشان آرام شد.
شاید بتوان حرکت امام را به حرکت بعضی از انبیا در دورانی که سابقه دینی در جامعه آنها نبود، تشبیه کرد. قرآن درباره نهضت پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله تصریح میفرماید که لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِیرٍ مِّن قَبْلِكَ.[ قصص، 46.] پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در میان مردمی مبعوث شد که در کل جامعه بیش از ده دوازده نفر آنها، خواندن و نوشتن نمیدانستند. در مدت کوتاه بعثت پیامبر، برکات الهی به دست مبارک ایشان نازل شد و اسلام بر همه عالم سایه افکند. نیمی از عالم در فرصت کوتاهی به اسلام گرایش پیدا کرده یا زیر چتر اسلام قرار گرفتند؛ ولی در همان زمان نیز بسیاری از مطالب وجود داشت که برای عموم مردم بدون ابهام نبود؛ ولی مردم به خاطر شخصیت پیغمبر اکرم، علاقهای که به او داشتند و مقامی که خداوند متعال به ایشان داده بود، فرمایشات ایشان را میپذیرفتند و درصدد این نبودند که درباره آن تحقیق کنند و عمق مطلب را به دست بیاورند. اوائل نهضت، حضرت امام نیز مردم از روی علاقهای که به ایشان داشتند، فرمایشات ایشان را میپذیرفتند، حتی در بحثهایی که گاهی در جلسات خواص مطرح میشد، فرمایش ایشان فصلالخطاب بود. ولی این مسئله لوازمی را به دنبال دارد. همانگونه که بعد از وفات پیغمبرصلیاللهعلیهوآله در بین مسلمانها اختلافاتی بروز کرد و تا آنجا به پیش رفت که اصحاب خاص و مسلمانهای واقعی در اقلیتی شاذ قرار گرفتند. حداکثر دوازده نفر طرفدار علیعلیهالسلام باقی ماندند. امیرمؤمنان مشغول دفن پیغمبر بودند که مسئله را به ایشان خبر دادند. ایشان بیل را روی خاکها قرار دادند، دست به کمر گرفتند و آیات ابتدایی سوره عنکبوت را خواندند؛ الم* أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَكُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ* وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ.
(گزیدهای از بیانات حضرت آیت الله مصباح یزدی که در جلسه با جمعی از فعالان فرهنگی و پیشکسوتان انقلابی قم در تاریخ: ۱۰ فروردین ۱۳۹۸ ایراد فرمودند)