وقتی امثال بنیصدر نزد امام میرفتند، امام آنها را رد نمیکرد، حتی وقتی بنیصدر رأی آورد، امام حکم او را امضا کرد. مصالح اجتماعی اقتضا نمیکند که پردهدری کنند! امام (ره) در اواخر عمر خود نیز فرمود: من از ابتدا به اینکه فلان شخص قائم مقام باشد معتقد نبودم. ولی همانطور که میدانید در طول چندین سال اظهار نکرد؛ زیرا ایجاد اختلاف میشد و کسانی بهانه درمیآوردند و اصل انقلاب سست میشد.
اشاره: طبق روال نشریه پرتو، ذیلاً خلاصه یکی دیگر از سخنرانیهای علامه مصباح (ره) تقدیم شده است.
وظیفه دیگر، مبارزه با هواپرستان است؛ کسانی که دنبال فرصت هستند تا جیبشان را پر کنند، دنبال مقامی هستند تا به مقامی برسند؛ حتی گاهی به اسم انقلابیگری و پیروی خط امام نیز کار میکنند و تا زندگیشان میچرخد، انقلابی هستند؛ اما همین که میبینند منافعشان در خطر است، یواش یواش کنار میکشند. اینها دشمنان پشتپرده و منافقان این زمان هستند. البته لزومی ندارد که فریاد بزنیم که چه کسی اینطور است. خداوند نیز خطاب به پیغمبرش میفرماید: اگر میخواستیم منافقین را به تو معرفی میکردیم؛ ولی معرفی نمیکنیم؛ وَلَوْ نَشَاء لَأَرَیْنَاكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِیمَاهُمْ.[ محمد، 30] اگر کسی بگوید در محله و خانه پیغمبر نیز منافقان بودند و دستاندر کار بودند، خیلی نباید تعجب کرد. این سنت الهی برای امتحان است؛ اما باید سران فتنه و پشت پردهها را شناخت. باید کسانی را که سر و سری با آمریکا و انگلیس دارند، شناخت و در عمل با آنها مواجهه کرد و نگذاشت پیش بیاید؛ البته این کار باید از راه معقول انجام بگیرد، اینکه انسان داد بزند و در جامعه ایجاد اختلاف و تشنج کند، درست نیست. باید از راه معقول و خاموش با دشمنان مبارزه کرد. اینکه فریاد بزنیم که فلانی ضدانقلاب یا چنان است، مشکلی را حل نمیکند. عوام همه چیز را درست نمیفهمند و منافقان شواهدی را درست میکنند و اختلاف ایجاد میشود. شیطان نیز همین اختلاف را میخواهد و وضع بدتر میشود. مؤمنان باید بدانند که چه وظیفهای در مقابل منافقان دارند و اجازه ندهند که زمینه برای پیشرفت آنها فراهم بشود؛ البته بدون اینکه سر و صدایی ایجاد کنند و فریاد بزنند و پردهدری کنند. در جای خودش نیز بیسر و صدا حرفشان را بزنند، رفتار مناسب از خود نشان بدهند، رأیشان را بدهند و نگذارند آنها پیش بیفتند.
وقتی امثال بنیصدر نزد امام میرفتند، امام آنها را رد نمیکرد، حتی وقتی بنیصدر رأی آورد، امام حکم او را امضا کرد. مصالح اجتماعی اقتضا نمیکند که پردهدری کنند! امام (ره) در اواخر عمر خود نیز فرمود: من از ابتدا به اینکه فلان شخص قائم مقام باشد معتقد نبودم. ولی همانطور که میدانید در طول چندین سال اظهار نکرد؛ زیرا ایجاد اختلاف میشد و کسانی بهانه درمیآوردند و اصل انقلاب سست میشد. ما باید این مسائل را یاد بگیریم و در مسائل اجتماعی سیاسی راهی مؤثر را پیدا کنیم که کمخطرتر و کم هزینهتر باشد. با سخنان منطقی، آرام و مؤدبانه کارمان را بکنیم و دیگران را روشن کنیم تا هم رفع جهل شود، هم با راه شیطان و خودپرستی و هواپرستی مبارزه شود.
در چهل سال دوم این دو کار را باید با جدیت دنبال کنیم، وگرنه به حسب اسباب ظاهری این خطر وجود دارد که انقلاب ما با همه دستاوردهای عظیمش رو به افول برود. از بیان این مسئله تعجب نکنید! در زمان امام صادق و امام کاظم سلاماللهعلیهما نیز وضعیت به گونهای نبود که ائمه بتوانند حتی نزد خویشان و مسلمانهایی که به ایشان نزدیک بودند، به صراحت درباره حُکامی که بر مسند قدرت بودند، سخن بگویند. امام صادقعلیهالسلام را شبانه با سربرهنه از مدینه به بغداد نزد منصور دوانقیلعنهالله بردند. وقتی او به حضرت گفت که شما چنین و چنان کردید، حضرت فرمودند: خلاف به اطلاع شما رساندهاند. به صراحت نگفت که من آمدهام با تو مبارزه کنم و تو غاصبی و باید چنین و چنان کنی! بنیعباس همان کسانی بودند که به عنوان حمایت از اهلبیت علیهم السلام به قدرت رسیده و بنیامیه را شکست داده بودند. حتی گفتهاند که عامل پیروزی بنیعباس بر بنیامیه، حمایت از اهلبیت بود؛ اما همین بنیعباس، امام صادق علیه السلام را نیمهشب از مدینه به طرف بغداد بردند و حضرت، عَلم مبارزه با آنها را برنیفراشت. ما باید شرایط را بسنجیم و در هر زمانی سعی کنیم از راهی که بهتر است، استفاده کنیم و حق را پیش ببریم. گاهی باید این کار را علنی و آشکارا انجام داد، گاهی باید شمشیر را از رو بست، گاهی نیز باید تقیه کرد. تقیه نیز فقط این نیست که انسان در مقابل کفار عقیده خود را پنهان کند یا فلان رفتار را داشته باشد، تقیه در مسائل سیاسی اجتماعی نیز وجود دارد. هر جا که امر بین دو واجب که خطر یکی بیشتر است دایر میشود، باید خطر کمتر را انتخاب کرد. هر جا که امر بین دو چیز که یکی اولویتش بیشتر است، دایر میشود، باید آنکه اولویت بیشتری دارد را انتخاب کرد؛ اصل تقیه این است. ما در هر زمانی باید بسنجیم و بین دو مسئله که هر دو طرف آن خطر دارد، ببینیم کدام به اصل انقلاب لطمه میزند، کدام هزینهاش بیشتر است و برای انقلاب و آینده انقلاب ایجاد اختلاف و خطر میکند، آن را کنار بگذاریم. جوانی با همه حسنهایی که دارد، این عیب را نیز دارد که کمتجربگی هم با آن توأم است و قضاوتها در آن سریع است. گاهی میبینی که بعضی افراد ساده، نسبت به مقام معظم رهبری نیز اعتراض میکنند که چرا آقا با فلانی اینگونه سخن گفت یا چرا به صراحت فلانی را رد نمیکند؟! روشن است که ایشان باید مصالح کلی اسلام را بسنجد و نسبت به آن نیز وظیفه دارد.
نتیجه اینکه وظایف ما در چهل سال دوم سنگینتر است. باید درختی را که به دست امام غرس شد، آبیاری کنیم. اگر این کار را نکنیم، این درخت، پژمرده میشود و خدای نکرده میخشکد. اگر میخواهیم این درخت نخشکد و بارور بشود، باید فداکاری کنیم، باید گذشت داشت و از مال، جان، آبرو و حیثیت برای آنچه مصالح اسلام و انقلاب اقتضا میکند، مایه گذاشت. عاجزانه دستمان را به پیشگاه ولیعصر ارواحنافداه دراز میکنیم، ایشان را به حق دوستانش و به حق حضرت معصومهسلاماللهعلیها قسم میدهیم که گوشه چشمی به ما و امثال ما بفرمایند و دعا کنند که خدا ما را به وظایفمان هدایت، و توفیق انجامش را به ما مرحمت کند. از خداوند میخواهیم که ما را از شر شیطان، هوای نفس، جاه پرستی، مقامپرستی، پولپرستی، دنیاپرستی و خودپرستی حفظ کند، ما را از شر شیاطین انس و جن که با رفتار، گفتار و نوشتارشان دیگران را گمراه میکنند، حفظ بفرماید!
(گزیدهای از بیانات حضرت آیت الله مصباح یزدی که در جلسه با جمعی از فعالان فرهنگی و پیشکسوتان انقلابی قم در تاریخ: ۱۰ فروردین ۱۳۹۸ ایراد فرمودند)