«اِعْلَمْ اَنَّهُ لاوَرَعَ اَنْفَعُ مِنْ تَجَنُّبِ مَحَارِمِ اللهِ وَ الْکَفِّ عَنْ اَذَی الْمُؤْمِنِ»   هیچ خویشتنداریای سودمندتر از دوری  از حرام و پرهیز از آزار مؤمنان نیست.  (فقه الرضا علیهالسلام / ص356)

فریادِ گنبدکاووس در آشفتهبازار «رفقا»؛

عوامل اجرایی دست‏های نامرئی

شبنامه چریکهای فدائى خلق و  هفتهنامه «كار» ارگان چریکهای فدائى،   بارها، با عنوان «فرماندار گنبد» و برخى از اوقات با نام «حيدر جم» مطالبى را - چه بهصورت «تيتر» يا متن يك «خبر» روى صفحه مى‏برد و به دنبال آن، تلفن‏هاى تهديدآميز به خانه يا دفتر من، زده مى‏شد!
غرض از طرح این مسائل، این است که نشان داده شود، منطقه گنبد به تنهایی ناهنجاری‏های یک کشور را تحمل کرده و انقلاب اسلامی چه روزهای سخت و لطمات طاقتفرسایی از دست نفوذی‏ها دیده است!
بعد از شکست ذلت‏بار در ایجاد غائله و جنگ بهوسیله دستهای نامرئی ستادی (حزب توده، چریکهای فدائی، منافقین ستاد خلق بهاصطلاح ترکمن، میثم و پیمان)، عوامل نفوذی در سازمانها و نهادها، برای برهمزدن آرامش جامعه، اقدام به یک کودتای خزنده کردند.
فرداى آن روز پس از پخش خبر از راديو گرگان، دادستان انقلاب به همراه يك نفر وارد فرماندارى شدند. دادستان، شخص را معرفى كرد «آنا غراوى». من گفتم نماينده رئیسجمهور. آقاى غراوى مدرك خواست، خوشبختانه مدارك آماده بود. بهمحض اينكه دست بردم تا مدارك را ارائه بدهم، گفتم: آقاى دادستان! اگر مدارك را روى ميز بگذارم، تعقيبت خواهم كرد و اگر براى عذرخواهى آمده‏ايد، مى‏پذيرم.
و این بر خلاف انتظار بود، ابتدا تصور شد که آقای دادستان بعد از پیبردن بر خلافهای غراوی به دنبال کشف ماجرا و تنبیه خاطی  به فرمانداری آمده؛ ولی عملاً دیده شده به دنبال اعاده حیثیت از غراوی و دستبندزدن به فرماندار آمده است؛ ولی با برخورد نگارنده، فرمانداری را ترک کرد.
روزی دو سه نفر مسلح به فرمانداری آمدند و با اشاره به مردی (بایرام ویردی خالدی) که در دفتر فرماندار نشسته بود، گفتند: آمده‏ایم او را ببریم. حکم دادستانی داریم. مرد مثل بید می‏لرزید. دودستی میز فرماندار را گرفته و ملتمسانه خواهش می‏کرد که من را دست اینها ندهید. افراد مسلح خواستند مرد درمانده را کشانکشان ببرند. جلو رفتم و گفتم «اینجا دفتر نماینده و دولت جمهوری اسلامی است» اجازه نمی‏دهم، شخصی را اگر مجرم هم باشد، اینگونه توهین‏آمیز بیرون ببرید!
معاون فرمانداری را همراه مرد به دادستانی انقلاب فرستادیم، ساعتی بعد دیدیم که مرد برگشت و شکرگزاری می‏کرد.
پیرمرد ۷۰ساله عوض حاجی صفایی، در فرمانداری گریه می‏کرد و با قسم می‏گفت: من فئودال نیستم، همه‏اش ۱۸ هکتار زمین دارم.
شبنامه چریکهای فدائى خلق و  هفتهنامه «كار» ارگان چریکهای فدائى،   بارها، با عنوان «فرماندار گنبد» و برخى از اوقات با نام «حيدر جم» مطالبى را - چه بهصورت «تيتر» يا متن يك «خبر» روى صفحه مى‏برد و به دنبال آن، تلفن‏هاى تهديدآميز به خانه يا دفتر من، زده مى‏شد!
حتی در جلسه‏ای گفته شد که هر کس «جم» را ترور کند، اسلحه موردنیاز را در اختیارش می‏گذاریم. چرا؟! چون جم در مقابل اعمال ضدانقلابی شما - چه در داخل نهادها و ارگانها و چه با دست‏های نامرئی، مبارزه و آنها را افشا می‏کرد.
حتماً امیرهوشنگ کیانی، کسی که به موقعیت دادستانی انقلاب و مسئولیت مبارزه با مواد مخدر رسید، ابریشم‏چی که دادستان انقلاب و یا عضو موثر بود، حق‏گو را که با وجود سن کم، بنا به گفته بسیاری، موجودی آبزیرکاه بود و در جذب فریبخوردگان نقش بسزایی داشت، بهخاطر دارید و...
من با «کیانی» در ماموریت فروردین ۵۸ آشنا شدم. ظاهراً دست راستش گلوله خورده بود و با دست چپ، دست می‏داد. او را در وزارت کشور و استانداری دیدم که به دنبال گرفتن سمت دادستانی بود. در ماموریتی که عازم گرگان و گنبد بودم، از ساری با ماشین او به گرگان رفتیم. وقتی درخواست کردم که من را در گرگان پیاده کند، توقف نکرد. یکسره به ناهارخوران رفت. یکی از واحدهای ناهارخوران در اختیارش بود. در غذاخوری برخلاف رفتار آن روز، سفره رنگینی چیده شد. ضمن صرف شام، کیانی از من خواست تا ایشان را به دوستان خود در وزارت کشور معرفی کنم تا نسبت به انتصاب دادستانی وی اقدام نمایند. یکباره تمام دیوارهای ذهنی که از هوشنگ‏خان در من به وجود آمده بود، فروریخت. زیرا ایشان قبلاً گفته بود که وزیر کشور و استاندار دادستانی انقلاب را به وی پیشنهاد داده‏اند و او قبول نکرده است! پس از آن، در صحبت‏ها دقت کردم که از کسی در وزارت کشور و یا جای دیگر اسم نبرم تا مبادا مورد بهره‏برداری وی قرار گيرد.
غرض از طرح این مسائل، این است که نشان داده شود، منطقه گنبد به تنهایی ناهنجاری‏های یک کشور را تحمل کرده و انقلاب اسلامی چه روزهای سخت و لطمات طاقتفرسایی از دست نفوذی‏ها دیده است!
آقای هاشمی! بعد از کشف و ضبط یک تانکر تریاک توسط کمیته گالیکش، تانکر در گنبد به مسئولین (احتمالاً در آن موقع دادستان ابریشم‏چی بوده است) تحویل می‏گردد. بنا به گفته حجت‏الاسلام سیدباقر موسوی، رئیس وقت کمیته گالیکش، راننده تانکر متواری شده بود و کمکراننده اظهار دارد، مقدار تریاک‏ها ۴۰۰ کیسه است؛ اما فردا صبح که تانکر بدون حضور مسئولین کمیته گالیکش شمارش می‏گردد، فقط ۱۰۵ کیسه، صورتجلسه شده بود! بقیه کیسه‏های تریاک به کجا رفت، خدا داند و... پیگیری کمیته گالیکش در این باره نتیجه نداد.
یقیناً رفقا (هواداران فدائیان) یک خاطره دیگر را از یاد نبرده‏اند. با اعلام برنامه بازدید شهید رجائی (نخست‏وزیر وقت) در سال ۵۹ از گنبدکاووس و پیشنهاد بازدید نخست‏وزیر از حاشیه‏نشینان روستای بربر قلعه در کنار فرودگاه کلاله و کاخ غلامرضا پهلوی، باهدف نشاندادن فقر مطلق و گوشه‏ای از زندگی اهالی آن منطقه – اگر بتوان نام زندگی بر آن گذاشت و گذران نجده‏نشینان (نجده یک محل سرپوشیده است که اسکلت آن ازنی و برای جلوگیری از نفوذ باد و سرما به داخل قسمت داخلی و بیرونی آن با کاه و گل پوشانده می‏شود) و بازدید از مسجد و مدرسه علوم دینی اهلسنت روستای قوجاماز که زیرنظر یکی از علما ترکمن اداره می‏شد.
ازآنجاییکه این بازدید می‏توانست اثر بسزایی در نزدیک‏تر شدن شیعه و سنی و اعتمادسازی موثر باشد، اما این پیشنهاد، عوامل نفوذی را در نخست‏وزیری، وزارت کشور و استانداری، به تکاپو انداخت تا بلکه بتوانند برنامه پیشنهادی را تغییر داده و آن را به روستای صوفیان تغییر دهند؛ اما فرمانداری زیر بار فشارها نرفت و برنامه را تغییر نداد. عوامل نفوذی پس از مایوس شدن از تغییر برنامه بازدید، شگرد دیگری به کار بردند. اولاً با وجود آمادهبودن کارت مدعوین در استانداری، از ارسال آن خودداری گردید و تلفن‏های مکرر برای ارسال کارت‏ها، موثر واقع نشد. تا دقایقی قبل از نشستن هواپیما، گفته شد که کارتهای مدعوین روی یکی از خودروها گذاشته شده است و هر کس دلش می‏خواست یکی یا چند تا از آنها بر میداشت.
برنامه استقبال بسیار ضعیف انجام شد. از آقای استاندار و یا نماینده ایشان خبری نبود. جمعیتی در حدود ۲۰۰-۳۰۰ نفر در فرودگاه حضور داشتند، هواپیما بر زمین نشست. بهمحض باز شدن درب هواپیما، تعدادی جوان به هواپیما هجوم بردند و با شعار «برادر رجایی، حمایتت می‏کنیم» بدون اینکه فرصتی بدهند تا از مسئولین به هواپیما نزدیک شوند و بر اساس تشریفات، خیرمقدم و معارفه‏ای صورت بگیرد، نخست‏وزیر را کشان‏کشان با خود به سمت یک خودرو پارک شده بردند و سوار کردند و در جلو چشمان نگران و حیرتزده، از فرودگاه خارج کردند!
گفتنی است، در تمام برنامه بازدید نخست‏وزیر از گنبد، هرچند تلاش می‏کردم که به آقای رجایی نزدیک شوم، موج جمعیتی متشکل از جوانان اغوا شده، جلوی من ظاهر می‏شدند و از جلو رفتن مانع شده و مرا به عقب می‏کشاندند.
در مدت بازدید، فقط توانستم دو سه دقیقه به آقای نخست‏وزیر نزدیک شده و بگویم «مردم ناراحت، روحانیون منزوی، تصور نکنید که ستاد خلق ترکمن از بین رفته است، عوامل ستاد باتمام قدرت در شوراها، در امور مردم دخل و تصرف می‏کنند. (در تمام منطقه فقط در روستای «قلعه قافه» یک نفر روحانی در شورا بود که با کارهای خلاف شرع مخالفت می‏کرد که آنهم به علت عدم هماهنگی با رفقا پاکسازی شد)
گویا رفقا «هواداران فدائیان» و وبلاگنویسهای وبگاه ترکمن، برای این ادعا به دنبال شاهد و مدرک هستند. در این مورد، به نشریه کار شماره ۱۰۰  دوازدهم  اسفندماه ۵۹ برنامه بازدید نخست‏وزیر از گنبد، با تیتر «آقای رجایی ما خواهان اجرای بند «ج» هستیم»  ارجاع می‏دهم که نوشته است: ... «هرچند تدارکات امنیتی و بی‏مورد شورای تامین شهر گنبد که با سنگربندی مراکز مهم شهر توأم بود و برنامه تشریفاتی به سبک طاغوت‏های فرماندار (حیدرجم) که چندان هم موفق نبود (توسط فدائیان و عوامل نفوذی در نهادها این برنامه به هم ریخت) تا حدودی بین نخست‏وزیر و مردم، فاصله انداخت» ... «یک دروغ مستند» ادامه دارد ...

نویسنده: 
دسته بندی مطالب: