امام باقر علیه السلام فرمودند:  به خدا سوگند که او (مهدی (علیه السلام)) مضطر (حقیقی) است که در کتاب خدا آمده می فرماید: «اَمَّن یجیب المضطر اذ ادعاه و یکشف السؤ...» بحارالانوار، ج ٥٢، ص ٣٤١ 

طلاق؛ مبغوض‌ترین حلال الهی (بخش دوم)

افسر بخشی

 

عده‌ای از تحصیلکردگان ما که دادسخن سر می‌دهند و خواستار یکسان شدن قوانین طلاق کشورمان با جوامع غربی هستند و دادن حق طلاق به زن، تقسیم دارایی و... را با همسر به‌عنوان پیشرفت و تمدن مطرح می‌سازند، آگاه نیستند که در غرب، آمار ازدواج اصولاً بسیار پایین است و روابط جنسی از چنان آزادی برخوردار است که تفاوت چندانی از لحاظ حقوقی میان فرزندان نامشروع و دیگر فرزندان وجود ندارد و یا اگر ازدواجی انجام می‌گیرد، اغلب بر اثر خیانت زن و شوهر و بی‌تفاوتی جامعه به این امر، به طلاق می‌انجامد. مرداک (جامعه‌شناس معروف)، در بررسی طلاق در چهل کشور به این نتیجه رسید که در برخی جوامع، افکار عمومی با طلاق موافق است و حتی چنان آن را مورد تشویق قرار می‌دهند که اگر مردی برای مدت زیادی با یک زن زندگی کند، مورد استهزا قرار می‌گیرد. حال این را مقایسه کنید با خانواده‌های سنتی ما که با وجود مقصر نبودن در طلاق دخترشان، چنان از این قضیه سرافکنده و شرمگین می‌شوند که ممکن است به خاطر شدت سرزنش، دختر خود را به بیماری روانی یا به کام مرگ بکشانند.
جامعه ما، طلاق را ننگ و علت آن را معمولاً بی‌کفایتی زن می‌داند و این مسئله خود، کمک بسیار مؤثری در حفظ بنیان خانواده است؛ البته اگر ادامه زندگی به گونه‌ای با درد و رنج همراه شود که خود موجب فساد بیشتر گردد، طلاق در عین مذموم بودن، جایز شمرده می‌شود.
در مذمت طلاق پیامبر اکرم «صلی‌الله علیه وآله» فرموده‌اند: طلاق ندهید زنان را الا از تهمتی که خدای تعالی ذوا قان را دوست ندارد. یعنی کسانی که هر وقت خواهند زنی نو کنند از مردان، و زنان که هر وقت خواهند شوهری نو کنند.
طلاق در لغت، جدا شدن زن از مرد، رها شدن از قید نکاح و رهایی از زناشویی است. دهخدا، طلاق را بیزاری نامه می‌خواند و می‌گوید: در عرف، معنای جدایی، از آن در ذهن متبادر می‌شود.
به طور کلی طلاق علل متعددی ازجمله علل فرهنگی، اجتماعی و تفاوت‌های تربیتی، ایمانی، اقتصادی، سیاسی و علل زیستی دارد. از دید جامعه‌شناسان، طلاق پدیده‌ای است اجتماعی که تنها با یک عامل پدید نمی‌آید و با یک عامل نیز از بین نمی‌رود. از آنجا که در این گفتار کوتاه به طور مبسوط فرصت پرداختن به طلاق از دیدگاه‌های مختلف نیست، تنها به توضیحی کوتاه بسنده کرده‌ایم که هدف از آن، جلب نظر خوانندگان گرامی به پیامدهای شوم طلاق برای فرزندان است. قبل از توضیح هر یک از عوامل، به تقسیم‌بندی زیر توجه شود. 
با وجودی که در اسلام برای تحکیم بنیان خانواده در گزینش همسر، شرایطی چون کفو بودن زوجین در شئون زندگی تاکید شده، متاسفانه در خانواده‌های مقید و متدین نیز گاهی بی‌توجهی به این امر مهم دیده می‌شود.
طلاق زمانی اسف‌انگیزتر است که یک یا چند فرزند نیز قربانی این مسئله هولناک باشند؛ بنابراین نه‌تنها لزوم پرداختن به علل طلاق ضروری است، بلکه والدین باید از سرنوشت شوم فرزندانشان پس از جدایی، آگاه شوند تا شاید اندکی به خود آیند و دریابند که آزادی ایشان از قید پیمان زناشویی، چه غرامت سنگینی خواهد داشت.
عوامل مؤثر در جدایی همسران را می‌توان به دو دسته عوامل فردی و محیطی تقسیم کرد. 
عوامل فردی عبارت‌اند از:
الف: سستی اراده مرد و دهن‌بینی او: یکی از نتایج مثبت پیوند زن و مرد، رشد همه‌جانبه فکری و شخصیتی آنها در زندگی مشترک زناشویی و گرفتن تصمیم‌های مهم و ارزنده در امور مشترک خود و فرزندان است. متاسفانه اغلب همسران به‌ویژه شوهر به جهت وابستگی شدید به مادر و نقش مهم‌تر او نسبت به پدر در زندگی گذشته‌اش، بعد از تشکیل خانواده مستقل، به توصیه‌های او گوش فرا می‌دهد و باعث دلسردی همسر خود می‌شود. چنین امری باعث نزاع‌های خانوادگی، فاصله زوجین از یکدیگر و سرانجام جدایی خواهد شد.
ب: پرخاشگری: پرخاشگری انسان که ناشی از یک واکنش کلی در برابر ناکامی‌های زندگی است، گاهی در درون وی سرکوب می‌شود که از نظر سلامت روان، بسیار نامطلوب و خطرناک است، و گاهی به‌صورت انتقادهای شدید با زد و خورد و فحاشی بروز می‌کند. متاسفانه چون بر اثر عدم شناخت طرفین در ابتدای زندگی، احساس منفی پرخاشگری درک نمی‌شود، پس از گذشت مدتی کشمکش، طرف مورد پرخاش، برای رهایی از نزاع‌های پی‌درپی، تن به جدایی می‌دهد. اگر طرفین یکدیگر را درک کنند، مسئله به مرور بر طرف خواهد شد. به طور مثال مرد بر اثر عدم توانمندی در محیط کار، ازطرف کارفرما سرزنش می‌شود و با احساس شدید ناکامی وارد محیط منزل می‌گردد، در نتیجه بهانه‌جویی می‌کند و بگومگوهای طرفین آغاز می‌شود. اگر همسر با اندکی حوصله و تحمل بتواند ریشه پرخاشگری شوهر را دریابد، سریعاً چاره‌اندیشی نموده، با مهربانی و عطوفت قضیه را حل می‌کند. اما اغلب مسائل این‌گونه حل نمی‌شود؛ بلکه خود خانم که طی روز از فعالیت درون منزل و گاهی هم فعالیت خارج از منزل خسته است، در پی دفاع برمی‌آید. پرخاش طرفین به یکدیگر و کشمکش‌ها آغازمی شود و در این میان فرزندان بی‌گناه قربانی می‌شوند؛ زیرا ادامه بی‌رویه این امر، طلاق را به دنبال دارد.
در خانواده‌هایی که این گونه نزاع‌ها ولو خفیف‌تر همواره وجود داشته باشد، نسلی ترسو، مضطرب، ناامید و ضعیف‌النفس پرورش می‌یابد.
اگر هر یک از طرفین اندکی بیندیشند و مجسم نمایند که پس از هر گونه رفتاری که از وی سر زند، طرف مقابل چه واکنشی را نشان خواهد داد و پس از آن چه خواهد گذشت، جلوی خیلی از اتفاقات ناگوار گرفته می‌شود. ولی متاسفانه بدون اندکی اندیشه، همان واکنش‌های سریع به هنگام برخوردها، مرتباً توسط زن یا مرد تکرار می‌شود و هر بار شدت خشونت رفتار و واکنش‌های منفی طرفین افزون‌تر می‌شود به‌طوری که چاره کار را فقط در جدایی می‌بینند.
ج: خودخواهی: این خصلت از ویژگی‌‌های دوران طفولیت است. کودک در این دوران باید بتواند به‌تدریج با دیگران ارتباط عاطفی برقرار کند و بیاموزد که در قبال محبت دیگران محبت کند و اطرافیان را مورد توجه قرار دهد. هر چه روابط اجتماعی او گسترده شود، از خودپسندی او کاسته می‌گردد. بر عکس هر چه روابط او محدودتر شود، خودپسندی او بیشتر می‌گردد.
اگر والدین نتوانند رابطه سالمی را از لحاظ تربیتی با کودک برقرار نمایند و بالعکس عامل تشدیدکننده رابطه یک‌جانبه و نامطلوب برای فرزندشان باشند، کودک در بزرگسالی و در زندگی مشترک انتظار دارد؛ چون ایام خوش کودکی، تنها ازطرف مقابل محبت و ایثار ببیند و چون خواسته‌اش برآورده نمی‌گردد، اختلاف شروع می‌شود، به‌ویژه اگر هر دو طرف دارای چنین خصیصه‌ای باشند، خیلی زود نزاع‌های خانوادگی آغاز می‌گردد.
د: بیماری‌های جسمی و جنسی: این موضوع هم از دیگر عوامل طلاق است. خوشبختانه رافتی که در خانواده‌های مسلمان وجود دارد، تداوم‌بخش زندگی زناشویی است، به‌ویژه اگر بیمار، شوهر باشد، زن نهایت گذشت و فداکاری را نشان می‌دهد. ولیکن گاه فقر شدید، مانع گذشت می‌گردد. متاسفانه طبق آمار به دست آمده 75/57 درصد طلاق‌ها بر اثر بیماری نازایی زن بوده است. عطوفت و گذشت زن، اغلب مانع از تقاضای طلاق می‌گردد؛ ولیکن در مورد مردان این مسئله کمتر صدق می‌نماید؛ حتی دیده شده به‌خاطر فرزند، مرد به ازدواج دوم و حتی سوم روی آورده است که غرور زن، مانع از ادامه زندگی او شده است و در این حالت زن تقاضای طلاق می‌کند.
ه: عامل اعتیاد: معتاد بودن مرد در خانواده از عوامل مهم جدایی است؛ چون این بلای خانمان‌سوز باعث می‌شود که او تنها به اعتیاد و به دست آوردن مواد مخدر بیندیشد و خانواده برایش هیچ‌گونه ارزشی نداشته باشد. زن درمانده نیز به مرور آماده جدایی از همسر می‌گردد.
و: انحراف یکی از طرفین: انجام اعمال خلافی چون ارتباط نامشروع، دزدی، جنایت و قاچاق می‌تواند موجب جدایی باشد.
ز: سوءظن: بدبینی و سوءظن بیش از حد که غالباً از طرف شوهر سر می‌زند، اغلب بر اثر یادگیری ایام کودکی است و می‌تواند پایه‌های زندگی مشترک را سست نماید. در گذشته، طفل این‌گونه رفتار را از پدر دیده و به تدریج آموخته است و امروز آن را درباره همسر خود به کار می‌برد. رفتار خیانت‌آمیز مادر هم می‌تواند چنان آسیبی به روان کودک وارد کند که او را به کری یا کوری روانی مبتلا سازد، یعنی بدون ضایعه‌ای در گوش یا چشم نشنود و نبیند. وقتی کودک در ایام کودکی خیانت پدر یا مادر خود را می‌بیند، در جوانی به جنس مخالف ظنین بوده، خواهد اندیشید که همه زن‌ها یا مردها خیانت کارند. چنین کسی اصولاً از ازدواج بیم دارد و اگر بر اثر اصرار مجبور به ازدواج شود، سوءظن بیش از اندازه‌اش موجب آزردگی شدید همسر و در نتیجه دلسردی او شده، رفته‌رفته جدایی آنها را فراهم خواهد آورد.
ح: ارزش‌ها و اعتقادات: نظام ارزشی و اعتقادی نیز در زندگی زناشویی امری است که در فرد بالغ به‌صورت یکی از مشخصه‌های شخصیتی ظاهر شده و عموماً غیرقابل‌تغییر است. از فردی که به طور مثال در یک خانواده متدین پرورش یافته و به‌مرور زمان اعتقادات و انجام تکالیف شرعی برایش به منزله یک اصل مسلم درآمده است، نمی‌توان انتظار داشت پس از تشکیل خانواده از عقایدش دست بردارد. متاسفانه چه بسیارند ازدواج‌هایی که عدم دقت به این اصل مهم، در ابتدا زن و شوهر را دچار مشکل اساسی می‌کند و هر یک از طرفین درصدد تغییر دیگری برمی‌آید غافل از آنکه راه عبثی می‌پیماید؛ البته توبه و متحول شدن انسان‌ها در اسلام این نوید را به دختر یا پسر آماده ازدواج می‌دهد که پس از ازدواج همسر خویش را دگرگون ساخته و از وی فردی متدین و معتقد سازد؛ ولی گاهی این عمل میخ بر سنگ کوفتن است و تداوم زندگی را غیر قابل تحمل می‌سازد. 
و بسیاری از عوامل فردی دیگر...