با توجه به اینکه جاذبه جسمی زن برای مرد بیش از جاذبه مرد برای زن است، حفظ حجاب به گونهای که به زن توصیه شده، به مرد توصیه نشده است؛ یعنی حدود آن برای زن با حدود آن برای مرد متفاوت است: محدوده آن برای زن پوشاندن همه بدن، جز دستها تا مچ و صورت (بدون زینت و آرایش) است.
اگر حد مطلوب حجاب از نظر اسلام مراعات نشود، به خاطر جاذبه جسمی، زمینههای فساد در جامعه ایجاد میشوند، در حالی که برنامه دین در جامعه، حذف زمینههای فساد است؛ یعنی از ابتدا نباید در جامعه فساد ایجاد شود. حال اگر در جامعه فساد به وجود آمد، باید از علنی شدن و اشاعه آن جلوگیری کرد.
به عبارت دیگر، ضریب احساس امنیت در جامعه باید بیش از نا امنی باشد؛ یعنی اگر در جامعهای امنیت روی نقطه 30 بود؛ اما احساس امنیت در نقطه 60 یا 70، این جامعه، جامعه خوبی است. اما اگر امنیت روی نقطه 70 بود؛ اما احساس امنیت در نقطه 30 قرار داشت ـ یعنی با وجود کم بودن فساد در جامعه، احساس ناامنی و فساد زیاد باشد ـ جامعه متزلزل میگردد.
بنابراین، چون شیوع فساد بنیان جامعه را متزلزل کرده، آن را به سقوط خواهد کشاند، نباید زمینه فساد و میل به گناه را در جامعه به وجود آورد یا تشدید کرد.
مطلب دیگر اینکه بنای اسلام در روابط اجتماعی، به حداقل رساندن استهلاک قواست؛ به این معنا که اگر انسان توان خود را برای فعالیتی که به قصد انجام آن وارد اجتماع شده است، صرف نکند، قوای خود را مستهلک کرده است، در حالی که شخص باید بتواند سریعترین و مطلوبترین راه را برای رسیدن به هدف طی کند. پس اگر فعالیت اجتماعی زن و مرد بهگونهای باشد که توان زن یا مرد برای فعالیت مفید اجتماعی صرف شود، فعالیت آنها موفق و دارای بازدهی بالاست. در غیر این صورت، نیرو و توان آنها مستهلک شده است.
استهلاک قوا گاهی معنوی و گاهی مادی است. بیحجابی بخش عظیمی از قوای معنوی انسان را مستهلک میکند؛ به این معنا که اگر انسان به دنبال تعالی روحی باشد، مشغول شدن به جاذبههای گوناگون، تعالی روحی او را کم میکند و نمیتواند به مرتبهای از ارزش که برایش تعریف شده است، برسد.
به دیگر سخن، آیا مردی که در محیط کار و اجتماع، با زنان باحجاب در ارتباط است، توجه او به عبودیت و خدمت به جامعه بیشتر است یا مردی که با زنان بیحجاب در ارتباط است و پیوسته در معرض تحریکات جنسی قرار میگیرد؟
بنابراین، حجاب در جامعه مرز ایجاد میکند تا زن و مرد به راحتی وظیفه خود را انجام دهند؛ چرا که در چنین جامعهای، تحریکات جنسی به حداقل رسیده، انسانها به سمت خدای متعال اوج میگیرند.
از سوی دیگر بیحجابی، بحران، التهاب روحی و تشویش ذهنی در مردان ایجاد میکند؛ چرا که اگر زمینه تحریکات جنسی به وجود آید؛ اما به آنها پاسخ داده نشود، جوان به مشکلات روحی متعددی مبتلا میشود، همانگونه که امروزه جوامع به آن گرفتار هستند. در مقابل، اگر در جامعه پوشش لازم رعایت شود و افراد به دستورات دینی پایبند باشند، این التهابات روحی پدید نمیآیند.
این التهابات در بانوان به شکل دیگری بروز میکنند؛ چون خانمها حسّاستر هستند و تحت تأثیر محیط قرار میگیرند، با رها کردن حجاب ظاهری و باطنی، خود را زیباتر و جذّابتر پنداشته، انتظار دارند دیگران به آنها توجه کنند و وقتی با توجهات کاذب در اجتماع مواجه شوند، دچار اضطراب، آشفتگی و افسردگی میگردند. اما اگر این انتظار آنها ـ جلب توجه ـ برآورده شود و ارضا گردند، عواطف آنها در خانه تقلیل یافته، خانواده ثبات لازم را نخواهد داشت و متزلزل میگردد. این تنها یک مورد از تبعات و آثار سوء بیحجابی و بدحجابی است و بیحجابی آثار وضعی نامطلوب دیگری نیز دارد به عنوان مثال: عدم رعایت پوشش کامل، آزادی و امنیت زن را به خطر میاندازد؛ چون چشمها و دلهای مریض را به سمت خود میکشاند، در حالی که زن با رعایت حجاب میتواند آزادانه و با احساس امنیت، به کار و فعالیتهای علمی و اجتماعی بپردازد.
با توجه به آنچه گفته شد، انتظار میرود در جامعه اسلامی، بخصوص در مجامع علمی که افراد از سطح معرفتی بیشتری برخوردار هستند، حجاب مورد نظر اسلام رعایت شود. اما متأسفانه در برخی از مراکز از جمله مراکز آموزشی به دلایل گوناگون، از جمله ضعف مدیریت بعضی مدیران، فقدان ضمانت اجرایی لازم، عدم آگاهی جوانان و تأثیر جوّ عمومی جامعه و دلایل دیگری که خواهند آمد، ضعف حجاب الگوی مشهود و ملموس است.
البته در مراکزی که علوم دینی تدریس میشوند، تقیّد به این امر بیشتر است و در مقابل، مراکزی که به جای فرهنگسازی و دادن آگاهی لازم و بیان ضرورت حجاب، آن را اجباری میکنند، با واکنش منفی ـ در حد توهین به حجاب اسلامی ـ مواجه میشوند، هرچند در ظاهر مجبور به رعایت آن باشند.
با وجود ضرورتهایی که برای حفظ حجاب بیان شدند، در جامعه و حتی برخی محیطهای علمی با این مسئله مواجه هستیم که بسیاری از خانمها از این مهم سرباز زده، به بدحجابی گرایش دارند. انتخاب این نوع پوشش عواملی دارد که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
علل ضعف حجاب
1. ضعف ایمان و حیا
یکی از مهمترین عوامل بدحجابی، ضعف ایمان و معنویت است که باعث ضعف حیا میشود. ایمان همچون پناهگاهی است که انسان را از افتادن در گناهان حفظ میکند؛ چنانکه در قرآن کریم آمده است: «و اَمّا مَن خافَ مقامَ رَبّهَ و نَهیَ النفسَ عَنَ الهوی فاِنّ الجنّةَ هَیَ المأوی» (نازعات: 40 ـ 41)؛ و اما کسی که از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید و نفس خود را از هوا بازداشت، پس جایگاه او همان بهشت است.
امام صادق (علیهالسلام) نیز میفرمایند: «لا ایمانَ لِمَن لا حیاءَ لَه»؛ کسی که حیا ندارد، ایمان ندارد. پوشش و حیا تفکیکناپذیرند؛ زنان با حیا با رعایت حجاب، زینتهای خود را به نمایش نمیگذارند. از سوی دیگر، زنانی که اسرار و زیباییهای جسمانی خود را ـ بخصوص در محیطهای مقدّس علمی و آموزشی ـ به نمایش میگذارند، پرده بین خود و خدا را دریدهاند و به قداست این مکانها خدشه وارد کردهاند. هرچند حجاب و پوشش ظاهری به معنای برخورداری از همه مراتب عفاف نیست؛ ولی عفاف بدون رعایت پوشش ظاهری نیز قابل تصور نمیباشد.
2. زیبایی طلبی
دوران جوانی، اوج کشش و گرایش به زیباییهاست. این گرایش در انتخاب نوع لباس، پوشش و آرایش آشکار میشود و آیات قرآن نیز به این امر اشاره دارند که فایده لباس تنها پوشاندن بدن نیست؛ بلکه نوعی وسیله تجمّل و زینت است.
اگرچه اسلام با زیبایی و زینت مخالف نیست؛ ولی بروز زیباییها در انتخاب نوع پوشش در مقابل نامحرم را جایز ندانسته، برای آن حد و حدودی قایل شده و این همان هماهنگی میان تکوین و تشریع است؛ بدین معنا که میان احکام دین با طبیعت فطری بشر ـ فطری بودن گرایش به پوشش ـ تناسب و ارتباطی تنگاتنگ وجود دارد.
3. دشواری شرایط ازدواج
یکی از عوامل بدحجابی جوانان، دشواری شرایط ازدواج است. برخی میپندارند با پوششهای جذّاب میتوانند جوانان را به خود مشتاق سازند، در حالی که بیشتر جوانان، دختران عفیف را برای ازدواج برمیگزینند. جوانان بیتقوا، دختران خودنما را برای تفریحات موقّت خود میخواهند. پس در حقیقت، اینگونه دختران در چشمها جا دارند. واقعیت این است که اگر ازدواجی به خاطر جاذبههای جنسی صورت بگیرد، دوام چندانی نخواهد داشت و عدم امکان ازدواج، دلیل عقلایی برای بیعفتی و خودنمایی نیست و کسانی که امکان ازدواج ندارند، باید عفت و پاکدامنی پیشه کنند؛ چنانکه خدای متعال میفرماید: «و لَیستعفِفِ الّذین لایَجدونَ نَکاحا حتّی یُغْنِیَهُم اللّهُ مِن فضلِه ...» (نور: 33)؛ و کسانی که وسیله زناشویی نمییابند، باید عفّت بورزند تا خدا آنان را از فضل خویش بینیاز گرداند.
4. تعلیم و تربیت نادرست
از جمله عوامل ترویج بیحجابی، تعلیم و تربیت غربی به یادگار مانده از دوران پیش از انقلاب و خوگرفتن بعضی از خانوادهها با آن است؛ خانوادههایی که از تعالیم دینی فاصله گرفته و به عقاید دینی و مذهبی پایبند نبوده و هر جا با خواستهها و منافعشان در تضاد باشد، آن را کنار میگذارد. باورهای نادرست در مسائل تربیتی از جمله اینکه باید به جوان آزادی داد تا هرگونه میخواهد بپوشد و اعتقاد به اینکه پوشیدن چادر مربوط به مکانهای خاص مانند زیارت یا مجالس عزاست و یا اینکه چادر برای قدیمیهاست، ریشه در تعلیم و تربیت غربی دارند و تشدیدکننده مسئله بیحجابی در جامعه است.
5. ابراز شخصیت
از نظر روانشناسان، امیال ارضا نشده روانی، اجتماعی و خانوادگی فرد باعث بروز عقده حقارت شده، در انتخاب پوشاک، طرز برخورد و سخنان او نمود پیدا میکنند. زنان و دخترانی که از احساس حقارت رنج میبرند، با انتخاب پوششهای نامناسب، سعی دارند توجه دیگران را به خود جلب کرده، به نوعی شخصیت خود را نشان دهند.
6. عدم آگاهی از احکام پوشش
ناآشنایی برخی از جوانان با احکام و حدود پوشش، از دیگر علل بدحجابی است. بیاطلاعی از حدود روابط بین محرم و نامحرم و چگونگی پوشش اسلامی، به معضل بدحجابی و بیحجابی منجر میشود. در روایتی از امیرالمومنین علی (علیهالسلام) آمده است: «الجهلُ اصلُ کلِّ شرٍ»؛ نادانی ریشه هر بدی است. در حالی که چنین افرادی اگر با احکام اسلامی پوشش آشنا باشند، درصدد اصلاح برمیآیند.
7. فساد محیط
بیشک، در کنار افراد خدمتگزار و مؤمن، عناصر فاسد و ناصالحی نیز هستند که بزرگترین عامل برای آسیبپذیر ساختن جامعه میباشند. بعضی افراد برای اینکه رسوا نشوند، همرنگ جماعت فاسد میشوند؛ زیرا میپندارند حجاب مانع رشد علمی، شخصیتی و اجتماعی آنهاست. اما حجاب هیچگونه منافاتی با تحصیل و سایر فعالیتهای اجتماعی و اشتغال ندارد.
در قرآن کریم، آنجا که از عفّت دختران شعیب در روابط اجتماعی سخن گفته است، میفرماید: «تَمشی علیَ استحیاءٍ ...» (قصص: 25) بنابراین، استدلال به اینکه شرایط و جوّ محیط، این نوع پوشش را میطلبد، قرآنی نیست.
8. الگوهای ناهنجار
یکی از ویژگیهای هر انسانی، انتخاب الگو در زندگی است. خانوادهها و نهادهای فرهنگی در ارائه این الگوها نقش تعیینکنندهای دارند، از بین الگوهای ناهنجار میتوان به این موارد اشاره کرد:
ـ عناصر فاسد و مروّجان فرهنگ غرب، افرادی که با کمک نیروهای خارجی برای به انحراف کشاندن جوانان در زمینههای گوناگون، سرمایهگذاریهای کلان میکنند.
ـ هنرپیشههای بیتعهد و چهرهپردازان غیراسلامی و در نتیجه، فیلمهای نامناسبی که در آنها صحنههای مبتذل نشان داده شده و نمادها و ارزشهای اسلامی در آنها تحقیر میشوند، بر اندیشه و رفتار تماشاگران تأثیر سوء گذاشته، در اشاعه فساد و بدحجابی مؤثرند. در حالی که آنها وسیلهای برای فرهنگسازی و انتقال ارزشهای دینی و فرهنگی باشند، نتیجه خودباختگی فرهنگی و وابستگی فرهنگی و سیاسی بودهاند که در جامعه و مراکز گوناگون به صورتهای متفاوت نمود پیدا میکنند؛ بنابراین، بر متصدیان فرهنگی کشور لازم است که با جایگزین کردن الگوهای مناسب و تقویت فرهنگ خودی، با این تهاجم مقابله کنند.