امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف): حقانیّت و واقعیّت، با ما اهل‌بیت رسول‌الله (ص) می‎باشد و کناره‎گیری عدّه‎ای از ما، هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد؛ چرا که ما دست‌پرورده‌های نیکوی پروردگار می‎باشیم و دیگر مخلوقین خداوند، دست‌پرورده‌های ما خواهند بود.    (بحارالانوار: ج ۵۳، ص ۱۷۸)  

ارزیابی گام اول و برنامه‌ریزی برای گام دوم (2)

ضرورت آسیب‌شناسی عملکرد دولت‌ها

اشاره: طبق روال نشریه پرتو، ذیلاً خلاصه یکی دیگر از سخنرانی‌های علامه مصباح (ره) تقدیم شده است.
-----------------------------------
هیئت دولت، بیش از بیست نفر از رئیس جمهور و وزراء مجموعاً کاری می‌کنند، می‌گوییم دولت این کار را کرد؛ البته چه بسا عامل آن یک نفر یا دو نفر بوده‌اند. احتمالی که می‌خواستم عرض کنم که زمینه شود برای اینکه آقایان اگر مطالعه عمیقی در این زمینه نداشتند در صورتی که کار واجب‌تری نداشته باشند بخشی از وقتشان را به این مطالعه اختصاص دهند، این است که آیا اشکال مشترکی بین مسئولین در طول این چهل سال وجود داشته که در هر دولتی ما ببینیم درصدی از آن وجود دارد، یا اینکه دولتی بوده که اتفاقاً در جهتی ضعف داشته، فرض کنید در مسائل اقتصادی بلد نبوده، مثلاً عرض می‌کنم، یکی دیگر در مسائل نظامی نقص داشته، یکی دیگر در فرهنگ نقص داشته. آیا اشکال مشترکی هست بین دولت‌ها که همه کمابیش از این ضعف بی‌بهره نبودند؟
بنده خیال می‌کنم چنین احتمالی بی‌جا نیست. آنچه برای اینکه این انقلاب کاملاً به اهدافش برسد و مسئولین وظایف خودشان را درست انجام دهند، برخاسته از هدف انقلاب بود. ما اگر در هر چیزی شک کنیم، در بیانات سیاسیون و دیگران، ظاهراً در فرمایشات امام جای هیچ شکی نیست که از روز اول ایشان تکیه‌کلامشان «اسلام» بود، تا روزهای آخر حیاتشان اگر پیشرفتی حاصل می‌شد می‌گفتند از «اسلام» است. اگر ضعفی بود، می‌گفتند ما وظیفه اسلامی‌مان را درست انجام ندادیم. پیروزی بر دشمنان عائد می‌شد، می‌گفتند این‌ها از اسلام سیلی خوردند، با اینکه همه دنیا می‌گفتند این‌ها از امام سیلی خوردند، ایشان می‌فرمود: شخص اهمیتی ندارد، آن‌ها از اسلام سیلی خوردند. خرمشهر آزاد شد، این جریان عجیبی که معجزه‌وار آزاد شد، امام فرمود خرمشهر را خدا آزاد کرد. از نظر امام، هدف روشن بود و صدها نمونه کوچک و بزرگ در مقاطع مختلف که کاملاً بیان می‌کرد که امام فقط به دنبال این بود که آنچه که اسلام می‌خواهد، عمل شود. وظیفه او بر اساس بینش اسلامی چیست، آن را عمل کند؛ چه خواهد شد؟ خیلی در بند آن نبود. اگر از این هدف غفلت شد و فراموش شد، یا نه، اصلاً کسانی قبول نداشتند ـ فرض است، من به کسی نسبت نمی‌دهم ـ کسانی اصلاً اعتقاد به این نداشتند که باید به اسلام عمل شود، می‌گفتند اسلام درست است، دین خوبی هم هست؛ اما برای 1400سال پیش است. احتمال می‌دهم در بعضی از کلمات بعضی از مسئولین رده بالا، این بود که اگر ما بخواهیم اسلام را با این ظواهر آیات و روایات عمل کنیم و در جامعه‌مان تحقق ببخشیم، با شرایط روز نمی‌سازد! ظن من این است، یک مقدار ظن قوی است که بعضی از مسئولینی که عالی‌ترین مقام اجرایی کشور را به عهده داشتند و شاید لباس روحانیت هم داشتند، به این مطلب تصریح کردند. شاید در بین دولتمردان یا در قوه قضائیه یا در قوه مقننه کسانی بودند که این‌گونه فکر می‌کردند که اسلام خوب، خدا صحیح، پیغمبر درست؛ اما نمی‌شود دینی برای همه زمان‌ها بیاید. شرایط عوض می‌شود، باید قوانین هم عوض شود، سیاست‌های اجرایی هم هست، اصلاً امکان ندارد، یا اگر کسی بگوید این قابل اجرا نیست؛ یا باید اهداف مادی انقلاب را پیش برد، یا باید احکام اسلام را اجرا کرد به هر قیمتی که تمام شود، یا کلامی که متضمن این اشاره باشد که ما حاضر نیستیم احکام اسلام را به هر قیمتی عمل کنیم.
یادم می‌آید در سالن اجتماعات همین موسسه، یکی از مسئولین درجه اول کشور به مناسبتی دعوت شده بودند و اینجا سخنرانی کردند، این جمله از ایشان در گوش من هست، ایشان گفتند ما ولایت فقیه را چون در قانون اساسی آمده، قبول داریم. یعنی اگر در قانون اساسی نیامده بود، قبول نداشتیم و چون قانون اساسی وحی منزل نیست، می‌شود آن را تغییر داد؛ این را من می‌گویم، ایشان نفرمودند. شاید امروز هم کسانی در گوشه و کنار باشند که از حرف‌هایشان همین مضامین در بیاید؛ اعم از اینکه رسماً مسئولیتی داشته باشند، یا نه، انتظار مسئولیت‌پذیری داشته باشند. ظاهراً این مطلب منحصر به یک نفر و یک وزیر و یک مسئول نیست؛ هستند کسانی، روشنفکرانی، مخصوصاً اگر چند صباحی در کشورهای اروپایی و آمریکایی، در آن فضا زندگی کرده باشند و با آن افکار و فرهنگ خو گرفته باشند، کم نیستند؛ کسانی که معتقدند دین با سیاست ـ سیاست یعنی مدیریت جامعه ـ جمع نمی‌شود، ما اگر مدیریت جامعه داریم ـ به هر دلیلی که هست ـ در این زمان نمی‌توانیم بگوییم باید ببینیم قرآن چه می‌گوید و به آن عمل کنیم؛ مسائلی این‌چنین اقتضاء می‌کند.
بر فرض اینکه این احتمال بنده درست باشد ـ عرض کردم من فقط طرح احتمال می‌کنم ـ آیا این همان هدفی است که امام داشت، یا نه؟ اگر این‌گونه است، از همان اوائل در مسیر نظام انحرافاتی شکل گرفت، گاهی شدت پیدا کرد، گاهی ضعف، شاید حالا هم همین‌طور باشد. سوال این است که آیا چنین چیزی بوده یا نه، بنده اشتباه می‌کنم، اصلاً چنین چیزی نبوده؟ و اگر بوده، آیا اختصاص به یک نفر داشته، یا کمابیش در دیگران هم همین فکر وجود داشته؟ و اگر این‌گونه بود، این با هدفی که امام برای انقلاب ترسیم کرد، می‌خواند، یا نه، این اصلاً انحراف از هدف امام است و ما از هدف انقلاب اصلاً منحرف شدیم؟ ما که می‌گویم، مردم عوام را نمی‌گویم، مسئولینی که کار دستشان است و در کشور مؤثر هستند. این یک محور است که اولاً کسی رفتار و گفتار مسئولین، به خصوص مسئولین درجه اول را بررسی کند و ببیند واقعاً این‌ها چه فکر می‌کنند، و آنچه آنها فکر می‌کنند، آیا باید همین‌طور باشد، یا باید سعی کرد این فکر عوض شود و کسانی که بعداً می‌آیند فکرشان همان فکری باشد که امام فکر می‌کرد و به آن معتقد بود و همه هستی‌اش را برای آن گذاشت و گفت همه باید فدای این راه شوند؟
البته مسائل ریزی هم در گوشه و کنار هست که طبعاً مسائل هم از همان ریز شروع می‌شود و کم‌کم به جای ریشه‌دار و عمیق خطرناکی می‌رسد. اولش چیزهای جزئی است؛ در باره مسئله ولایت فقیه، چه کسی گفته آخوندی که چهار روز بیشتر در مدرسه بود و درسی می‌گفت یا درسی می‌خواند، حالا او هرچه می‌گوید ما باید عمل کنیم و حرف او مثل حکم امام معصوم می‌ماند؟ چه کسی این حرف‌ها را گفته؟ شاید بعضی‌ها یک وقتی گفته باشند که فلان کسی را که فلان مقام ارشدی دارد، این را ما سر کارش آوردیم، ما اولی به ولایت هستیم! بالاخره این مسئله‌ای است که اگر این احتمال درست باشد، یعنی مسئولین ما در معرض این خطر هستند که اصل بینش اسلامی‌شان در باره این نظام را تصحیح نکردند و کمابیش افکارشان آمیخته با شوائبی از افکار غیرمسلمان‌ها است. شاید جا داشته باشد ـ اگر کسانی فراغت نسبی داشته باشند ـ سخنرانی‌ها و نوشته‌ها و گفته‌های مسئولین را در طول این چهل سال بررسی کنند و ببینند کدام‌ها با اصل اسلام سازگار است. ما که برای اجرای احکام اسلام قیام کردیم و هدف اصلی این است، کدام‌هایش با این اصل می‌سازد، کدامش نمی‌سازد؟ این درباره محور اول. البته جای این سوال هست که آیا این فقط برمی‌گردد به یک مسئله ذهنی و علمی و فقط اختلاف نظری از نظر علمی هست؟ یکی می‌گوید ولایت فقیه درست است، یکی می‌گوید نه؛ یکی می‌گوید اسلام احکامش دائمی است و همیشه باید احکام قرآن و حدیث اجرا شود، یکی می‌گوید نه، احکام برای آن زمان بود، صد سال بعد، دویست سال بعد احکام دیگری باید اجرا شود و نمی‌شود با تحولاتی که در جامعه پیدا می‌شود احکام دویست، سیصد سال پیش یا هزار سال پیش را حالا اجرا کرد. این یک نظر علمی است. آیا همین است یا بیش از این است؟
باز به عنوان احتمال، مسئله بیش از این است؛ یعنی فقط ندانستن، آگاه نبودن و اختلاف نظر علمی داشتن نیست، یک عامل دیگری هم هست که بیشتر در عمل مؤثر است و آن «دلخواه» است. هر کسی خواسته‌هایی دارد، آرزوهایی دارد، زحمت‌هایی می‌کشد، گاهی سختی‌هایی تحمل می‌کند، ته دلش ـ شاید خودش هم در بعضی وقت‌ها توجه ندارد که چه کسی او را تحریک می‌کند ـ اگر کسانی خوب عمیق باشند و بتوانند ته دل افراد را ببینند و بخوانند، شاید متوجه شوند که اصیل‌ترین و اساسی‌ترین عامل محرک در رفتار فلان فرد، حب ریاست است؛ پست و مقام را دوست دارد و حتی گاهی حاضر است از منافع مادی هم صرف‌نظر کند، لباس روحانیت هم داشته باشد، حتی لباس کرباس هم بپوشد تا جلب توجه کند، برای اینکه این پست محفوظ باشد؛ این عزیز است؛ حاضر است از لذت‌های دنیا صرف‌نظر کند تا این پست حفظ شود. در درون آدمیزاد چنین چیزهایی هست. بعضی‌ها می‌گویند عمده خواسته‌ها به سه چیز برمی‌گردد: پول و شهوت و ریاست. کسان دیگر هم به آن دو عاملش دلبستگی دارند.
ادامه دارد
(بیانات آیت الله مصباح یزدی در جمع گروهی از اساتید مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) تاریخ:  1 تیر، 1399)