امام مهدی(عج):  بی یدفَعُ البَلاءُ مِن أهلی و شیعَتی به وسیله من بلا از خانواده و شیعیانم دفع می شود. الغیبة، طوسی، ص ۲۸۵  

سکولاریسم؛ تکرار جاهلیت کهن در عصر روشنفکری نوین!

از ابتدای بعثت انبیا تا زمان پیغمبر خاتم‌صلی الله علیه وآله کسانی بودند که حاضر بودند نماز بخوانند، روزه بگیرند، جهاد هم بروند و جانشان را به خطر بیندازند؛ اما کسی به رفتار اقتصادی‌شان، معاملاتشان و روابط زناشویی و خانوادگی‌شان کاری نداشته باشد. می‌گفتند در آنچه مربوط به خداست اطاعت می‌کنیم؛ اما در اموری که مربوط به دنیای خودمان است هرگونه که دلمان می‌خواهد رفتار می‌کنیم

اشاره: طبق روال نشریه پرتو، ذیلاً خلاصه یکی دیگر از سخنرانی‌های علامه مصباح (ره) تقدیم شده است.
--------------------------------
نحوه مواجهه مردم با دعوت انبیا
الف) مخالفت و مقابله
زمانی که خداوند متعال انبیا را برای اقوام مختلف مبعوث می‌فرمود، بر اساس نقل قرآن که در آن تردیدی نداریم، ابتدا یک دسته با کمال جدیت مخالفت می‌کردند و کار عمومی‌شان هم تمسخر و استهزا و در واقع ترور شخصیت انبیا بود. در این زمینه آیات متعددی در قرآن داریم. از جمله آیه 30 سوره یس که می‌فرماید «یَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ؛ ای دریغ از این انسان‌ها! پیامبری به سوی این‌ها نیامد مگر اینکه او را به استهزا گرفتند!» این دسته از افراد، پیامبر را مسخره می‌کردند تا مردم به او توجه نکنند. وقتی می‌خواهند کسی مورد بی‌اعتنایی قرار بگیرد، سوژه‌ای پیدا می‌کنند و او را مسخره و هو می‌کنند تا مردم به حرف او گوش ندهند. با تمام انبیا به همین شیوه رفتار می‌کردند. «مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ؛ هیچ پیامبری نیامد إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ». اگر در این کار پیش می‌رفتند و کار آن پیامبر نمی‌گرفت و کسی به او توجه نمی‌کرد، خیا‌لشان راحت می‌شد، وگرنه مبارزات دیگر را شروع می‌کردند؛ ابتدا تهمت زدن و افترا بستن، سپس کارهای فیزیکی نظیر گرفتن، کتک زدن و تبعید کردن و در نهایت کشتن.
غالباً قدرتمندان و زورمندان جامعه بودند که این کار را شروع می‌کردند و دیگران هم از آن‌ها تبعیت می‌کردند. وقتی سرشناسان قوم این کار را شروع می‌کردند، عوام و دارودسته‌های دیگر هم از آن‌ها تبعیت می‌کردند. قرآن نقل می‌فرماید که این‌ها در روز قیامت در جهنم با رؤسایشان بحث و گفت‌وگو می‌کنند. می‌گویند خدایا! عذاب این‌ها را زیاد کن! ما دنبال این‌ها رفتیم که به جهنم کشیده شدیم؛ إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءنَا؛[1] ما از بزرگان و سرکرده‌ها و سرشناسانمان اطاعت کردیم و آن‌ها ما را به این روز کشاندند، پس عذاب آن‌ها را دو برابر کن! آن‌ها هم جواب می‌دهند ما که به‌زور شما را نکشاندیم؛ ما گفتیم بیایید! شما هم آمدید؛ می‌خواستید نیایید! این دعوایی است که جهنمیان دارند. دعوای جهنمیان با یکدیگر حداقل در دو جای قرآن نقل شده است.
پس یک دسته کسانی بودند که در مقابل انبیا بودند و بی‌حساب و بدون اینکه ببینند آن‌ها چه می‌گویند و حرفشان چیست و آیا دلیلی دارند یا ندارند و یا درست می‌گویند یا نادرست، شروع به هو کردن و مسخره کردن می‌کردند و در نهایت هم این بلاها را سر انبیا درمی‌آوردند.
ب) استقبال و پذیرش گزینشی
عده قلیلی که سراغ انبیا می‌رفتند غالباً از مستضعفان، کارگران، بردگان و کسانی بودند که در جامعه، چندان اهمیتی به آن‌ها داده نمی‌شد. در اسلام هم کسانی مثل عمار و دیگران که ابتدا سراغ پیامبر رفتند، از این تیپ افراد بودند؛ بلال حبشی یک برده سیاه بود که شکنجه‌اش دادند. عمار و یاسر و سمیه را آن‌قدر شکنجه دادند که یاسر و سمیه به شهادت رسیدند. عمار از دستشان فرار کرد و به مدینه آمد. به‌هرحال کسانی که دنبال انبیا می‌رفتند، غالباً از طبقات پایین جامعه بودند. البته «پایین» از نظر دنیاپرستان، وگرنه آن‌ها گل سرسبد بودند.
کسانی که ایمان می‌آوردند غالباً بخش‌هایی از دعوت انبیا را می‌شنیدند و چون برای آن‌ها جاذبه داشت، ایمان می‌آوردند. مثلاً اینکه انبیا می‌گفتند سیاه‌وسفید نزد خدا فرقی نمی‌کند، دارویی برای درد برده‌ها بود. آن‌ها می‌گفتند این دین خوبی است که بین سیاه ‌و سفید و برده و مولا فرقی نمی‌گذارد و همه نزد خدا عزیز هستند؛ إِنَّ أَکْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ.[2]
ج) اطاعت و تسلیم محض
در بین این اقلیتی که ایمان می‌آوردند یک اقلیت، تسلیم محض بودند و هرچه انبیا می‌گفتند اطاعت می‌کردند. دیگران کم یا بیش إن قُلت و سؤالی داشتند، اشکالی می‌کردند، ته دلشان نمی‌پذیرفتند و گاهی هم به زبان می‌آوردند. داستان‌های مفصلی هست که همه شما کم یا بیش نمونه‌هایش را شنیده‌اید؛ اما شاید با این نگاه نبوده است. مخصوصاً اگر انبیا چیزی می‌گفتند که خلاف آداب ‌و رسوم قومی و عاداتشان بود، زیر بار نمی‌رفتند.
بنده اطلاع دارم که امروز در بعضی از شهرها قومیت‌هایی داریم که هنوز معتقدند دخترعمو بی اذن پسرعمو نمی‌تواند ازدواج کند. بعد از هزار و چهارصد سال از اسلام و بعد از انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی، با این همه تعالیم پیامبر و اوصیا و فرمایش‌های امام‌رضوان‌الله‌علیه و علمای دیگران، برخی هنوز چنین اعتقادی دارند و این جزو آداب‌ورسومشان است! شاید هنوز در گوشه‌کنار، زنانی باشند که زیر بار تعدد زوجات نروند و این حکم را درست ندانند. بالاخره در صدر اسلام هم این‌ها بوده است.
بنابراین، صرف‌نظر از کفار و کسانی که با انبیا مبارزه می‌کردند، کسانی که دعوت انبیا را قبول می‌کردند، ایمان می‌آوردند، نماز میخواندند و روزه می‌گرفتند، با وجود همه این‌ها به لحاظ اطاعت از دستورات انبیا با هم خیلی اختلاف داشتند؛ یک دسته می‌گفتند ما فقط حرف انبیا را از این جهت قبول می‌کنیم که به جای بت‌ها، خدا را بپرستیم، برای الله نماز بخوانیم، به سمت کعبه سجده کنیم و ماه رمضان روزه بگیریم. از بین این‌ها برخی که خیلی همت می‌کردند زکات را هم می‌پذیرفتند. برخی که زیر بار زکات هم نمی‌رفتند. وقتی پیغمبر اکرم‌صلیاللهعلیهوآله کسی را برای جمع‌آوری زکات می‌فرستادند، می‌گفتند مگر از ما باج می‌خواهی؟! تازه آن‌هایی هم که دعوت انبیا را قبول می‌کردند، آخرش این بود که می‌گفتند آنچه مربوط به خدا و آخرت است را قبول می‌کنیم؛ اما اموری نظیر اینکه در اموالتان چه‌کار کنید و چه‌کار نکنید، چگونه معامله کنید، ربا نگیرید، چه مقدار خمس و زکات بدهید، این معامله باطل است و آن صحیح، یا در آداب‌ و رسوم و مدیریت جامعه‌تان کدخدا و رئیس چه کسی باشد و... به خدا و انبیا چه ارتباطی دارد؟! در این زمینه نمونه‌ای را به نقل از قرآن عرض می‌کنم.
نمونه‌ای از تفکیک دین و دنیا توسط پیروان انبیا
از ابتدای بعثت انبیا تا زمان پیغمبر خاتم‌صلیاللهعلیهوآله کسانی بودند که حاضر بودند نماز بخوانند، روزه بگیرند، جهاد هم بروند و جانشان را به خطر بیندازند؛ اما کسی به رفتار اقتصادی‌شان، معاملاتشان و روابط زناشویی و خانوادگی‌شان کاری نداشته باشد. می‌گفتند در آنچه مربوط به خداست اطاعت می‌کنیم؛ اما در اموری که مربوط به دنیای خودمان است هرگونه که دلمان می‌خواهد رفتار می‌کنیم. البته بعضی‌ها می‌گفتند سجده را از ما نخواه، ما نماز می‌خوانیم؛ اما نمازی باشد که سجده نداشته باشد! این یکی از پیشنهادها بود. می‌گفتند ما ایمان می‌آوریم، نماز می‌خوانیم، جهاد هم می‌کنیم؛ اما اینکه بخواهیم روی خاک بیفتیم در شأن ما نیست. این کار برای ما سخت است، آن را بردار!
این طرز فکر همان است که در ادبیات امروز به آن سکولاریزم می‌گویند و به معنای جدایی دین از دنیاست. دین می‌گوید خدا را عبادت کن و روزه بگیر؛ چشم! اما دنیای ما چه ربطی به دین دارد؟! ما هرگونه که دلمان بخواهد رفتار می‌کنیم، هرگونه که دلمان بخواهد ازدواج می‌کنیم، مالمان را هرگونه که دلمان بخواهد معامله می‌کنیم! اینکه سود 20 یا 30 درصد می‌خواهیم بگیریم به شما چه ربطی دارد؟! مال خودمان است! به‌زور که نمی‌خواهیم از کسی بگیریم! او دلش می‌خواهد می‌دهد، ما هم می‌گیریم! به شما چه ربطی دارد که می‌گویید یک درصد سود هم ربا و حرام است و یک درهم ربا از هفتاد زنای محصنه بالاتر است؟! اقتصاد، سیاست، جنگ و صلح، مسائل خانوادگی و... امور دنیوی است و به دین ربطی ندارد. نماز و عبادت و امثال این‌ها و حتی جهاد و جنگ را هم قبول داریم و جانمان را هم می‌دهیم؛ اما دیگر در این کارها دخالت نکنید!
این فکر، تازه پیدا نشده است. اصطلاح سکولاریزم تازه پیدا شده؛ اما اصل این فکر از زمان انبیای سابق یا لااقل از زمان شعیب هست؛ «أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ. حضرت شعیب می‌فرمود وَزِنُواْ بِالقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ؛ با ترازوی مستقیم معامله کنید و حق مردم را بدهید! آن‌ها می‌گفتند به شما چه؟! مال خودمان است و هرگونه که بخواهیم معامله می‌کنیم!» تازه آن‌هایی که این حرف‌ها را می‌زدند مؤمنین به انبیا بودند، نه آن کسانی که از اول می‌گفتند تو دروغ می‌گویی و افترا می‌بندی، خدا چیزی نازل نکرده است و وحی‌ای در کار نیست. بسیاری از آن‌ها که ایمان می‌آوردند می‌گفتند در امور راجع به خدا و قیامت، حرف دین را می‌پذیریم؛ اما امور دنیایمان ربطی به دین ندارد، هرگونه که دلمان بخواهد رفتار می‌کنیم، هرگونه که مصلحت بدانیم خودمان می‌دانیم، به شما مربوط نیست!
بخشی از بیانات علامه مصباح یزدی (ره) در جمع کاروان پیاده عاشقان حسینی، زائران خمینی ) - 12 خرداد 1394)
پی‌نوشت‌ها:
1. احزاب، 67. - 2. حجرات، 13.