اشاره: طبق روال نشریه پرتو، ذیلاً خلاصه یکی دیگر از سخنرانیهای علامه مصباح (ره) تقدیم شده است.
-----------------------------------
شخصیت علامه طباطبایی خیلی استثنایی است. جملهای از مرحوم آقای صدوقی[1] رضوان الله علیه به یادم آمد که زمانی سالها پیش از پیروزی انقلاب، در محضرشان بودم و سخن از تفسیر المیزان به میان آمد، ایشان فرمودند اگر آقای طباطبایی از حوزه قم حذف شود، امتیازی برای حوزه قم باقی نمیماند. امتیاز حوزه قم بر سایر حوزهها به شخص آقای طباطبایی است. آیةالله صدوقی آدم سادهای نبودند، سالیان درازی در حوزه گذرانده بودند و مقسّم شهریه مراجع بزرگ بودند؛ در اوایل، مقسم مرحوم آقای بروجردی هم بودند که بعدها مسئولیت سنگین شد و ایشان آن را رها کردند و بعد هم در یزد ساکن شدند. به هر حال شخصیت علامه در دنیا به خصوص در زمان معاصر، کمنظیر است. ما هم خودمان را و حوزه و دوستانمان را خیلی مدیون زحمات مخلصانه ایشان میدانیم و همینجا دعا میکنیم که خدای متعال ایشان را با اجدادشان پیغمبر اکرم و اهلبیت محشور بفرماید؛ بهترین پاداشهایی را که به استادی از شاگردانش مرحمت میکند به ایشان عنایت بفرماید و ما را هم مشمول دعاهای ایشان در آن عالم قرار بدهد. این همایش درباره روش تفسیری علامه طباطبایی رضوان الله علیه است. همه میدانیم که ایشان با نوشتن تفسیر المیزان و با درسی که در قم شروع کردند، حرکت جدیدی را در حوزههای علمیه شکل دادند. یک حرکت پربرکتی که بعد هم الحمدلله ادامه پیدا کرد و مخصوصاً حضرت آیت الله جوادی (ایّده الله تعالی) این راه را ادامه میدهند و همینجا عاجزانه از پیشگاه الهی توفیق بیشتر و سلامتی و تأییدات ایشان را از خدای متعال درخواست میکنیم که خداوند ایشان را در همه کارهای خیرشان و از جمله ادامه بحث تفسیری موفق بدارد. برای حوزه علمیه افتخار بزرگی است که چنین درس تفسیری وجود داشته باشد و چنین کتابهایی نوشته شود و چنین محققینی وقت زیادی صرف بحثهای تفسیری کنند و مشعل تفسیر قرآن را همچنان در حوزه روشن بدارند. بنده به سهم خود، صمیمانه از ایشان تشکر میکنم و برای سلامتیشان دعا میکنم. امیدواریم دیگران هم تأسی کنند و این روش را ادامه بدهند یا اگر شروع نکردهاند، شروع کنند. تفسیر قرآن خیلی برکت دارد. اما اینکه روش علامه طباطبایی در نوشتن تفسیر المیزان یک روش ممتازی به حساب میآید مخصوصاً با آن مقدمهای که خود ایشان نوشته بودند، گاهی مورد سؤالهایی واقع میشود و ابهامهایی در شناخت این روش پدید میآید و اینکه معرفیهایی که برای این روش شده است آیا در مقام عمل کاملاً وفق میدهد یا نه؟ بنده در این چند دقیقه از بزرگان اجازه میخواهم که چند نکته در این زمینه عرض کنم.
نکته اولی که باید مورد توجه قرار بگیرد، معنای واژه تفسیر است که حقیقتاً تفسیر چیست و آنچه مرحوم علامه طباطبایی در مقام انجام آن بودند که قرآن را تفسیر کنند، به چه معناست؟ نکته بعدی آنکه مقصود از این ادعا چیست که قرآن برای فهماندن مقاصد خودش احتیاج به امری خارج از قرآن ندارد؛ بلکه یفسر بعضه بعضاً؟ و اینکه آیا مقصود از این روش ـ که ویژه تفسیر المیزان به شمار میرود ـ این است که ما هر استفادهای بخواهیم از قرآن بکنیم، هیچ احتیاجی به هیچ علم و شاهد خارجی و یا به بیانات اهلبیت (صلوات الله اجمعین) یا به کلمات خبرگان علوم ادبی، تاریخ و غیر آن... نداریم و همه چیز را ما خود میتوانیم از قرآن استفاده کنیم؟ فرض بفرمایید آیاتی در قرآن درباره غسل و تیمم داریم، آیا با همین آیات، همه مسائل غسل و تیمم و طهارت را بدون احتیاج به هیچ روایتی میتوانیم استفاده کنیم؟ آیا ایشان چنین ادعایی داشتند که مقصود از اینکه قرآن خود را تفسیر میکند این است که ما همه احکام طهارت را میتوانیم از همین آیات مربوط به طهارت استخراج کنیم و احتیاج به هیچچیز دیگری نداریم؟ آیا مقصود از اینکه ایشان میفرمودند قرآن را با قرآن تفسیر میکنیم، این است یا چیز دیگری است؟ نیز بعضی تعبیراتی که در خود قرآن آمده اشاره به واقعیات و قضایای تاریخی است که قبلاً واقع شده یا بعداً واقع خواهد شد؛ ولی تفصیل آنها را نمیدانیم و شخصیتهایی که در این قضایا به آنها اشاره شده برای ما مجهول است که در چه زمانی زندگی میکردند یا در چه زمانی ظهور خواهند کرد، اینها را نمیدانیم. آیا ادعای ایشان این است که اگر درست در قرآن دقت کنیم همه اینها معلوم میشود؟ مثلاً با دقت در آیات مربوط به اصحاب کهف[2] روشن میشود که تعدادشان چند نفر بوده و اسم آنها چه بوده است و کجای عالم زندگی میکردند یا معاصر با چه کسانی بودند و سرنوشتشان به کجا انجامید؟ آیا ایشان ادعا میکردند که همه اینها از خود قرآن استفاده میشود؟
مثال دیگر اینکه قرآن از ذوالقرنین نام میبرد؛[3] شخصیتی که مورد تأیید قرآن است و پیداست که لحن ستایشآمیزی درباره او به کار رفته است و ظاهر بعضی از روایات این است که ایشان از پیامبران است. آیا پیامبر بوده یا یکی از اولیای خدا یا شخصیت و عبد صالحی بوده است؛ اینکه چه کسی بوده و کجا زندگی میکرده و داستان شرق و غرب رفتن او و آن سدی که ایشان ایجاد کرده کجا بوده و آیا الان هم هست یا نیست؟ اینها همه مجهول است و ما نمیدانیم؛ آیا علامه طباطبایی مدعی بودند که اگر ما در خود قرآن دقت کنیم، همه اینها روشن میشود؟ منظور از اینکه میگفتند قرآن احتیاج به غیر ندارد یعنی این چیزها را اگر میخواهید بفهمید، در خود قرآن دقت کنید، معلوم میشود و اگر معلوم نیست برای این است که درست قرآن را نفهمیدهاید؟ آیا منظور ایشان این بوده است؟
یا قرآن اشاره میکند که «حتی اذا فتحت یأجوج و مأجوج و هم من کل حدب ینسلون» [4] یک روزی خواهد آمد که یأجوج و مأجوج خارج شده سرازیر میشوند، اینها چه کسانی هستند؟ کجا هستند؟ کی ظاهر میشوند؟ چهکار میکنند و چه ویژگیهایی دارند و کارشان به کجا میانجامد و بعد آن، چه میشود؟ اینها همه برای ما مجهول و سوال است. در قرآن فقط اسم یأجوج و مأجوج هست و اینکه یک روزی اینها خارج میشوند و آن سد هم شکسته میشود. آیا آقای طباطبایی مدعی بودند که پاسخ این پرسشها را از خود قرآن میشود فهمید که اینها کیاناند، کجا زندگی میکنند و در چه زمانی خروج میکنند؟ آیا ادعای ایشان این بود؟ آیا مقصود ایشان از این سخن که میفرمایند قرآن نور است «و ما بال النور یستنیر بنور غیره»؛ نور را چه شده که از غیر خود روشنی میگیرد؟! آن است که چون قرآن نور است، پس برای فهمیدن اینها احتیاجی به غیر قرآن نداشته و باید از خود قرآن پاسخ همه این سوالات را به دست بیاوریم؟ آیا مقصود ایشان این بود و چنین ادعایی داشتند؟ پس ادعای ایشان چه بوده است؟
ادامه دارد...
(سخنرانی علامه مصباح یزدی در همایش مبانی و روش تفسیری علامه طباطبایی (ره) , 14 اردیبهشت, 1391)
پینوشت:
[1]. شهید محراب آیةالله محمد صدوقی به سال 1284ش در یزد متولد شد. تحصیلات علوم دینی را در زادگاه خود آغاز کرد و پس از چند سال برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت؛ اما با گذشت یک سال راهی قم شد و در حین تحصل، در اداره امور حوزه با مراجع وقت همکاری داشت. در سال 1330ش با سفارش عالمان بزرگ حوزه و استقبال بینظیر مردم، به یزد بازگشت و زعامت مردم یزد را برعهده گرفت و به ویژه در جریان نهضت روحانیت به رهبری حضرت امام خمینی خوش درخشید و از هیچ کوششی در این راه دریغ نکرد تا آنکه در یازدهم تیرماه 1361 پس از برگزاری نماز جمعه، به دست منافقی کوردل شربت شهادت نوشید و به آرزوی دیرین خود رسید.
[2]. سوره کهف آیات 9ـ26.
[3]. سوره کهف آیات 83ـ98.
[4]. سوره انبیاء آیه 96.