رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم):  هر کس برادر دینی خود را خالصانه دیدار کند، خدای متعال به او می‌فرماید: تو مهمان و زائر منی، پذیرایی از تو بر عهده من است و من به خاطر اینکه برادر دینی‌ات را دوست می‌داری، بهشت را بر تو واجب ساختم.  (وسائل الشیعه، ج 10، ص 457)

رنجنامه‌ای خطاب به فرزند شهید مطهری

این نوشته، رنجنامه ای است به پیام دکتر مطهری، فرزند شهید مطهری که اخیرا گفته بود: «عمامه پرانی به لحاظ جامعه‌شناختی و در ادبیات غرب تحت عنوان «prank» قرار می‌گیرد؛ رفتاری که در دهه هفتاد، برای خنده در رسانه ها هم پخش می شد، ولی به مرور، زشتی این کار آنقدر عیان شد که اکنون فقط در میان قشر بی¬فرهنگ (Lowbrow) دیده  می‌شود.»
برادر عزیزم، چه زیبا و چه به جا فرمودید که: «دشمن، دشمن است و در حال دشمنی»!
اما آنچه ذهن را در این برهه آزار می‌دهد، همان است که آن شاعر می‌گوید:
هرکس به طریقی دل ما می‌شکند/ بیگانه جدا، دوست جدا می‌شکند
بیگانه اگر می‌شکند حرفی نیست/ من در عجبم، دوست چرا می‌شکند؟!
آری امروز و اساساً در همه فتنه‌های اینچنین، آنچه بیشتر کمرشکن است، دشمنی دشمن نیست، همدلی دوست با دشمن است! قدم‌ها و قلم‌های رفیقانی است که شاید از سر دلسوزی به پا خاسته، اما فریاد خصم است از خامه دوست.
درباره رسانه ملی گفتید و لزوم انتقاد از عملکرد نهادهای حکومتی؛ بله، با شما موافقم؛ اما منصف باشیم، آیا چنین برنامه‌هایی در رسانه ملی نیست؟! چه در برنامه‌ها و میزگردهای تخصصی و چه در حتی برنامه‌هایی که مخاطب عام دارند نظیر «سمت خدا». درد دل‌ها و فریادهای برادرمان حجةالاسلام حسینی قمی با آن سطح مخاطبی که دارد، تنها و تنها یک مصداق از این برنامه‌هاست، دیده‌اید؟! شنیده‌اید؟!
البته شاید منظور شما افراد خاصی است! همان‌ها که با چند جمله کوتاه، سنگی در چاه می اندازند که صد انسان عاقل نمی‌تواند آن را بیرون بیاورد.
برادرم حواستان هست؟ سخن از یک میزگرد در محیط حوزوی یا دانشگاهی با مخاطب محدود نیست، سخن از رسانه¬ملی می‌گویید با مخاطبی چند ده میلیونی؛ کوچک و بزرگ و بخرد و نابخرد! بخواهیم یا نخواهیم، در میان این خیل مخاطب، هستند کسانی که تعهدی به قضاوت و رفتار مبتنی بر منطق ندارند. حال چه خواهد شد، اگر رندی مخاطب‌شناس را که او نیز تعهدی بر بیان صحیح و ابتنای بر منطق ندارد، پیش روی ایشان بگذاریم؟! آه که چه بسیارند مخاطب‌شناسانی که بلدند مار به جای آنکه بنویسند، نقاشی کنند!
گفتید روحانیت بیاید و در رسانه‌ها جهاد تقصیر کند "که ما مقصریم و..." تا مگر عمامه‌اش را نپرانند. نوشته‌اید: «طرح انتقاد - جدا از وارد بودن یا نبودن آن - مزایای فراوان، از جمله آرامش فردی و اجتماعی و نفوذ در مخاطب، در پی دارد»! جهاد تقصیر، یک گرته‌برداری به همراه التقاط از جامعه مسیحی است که نادانسته جبهه انقلاب را سیبل تیرهای مسموم خواهد کرد!
و ظاهراً بیش از ۲۵ سال است که ذهنتان مصرّانه درگیر مدلی بررسی نشده برای انتقاد نسبت به روحانیت است. قطعاً روحانی و عملکرد روحانیت هم مثل همه اقشار،  قابل نقد است و باید نقد شود؛ ولی نقد روحانی کار دشواری نیست، کافی است که شما وارد یک مسجد شوید، آنگاه می‌توانید بعد از نماز، هرچه دلتان خواست به او بگویید!  در هر دانشگاه همینطور؛ در کوچه هم همینطور؛ اصلاً کار روحانیت در این فقره از نقد، به فحش خوردن و تمسخر شدن رسیده است.
اعتراض کردید که اگر یک روحانی تخلّفی کرد، چرا رسانه آن را پوشش خبری نمی‌دهد؟ اگر از میان هزاران طلبه، یک نفر ملبّس دزدی کند، روش امام و ابوی شهید شما ـ رضوان الله علیهما ـ این بود که می‌گفتند: اینها روحانی نیستند؛ بلکه لباس روحانیت را هم دزدیده‌اند. اما روش و انتظار شما این است که صدا و سیما برای آن یک از هزار، برنامه بسازد و جار بزند که آی همه مردم، ببینید و بدانید که در حوزه، اینها هم هستند!
چه تصوری از سواد رسانه دارید؟ از روان‌شناسی رسانه چه؟ قصد تعییر نیست، اما اگر در این دو حوزه مطالعه نداشته باشید هم، به این فکر کنید که با بازنشر سویه‌دار و ترند سازی برنامه‌ای اینچنین ـ که شما در پی آن هستید ـ در امپراطوری رسانه غربی چه می‌کنید؟ آیا مخاطبین به شما تعهد داده‌اند که فقط برنامه شمارا ببینند؟ فقط از آن تأثیر بگیرند؟
دکتر جان، عمامه ما را بپرانند بهتر از این است که کل جامعه روحانیت و رهبری و قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) را در جایگاه متهم بنشانند. راستی اگر پیشنهاد شما عملی شود و این تصویر معوج از روحانیت را به اسم واقع‌نمایی به خورد میلیون‌ها مخاطب دهیم، آیا اصلا معاندان دیگر نیازی به عمامه‌پرانی دارند؟!
فرمودید و خوش فرمودید که همه ما، باید در قالب جهاد تبیین به تشریح تصویری واقعی از آنچه بر جامعه روحانی می‌گذرد، بپردازیم! وه که این پیشنهاد، چقدر کام ذهن را شیرین می‌کند و به جان می نشیند ... ، اما نه! به جان نمی‌نشیند؛ سخنتان را که دنبال می‌کنیم، می‌بینیم سخن از تصویری واقعی راندید، اما خود، شبیه نرم‌افزارهای مونتاژ عکس، در نمایش تصویر روحانیت، همه زیبایی‌ها را کراپ کردید و از آنچه باقی مانده، به دلخواه خود، قسمتهایی را خاکستری کردید، و قسمتهایی را رنگی و قسمتهایی را نگاتیو! تاکید شما بر استقلال روحانیت، چقدر دوست داشتنی است؛ اما نه به معنایی که شما از استقلال روحانیت ساخته‌اید. شما طوری درباره روحانیت مستقل سخن می‌گویید که گویی روحانی مستقل، لزوماً منتقد نظام است.
شما در متن خود، دوگانه‌ای از روحانیت به نمایش گذاشتید؛ از ثناگوی متملق و مستقل معترض. البته در پایان و در حاشیه،‌ گروه سوّم پابرهنه و بی آزاری  را نیز اضافه کردید! مانده‌ام که در هندسه‌ای که ترسیم کردید، بزرگانی همچون ابوی شهید شما ـ که غفران و رحمت و رضوان خدا بر ایشان بادـ  کجایند که هرچه متنتان را بالا و پایین می‌کنم، اثری از ایشان پیدا نمی‌کنم؟!
نوشته شما، عمدتاً تصویری است از روحانیتی که به زعم شما، رسانه ملی تصویرگر آن است؛ روحانیتِ غیرمستقلی که در مقابل هر ظلمی سکوت می‌کند و ثناگو و متملق نظام است؛ و روحانیتی که مستقل است و گویی الزاماً معترض نظام است!
برادرم، پس اکثریت مدافع نظام که در عین استقلال و بی جیره بودنشان، نه تنها مدافع، بلکه فدایی نظام و مردم و انقلابند، کجای تصویر شمایند؟! آیا این تصویر واقعی روحانیت است؟! برادرم، شما چرا؟! شما که می‌دانید اکثر روحانیونِ مدافع نظام، در فقر زندگی می‌کنند؛ شما که غریبه نیستید، شما که می‌بینید و می‌دانید اکثر همین طلاب ثناگو، هزینه تامین مسکن ندارند؛ هزینه تامین جهیزیه برای فرزندان خود را ندارند؛ بلکه بسیاری از بزرگانشان که در زمره اساتید اندیشمند حوزه هستند، فقیر شرعی شده‌اند و ...
اما همین طلاب، پیشروان جهاد کرونا بودند؛ همین طلاب، پیشروان کمک به نیازمندان هستند؛ همین طلاب، بیشترین تامین نیروی انسانی در حوادث طبیعی (سیل و زلزله و..) هستند؛ همین طلاب، امروز در جهاد امنیت معنوی، حاضر نشده‌اند به خاطر ترس از جان و مال و آبرو، مساجد خود را تعطیل کنند و همین طلاب، شهید «آرمان علی وردی» می‌شوند تا کلاه از سر حکومتی که آرزوی انبیا بوده است، برندارند. تصویر واقعی! که ترسیم کرده‌اید می‌خوانم و شعر بالا در ذهنم فریاد می‌شود و در چشمم اشک:
...بیگانه اگر می‌شکند حرفی نیست...
استاد عزیز، چه برداشت کاملی از روحانیت مستقل دارید! اینطور نیست برادر، روحانیت مستقل، انقلابی است؛ اصلاحگر است، حق¬ جو است؛ هر چند سخت منتقد است، اما مواظب است سخن حق را جایی و جوری بگوید که پازل دشمن را کامل نکند.
از کینه عجیب برخی جوانان نسبت به روحانیت گفتید و لب بر ارادت بسیارهای دیگر بستید! همان بسیارهای جوان ایرانی که بیش از آنکه اهل کینه باشند، اهل فکر و تعامل‌اند. مردم، روحانیِ طراز انقلاب که در همه صحنه‌های بحرانی در کنارشان است، نمی‌توانند دوست نداشته باشند. بیمار کرونایی را تصور کنید که خانواده‌اش از ترس بیماری، بر بالین او حاضر نمی‌شدند؛ ولی می‌دید که طلبه مجاهد سلامت، در کنار بالینش شب تا صبح بیدار است، لقمه در دهان او می‌گذارد و برای سلامتی و آرامش او دعا می‌کند. دکتر جان، به چشم خود دیدم که مردم، دست و پای این طلبه را می‌بوسیدند. اگر کسی از جوانان به این چنین طلابی ارادت ندارد، به این دلیل است که آنها را از نزدیک ندیده است و کیمیای متعالی انسانیت آنها را شهود نکرده است. راستی کاش در گلایه‌ی خود از رسانه ملی، اشاره می‌کردید که چرا آنگونه که باید، نمایشگر این تصاویر حقیقی از «روحانیت مستقل» نیست!
محمد جان، برادر عزیز، می‌دانیم و می‌دانید که در رسانه ملّی _ با همه نقدهای جدّی که بر آن وارد است_ عزمی هست برای توسعه معنویت و انقلاب و در کنار تمام نابهنجارها و بدسلیقگی‌ها، دلسوزان پا در رکابی هستند که مخلصانه برای تعالی ایران اسلامی کوشیده‌اند و کم‌توفیق هم نبوده‌اند. اینک شما رسانه ملی را با کلیّتش، همکار و همیار کفتارهای رسانه‌ای ضدّ انقلاب می‌دانید و آنها را دو لبه قیچی برای ضربه زدن به حیثیت روحانیت محسوب کنید، کم بهتانی نیست و سخت پایتان را خواهد گرفت.
در مورد تفکر امنیتی هم که مکرر تاکید دارید، افراد امنیتی نباید در «امور غیرامنیتی» سیاست‌گذار و تصمیم‌گیر اصلی باشند، درست می فرمایید؛ اما خوب است توجه داشته باشیدکه نه در ایران، بلکه در همه جای دنیا، مهمترین بُعد اجتماعی کشور «امنیت» است. امنیت، اصلی است که بر سایر اصول مقدم می‌شود و به تعبیری، بر همه چیز حکومت دارد. این به معنای آن نیست که خادمان امنیت کشور، اشتباه نمی‌کنند یا به تعبیر شما، همه ابعاد کشور باید به خادمان امنیتی کشور سپرده شود؛ بلکه به معنای آن است که امنیت مردم در هر حوزه‌ای، بر سایر فعالیتها مقدم است؛ و این یعنی اینکه اگر محمد مطهری یا هر کسی مثل او که خود را روحانی مستقل میداند و می‌خواهد ارکان نظام و مهمات امور را نقد کند ـ که کاری بسیار لازم  و مطلوب است ـ اولاً باید بداند که نباید خلاف امنیت عمومی کشور سخن براند یا آب به آسیاب دشمن بریزد، ثانیا باید بیشتر تأمل کند تا بیابد فرق حکومت امنیت (تقدم امنیت) بر همه کنش‌های اجتماعی با سپردن همه حوزه‌های کنش اجتماعی به نیروهای امنیتی (که تقریبا در کشور ما وجود ندارد) چیست؟
آنچه در این میان لازم است، این است که باید بتوان با دیالکتیک با نیروهای امنیتی، برخی از انتقادها به فعالیت‌های حاکمیتی را به درستی به آنها منتقل کنیم و تا آنجا که مقدور است، سیر اصلاح امر را هم نیز بیان کنیم.
راهکار غیر امنیتی شما (گفتگوی رسانه ملی با برخی روحانیونی که به دلیل موضع‌گیری‌های سیاسی از تدریس یا تبلیغ محروم شده و یا از محل کار اخراج شده‌اند) نشان می دهد، چقدر فاصله میان شهید مطهری با دکتر محمد مطهری زیاد است. این است که یکی مرجع شناختی مردم در انقلاب می‌شود و یکی پیشنهاد مرجعیت‌سازی اپوزیسیون را می‌دهد، بدون آنکه به لوازم و نتایج پیشنهادش عنایت داشته باشد!
چقدر جای استاد مطهری، این روزها خالی «نیست». خوشا به حال او که رفت و ندید. از همان روزهای اول فریاد برآورد، آفتی كه جامعه روحانیت ما را فلج كرده و از پا درآورده است «عوام زدگی» است. او می گفت عوام زدگی از سیل زدگی، زلزله زدگی، مار و عقرب زدگی بالاتر است. روحانیت ما، در اثر آفت عوام زدگی، نمی تواند چنان كه باید، پیشرو باشد و در کوران حوادث و بحران ها، از جلوی قافله حركت كند و هادی قافله باشد، مجبور است در عقب قافله حركت كند.
در پایان، به شرف و نسب شما درود می‌فرستم. برای سطرهای مختصر پایانی‌تان درباره طلبه‌ای که تنها در خیابان راه می‌رود و در این شرایط خطرناک نیز، حاضر نیست لباس روحانیت را از تن بیرون کند تا مبادا به وظیفه دانسته خود عمل نکرده باشد؛ درود بر شما که این مردان دین را به عنوان مصداق تامی از مجاهدان در آیه 195 سوره آل عمران «وَ أُوذُوا فی سَبيلی» دانستید.