اشاره: طبق روال نشریه پرتو، ذیلاً خلاصه یکی دیگر از سخنرانیهای علامه مصباح (ره) تقدیم شده است.
-----------------------------------
از خود قرآن و نیز از روایات زیادی استفاده میشود که قرآن غیر از این ظاهری که عموم مردم استفاده میکنند، چیزی به نام تأویل دارد و کسانی دنبال این تأویل هستند «اما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة وابتغاء تاویله و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم...» [1] این تأویل چیست؟ آیا چیستی این تأویل را از خود قرآن میتوان فهمید؟ و آیا دستیابی به تأویل، جزء آن تفسیرهایی است که ما گفتیم تفسیر قرآن را با خود قرآن میفهمیم؟ یعنی میتوان تأویل همه آیات قرآن را ـ اگر همه آیات تأویل دارد ـ به دست بیاوریم که مصداق آن چیست. چرا؟ چون خود قرآن نور است و «ما بال النور یستنیر بنور غیره» آیا ادعای ایشان این بود؟
نکته دیگری که در خود قرآن به آن تصریح نشده؛ ولی روایات فراوانی داریم که «انّ للقرآن بطناً و للبطن بطن» [2] و امثال این روایات که کم هم نیستند در بحارالانوار مجموعهای از این روایات در باب ویژهای ذکر شده است. [3] آیا ادعای علامه این است که ما از همین تفسیر القرآن بالقرآن میتوانیم بطون قرآن را به دست بیاوریم؟ پس خوب است از اول شروع کنیم؛ شما از سوره حمد تا کنون چند بطن برای قرآن بیان کردید و چگونه استفاده میشود؟ ایشان در جایی نگفتند که این بطن قرآن است که ما از راه تفسیر قرآن بالقرآن این بطن را کشف کردیم. اگر ادعایشان این است که از خود قرآن باید اینها را کشف کرد، پس کجا بیان کردند؟ بنابراین ایشان چنین ادعایی ندارند.
این سوالهایی که بنده طرح کردم تقریباً همه جواب منفی داشت. یعنی نه ایشان ادعا می کنند که ما می توانیم بطون قرآن را از خود قرآن به دست بیاوریم و نه اینکه مصادیق تأویلات قرآن را میشود از خود قرآن به دست آورد. هیچجا چنین نگفتند که این تأویل این آیه است. و نه اینکه تفصیل داستانهای قرآن را میتوان از قرآن فهمید، مثلاً اینكه ذوالقرنین که بوده یا یأجوج و مأجوج چه كسانی هستند یا سایر داستانهایی که در قرآن اشاره شده است و گاهی با تعبیرات مبهمی آمده است مانند دابة الارض[4]. پس مدعای ایشان این نیست که ما از خود قرآن به این امور پی میبریم، همچنین احکام فقهی که در قرآن به آنها اشاراتی شده است مانند غسل و وضو که بیشتر از دیگر احكام، قرآن متعرض آن شده است، از قرآن قابل فهم نیست. بله شاید بعضی احکام باشد که قرآن خیلی مبسوط بحث کرده است مانند آیه دین و رهن[5]؛ اما سایر مسائل فقهی به تفصیل مطرح نشده است. مثلاً در جایی نگفته نماز چند رکعت است و ارکان آن چیست. آیا آقای طباطبایی مدعی هستند که از خود قرآن میتوان فهمید که نماز صبح چند رکعت است و چطور باید بخوانیم؟ یعنی صلوه را تفسیر کنیم و تفسیر قرآن هم که با خود قرآن است، پس باید اینها را از خود قرآن بفهمیم! آیا اینطور ادعایی داشتند؟ قطعاً چنین ادعایی نداشتند و هیچجا هم در مقام بیان این مطلب برنیامدند. پس چه میخواستند بگویند؟
برای فهم مقصود ایشان میتوانیم از شواهدی کمک بگیریم. این یک روش عقلایی است که برای فهم مقصود گوینده از کلام از شواهد حافّ به کلام، از شواهد مقامی استفاده میکنیم. فضای بیان سخن به فهم مقصود گوینده خیلی کمک میکند که این کلام را در مقابل چه کسی گفته و برای چه نکتهای چنین گفته و این قیود را در کلام خود آورده است. بزرگانی مثل مرحوم آیت الله بروجردی رحمت الله علیه در فقه چنین مبنائی داشتند و بر این باور بودند که در هر روایتی که وارد میشویم، باید جوّ صدور آن روایت را ببینیم که در زمان چه کسی و در مقابل چه کسانی بیان شده است یا آن روز در بین عامه چه احکامی رواج داشته و شایع بوده است و ائمه اطهار (صلوات الله علیهم اجمعین) این روایت را در مقابل چه کسی گفتند و ناظر به چه کلام و مذهب و مسلکی بوده است. ایشان مسائل را از نظر تاریخی بررسی میکردند که این روایت در فلان زمان صادر شده و ناظر به فلان فتوای ابوحنیفه یا دیگری است. از ویژگیهای روش فقاهتی مرحوم آقای بروجردی این بود که اینها را در فهم روایات دخالت میدادند.
این مسئله ضعف و شدت دارد؛ ولی همه عقلاً برای فهم کلام یکدیگر رعایت میکنند، حالا کم یا زیاد که چه اندازه شواهد در دست باشد. یکی از مصادیق روشن آنکه همه ما آشنا هستیم، تفسیرهای سیاسی است که به فرض، سیاستمداری در جایی سخنرانی میکند و کسانی آن را تفسیر میکنند. مفسران سیاسی این تفاسیر را از کجا در میآورند؟ نخست از قرائنی که در خود آن کلام هست و در مرتبه بعدی از آن فضایی که این سخنرانی در آن ایراد شده است که در مقابل چه کسان و در چه زمان بوده است یا مخاطبین آن، چه کسانی بودند و چه فکر میکردند و این سخن را به چه منظوری و یا با اشاره به کدام مطلب گفته است؟ باید جوّی را که مرحوم آقای طباطبایی در تفسیر مشاهده میکردند و آن موضع خاصی را که میخواستند اتخاذ کنند، در نظر بگیریم. در آن جوّ، آثاری از تفاسیر پیشینیان بود، روشهایی که در گذشته معمول بود؛ اما ایشان نمیپسندیدند. گویی که روش شایعی هم نبوده؛ اما کسانی هم بودند که اینگونه بودند؛ مانند تفسیرهای عرفانی که امثال محی الدین[6] و دیگران داشتند در تفسیرهای منسوب به او و در فتوحات مکیه در بعضی آیات بیاناتی دارند که چیزهای عجیب و غریبی است؛ نکتههای ذوقی عرفانی است، گاهی هم شیرین است؛ اما هیچ تناسبی با آیه ندارد. بزرگانی بودند که آدمهای سادهای نبودند؛ اما چنین نکتههایی را از قرآن استفاده میکردند یا به عنوان تفسیر مطرح میکردند.
در برابر این روش، این سوال مطرح میشود که آیا راه تفسیر قرآن همین است که وقتی صحبت فرعون میشود بگوییم فرعون یعنی فرعون نفس، از موسی که صحبت میشود بگوییم؛ یعنی موسای عقل؛ یا اینکه جنگ و اختلاف بین موسی و فرعون اشاره به جنگ عقل و نفس است؟ آیا تفسیر قرآن این است و اینگونه باید قرآن را تفسیر کرد؟ آری اگر نکتهای از باب اشاره به ذهن کسی بیاید و آن را بر آیه تطبیق کند، آن سخن شیرین و لطیفی است؛ اما به عنوان تفسیر بگوییم که آیه بیانگر جنگ موسی و فرعون و اختلاف آنها به همان معنی جنگ عقل و نفس است و اصلاً منظور قرآن همین است! آیا این کار درست است؟ ایشان این را نمیپسندند.
کسان دیگری معانیای برای قرآن اثبات میکردند از باب علم حروف و علم اعداد روی حساب ابجد و اینکه این کلمه چند حرف است و زبر و بینات آن فلان است و بنابراین این آیه این معنا را افاده میکند. در این زمینه داستانهایی است که واقعاً کارهای عجیبی هم شده است. بنده شاید بیش از 60 سال پیش از این، کتابی دیدم از شخصی که از علمای شیعه بود و از زبر و بینات آیه تطهیر «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ...» [7] نامهای ائمه اطهار را درآورده بود! این یک کار عجیبی است شاید هم اسراری باشد که ما نفی نمیکنیم؛ اما آیا راه فهم قرآن این است؟ ما اگر بخواهیم بفهمیم «انما یرید الله...» یعنی چه و این آیه چه چیز را اثبات میکند و اینکه دلالت بر عصمت دارد یا ندارد و این مربوط به چه کسانی است؛ آیا راهش همین است که از زبر و بینات استفاده کنیم؟ یا از اعداد و حروف استفاده کنیم؟ یا نه، اینها راههای تفسیر نیستند؟ اموری از این قبیل از سوی گذشتگان در عصرهایی مطرح بوده و بر اساس آن کارهایی انجام گرفته و احیاناً اینها را به عنوان تفسیر قرآن مطرح میکردند. اما اینگونه مطالب در آنها آمده است. آیا اینها واقعاً تفسیر است؟ این بخشی از شرایط ذهنی بود که در آن وقت بر بعضی اذهان حاکم بوده و علامه میخواستند راجع به اینها مطلبی بگویند و مناقشه کنند که اینها تفسیر نیست.
ادامه دارد
(سخنرانی علامه مصباح یزدی در همایش مبانی و روش تفسیری علامه طباطبایی (ره)، 14 اردیبهشت، 1391)
پینوشت:
[1]. سوره آل عمران، آیه 7.
[2]. ر.ك. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج89، ص91.
[3]. ر.ك. محمدباقر مجلسی، همان، ص78، باب 8 «ان للقران ظهراً و بطناً...»
[4]. سوره نمل، آیه 82.
[5]. سوره بقره، آیه 282 و 283.
[6]. محییالدین بنعربی (م637ق) از عارفان نامی است که افزون بر طرح نکات عرفانی از آیات قرآن در نگاشتههای عرفانی خود، تفسیری نیز به همین شیوه نوشته است. حاجی خلیفه گفته است: وی تفسیر بزرگی براساس طریقه متصوفه تألیف کرده است که گفتهاند شصت جلد و تا سوره کهف را دربرداشته است و تفسیر کوچکی نیز در هشت جلد براساس شیوه مفسران داشته است. ر.ك: حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج1، ص438 اخیراً آثار تفسیری ابنعربی از جمله «ایجاز البیان فی الترجمة عن القرآن» را محمود محمود غراب در مجموعهای به نام «رحمة الرحمن فی تفسیر و اشارات القرآن» گرد آورده و انتشارات دارالایمان در دمشق منتشر کرده است.
[7]. سوره احزاب، آیه 33.