اشاره: طبق روال نشریه پرتو، ذیلا خلاصهای از یکی دیگر از سخنرانیهای مرحوم علامه مصباح(ره) تقدیم شده است.
مصلحت و لذت
نکته دیگر اینکه، گاهی ما در تعلیل انجام یا ترک کاری، به مصلحت آن اشاره میکنیم؛ اما مصلحت چیست؟ منظور از مصلحت این است که نفع کاری که انجامگرفته، بیشتر است. نفع نیز به لذت برمیگردد. بهعبارتدیگر، مصلحت، لذت باواسطه است. بر اساس این تعریف، دروغ مصلحتآمیز در این مثل معروف که میگوید: دروغ مصلحتآمیز بهتر از راست فتنهانگیز است، به معنای دروغی است که نتیجهای لذتبخش برای انسان داشته باشد. اما لذت منحصر به همین لذتهای مادی نیست و لذتهای دیگری به نام مصلحت عالیتر انسانی داریم که چهبسا لذتش بسیار عالیتر از لذتهای حیوانی باشد. کسانیکه آن لذت را چشیدهاند، گاهی یکلحظه از این لذت را از همه لذتهای حیوانی، برتر میدانند.
حال، این پرسش مطرح میشود که مصلحت در سیاست به چه معناست؟ اینکه گفته میشود: بین سیاست و اخلاق تزاحم واقع شد و مصلحت سیاسی را بر اخلاق مقدم داشتیم، به چه معناست؟ عموم مردم، بهخصوص سیاستمداران، مصلحت را در چیزی میدانند که با آن هدف اولیهشان که برتریجویی بر سایر انسانهاست، مناسب باشد. آیا اسلام هم این نظر را تأیید میکند؟
مصلحت و اسلام
در اسلام، ما میگوییم: احکام، تابع مصالح و مفاسد است، اینجا مصلحت به چه معناست؟ پاسخ به این سؤال به ما کمک میکند که نظر اسلام را درباره تقدم یا تأخر مصلحت سیاسی از مصلحت اخلاقی به دست بیاوریم. در یک کلمه، مصلحتِ هر چیزی به این است که در آن جایگاهی از نظام هستی واقع شود که بهترین کمال برایش حاصل شود. مصلحت این است که هر چیزی در آن مکان، زمان، و شرایط، و به آن شکل و اندازهای قرار بگیرد که نتیجهاش بارورتر شدن کل نظام هستی باشد. اما اگر کاری باعث شود که گوشهای از این کمال کاسته شود، اگرچه ممکن است موقتا ما را به نفعی برساند؛ اما برای آینده ما، و چهبسا برای آینده جامعهای که در آن زندگی میکنیم یا حتی برای جامعه آیندگان ضرر داشته باشد، خلاف مصلحت است.
تزاحم مصالح فردی
وقتی درباره مصلحت یک انسان سخن میگویند، دایره خاصی برای زندگی او در نظر میگیرند، اما از آنجا که این مصلحت را نسبت به کل نظام هستی نسنجیدهاند، ممکن است بین مصلحت این فرد با مصلحت فرد دیگری، تزاحم واقع شود. او در دایره خودش این نفع را دارد؛ ولی ممکن است این پارهسیستم با پارهسیستم دیگر تعارض داشته باشد و به آن ضرر بزند. این مفسده است و اگر مصلحت کل را بخواهیم، باید طوری مسائل را تنظیم کنیم که تا آنجا که ممکن است، حتی به سیستم دیگر هم ضرر نرسد. البته ممکن است درهرصورت، تزاحم برطرف نشود که در اینجا باید اولویتها را شناسایی و رعایت کنیم.
جایگاه انسان در نظام احسن
اکنون سؤال میشود که خداوند چرا ما را آفریده است؟ پیروان مکتبهای دیگر خودشان را ملزم نمیدانند که پاسخ این پرسش را پیدا کنند. اما اسلام میگوید: در نظام احسن باید موجودات ذیشعوری باشند که بفهمند برای چه آفریده شدهاند و کمالشان در چیست تا با اختیار خودشان، آن کمالها را کسب کنند. اگر عالم چنین موجودی را نداشته باشد، ناقص است. این موجود است که خداوند درباره او میگوید: انی جاعل فیالارض خلیفة. هیچ موجود دیگری این استعداد را ندارد که با اختیار خودش کمالات را کسب کند؛ بنابراین برای تحقق این هدف که همان نظام احسن است که خدای متعال برای این عالم در نظر گرفته است، ما باید بفهمیم که برای چه خلق شدهایم و همچنین بفهمیم که بالاترین کمالی که به آن میرسیم، چیست و راه رسیدن به آن کدام است تا آن را اراده کنیم و انجام دهیم تا تحقق پیدا کند. روشن است که اگر ندانیم برای چه آفریده شدهایم و هدفمان کجاست، کارمان کامل نیست و اختیارمان ناقص است.
ضرورت قانون و مقررات
از سوی دیگر هم خود ما تجربه کردهایم و میدانیم و هم انبیا تأکید کردهاند که انسان بدون زندگی با دیگران، به کمالات خودش نمیرسد. ولی از آنجا که اختیار دوسویه است و انسان گاهی خوب و گاهی بد را انتخاب میکند، با تزاحماتی درباره اختیار انسانها روبهرو میشویم. هرکسی طبق شناخت و سلیقه خودش، دلخواهش را اختیار و به آن عمل میکند، اما ممکن است راه بد را انتخاب کند و خودش را از کمال محروم سازد. تا اینجا مربوط به خودش است، اما اگر شرایط بهگونهای شد که این انتخاب مانع تکامل دیگران گردید، چه باید کرد؟ فردی را در نظر بگیرید که دیگری را به قتل میرساند. روشن است که با این کار، مانع رشد و کمال مقتول میشود و راه کمال را برای او میبندد. در اینجا نهتنها خودش گناه کرده و از یک کمال محروم شده است؛ بلکه موجب محروم شدن دیگران نیز شده است. تا برسد به آنجا که برخی با حیلهها، مکرها، فتنهها و شبههافکنیها، مانع اختیار صحیح دیگران میشوند. اگر این راه کاملا باز باشد که هر انسانی هرقدر خواست دیگران را بکشد، اموالشان را تصاحب کند، در فکرشان اثر سوء بگذارد و فتنهانگیزی و شبههپراکنی کند، طولی نمیکشد که عالم از بین میرود و فاسد میشود؛ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ.(بقره، ۲۵۱) بنابراین باید مقرراتی باشد و افراد آنها را رعایت کنند.
روشن است که این مسئله صرفا با نصیحت و راهنمایی حل نمیشود و ناچار باید مقررات محکمی به همراه مجری باشد که بتواند هنگام لزوم، جلوی فساد را بگیرد. این، مستلزم مدیریت جامعه به شکل صحیح و خداپسند است؛ بنابراین اینکه حکومت باید اعمال قدرت کند، فیالجمله حق است. آنجایی که کسانی بخواهند فسادی را راه بیندازند، باید جلوشان را گرفت؛ اما اینکه حاکم هرجا و هرگونه دلش خواست اعمال قدرت کند، صحیح نیست. چون این کار با آن نظام احسن عالم، سازگار نیست. نظام احسن این بود که در میان همه موجودات، انسانی باشد که با انتخاب خودش، راه صحیحی را انتخاب کند و آن را بر راه غلط ترجیح دهد، و اگر راه غلط را انتخاب کرد، درصدد جبران برآید و دستکم آن را به دیگران سرایت ندهد. این اقتضای حکمت الهی است. مصلحت نیز به همین معناست؛ یعنی رفتار انسانها بهگونهای باشد که نتیجهاش تا آنجا که ممکن است موجب "کمال، رشد و سعادت" همه باشد. اگر بعضی سوءاختیار داشتند، تا آنجایی اجازه داده میشود که موجب اغوای دیگران و مانع رشد آنها نشود.
(گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباح یزدی (ره) در دفتر مقام معظم رهبری که در تاریخ ۱۳/۳/۹۶، مطابق با هشتم ماه مبارک رمضان ۱۴۳۸ ایراد فرمودند.)