عبدالله نوری گلجائی
1-2 . ارائه الگوی نه شرقی نه غربی
بر اساس مبانی هستی شناختی انقلاب اسلامی و اصل توحید، علاوه بر روابط داخلی، اصل بر این است که در روابط بینالمللی نیز حاکمیت و تشریع به خداوند متعال اختصاص داشته باشد. امام خمینی در این خصوص میفرماید:
«ما هدفمان بالاتر از آن است. ملیگراها تصور نمودند ما هدفمان پیاده کردن اهداف بینالملل اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است. ما میگوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم «لا اله الّا الله» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم.» (امام خمینی، ج 21: 88)
اصل یکصد و پنجاه و چهارم قانون اساسی نیز تصریح میکند: «جمهوری اسلامی ایران سعادت انسان در کل جامعه بشری را آرمان خود میداند و استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان میشناسد...» (پژوهشکده شورای نگهبان). تحقق این حاکمیت از آرمانهای اساسی اسلام و انقلاب اسلامی نیز میباشد که در مقدمه قانون اساسی به آن اشاره شده و وعده خداوند متعال است. (امام خامنهای، 1385) بنابراین، انقلاب اسلامی وظیفه خود میداند تا نظامات غیرالهی و ظالمانه موجود بر عالم را برهم زند و در مسیری گام بردارد که منتهی به این حاکمیت شود. (مقدمه قانون اساسی) بر این اساس نمیتواند به گونهای برنامهریزی کند که در نهایت خود در این نظامات هضم شود. مقام معظم رهبری در این زمینه میفرمایند: «هنر بزرگِ امام بزرگوار ما این بود که چارچوب محکمی را برای این انقلاب به وجود آورد و نگذاشت این انقلاب در هاضمه قدرتها و جریانهای سیاسی مسلّط هضم شود. شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی»، یا شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» که تعالیم امام و خطّ اشاره انگشت ایشان در دهان مردم انداخت، معنایش این بود که این انقلاب متّکی به اصول ثابت و مستحکمی است که نه به اصول سوسیالیزمِ اردوگاه آن روز شرق ارتباطی دارد، نه به اصول سرمایهداری لیبرال اردوگاه غرب.» (امام خامنهای، 1381)
علت این امر را نیز در چند چیز باید جستجو کرد:
اول اینکه اصل ممنوعیت در تبعیت از طاغوت، از اصول مسلم اسلام است و همه امم و ملتها مکلف به آن هستند و یکی از علل بعثت انبیاء الهی میباشد: « وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کلِّ أُمَّةٍ رَسولاً أَن اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیهِ الضَّلالَةُ فَسیرُوا فِی الْأَرْض فانْظُرُوا کیفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکذِّبین»؛ ما در هر امّتی رسولی فرستادیم که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید. خداوند گروهی را هدایت کرد و گروهی ضلالت و گمراهی دامانشان را گرفت؛ پس در روی زمین سیر کنید و ببینید عاقبت تکذیبکنندگان چگونه بود» (نحل: آیه 36)
هنگامی که نظامات بینالمللی ساختاری را به وجود آوردند که در آن حاکمیت به دست تعداد معدودی از دولتهایی باشد که صرفاً به دنبال استمرار حاکمیت خود باشند، در حقیقت چنین دولتهایی طاغوتهای بینالمللی محسوب خواهند شد و مشمول آیه فوق هستند. ساختار پیشبینی شده در منشور ملل متحد و امتیازاتی که برای اعضای دائم شورا امنیت پیشبینی شده است، عملاً ساختارهای بینالمللی را تبدیل به ساختارهای اقتدارگرا کرده و موجب انحصار قدرت در دست این تعداد معدود میشود. در چنین شرایطی، همانگونه که در روابط داخلی همه مکلف به قیام علیه طاغوت هستند، در روابط بینالملل نیز باید در مقابل آنها ایستادگی کرد.
دوم اینکه، امروزه حاکمیت ملی دولتها در داخل کشورهای خود نیز با وجود سازمانها و مقررات بینالمللی به شدت محدود شده است و اینگونه نیست که کشوری بتواند ادعا کند که میتواند نظام حقوقی و قوانینی جدای از نظامات بینالمللی بر خود حاکم کند. حجم وسیع معاهدات بینالمللی و کنوانسیونهای لازمالاجرا و مقررات عرفی بینالمللی، نظمی جهانی را ایجاد کرده است که کشورها را ناچار به تمکین از آنها میکند. مبنای این مقررات نیز همان مبانی لیبرالیسم است و علمای علم حقوق بینالملل تصریح میکنند که اولاً، فرایند شکلگیری این نظام حقوقی در بستر تاریخی اروپا بوده است (ضیائی1397: 25 ) و ثانیاً، حقوق بینالملل قواعدی هستند که دولتهای مدرن متمدن در روابطشان الزامآور تلقی میکنند. (دفن گلان، 1378: 18) پس نظمی که ایجاد کرده و یا میکنند در خوشبینانهترین وضعیت، نظمی لیبرالی و سکولاریستی خواهد بود که در آن حاکمیت الهی هیچ جایگاهی ندارد. ماده 1 منشور ملل متحد و به ویژه بند 3 آن به روشنی مبتنی بر چنین نگرشی میباشد.
بسیاری از این معاهدات و کنوانسیون، مستلزم پذیرش تغییرات عمیق در مقررات و ساختارهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور متناسب با مقتضیات آنهاست. (از جمله اعلامیه جهانی حقوق بشر، کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض از زنان و. .) بنابراین هضم شدن در این نظامات، به مفهوم کنار گذاشتن اصل چهارم قانون اساسی و احکام اسلام است.
سوم اینکه، هم مبانی انقلاب اسلامی به گونهای نیستند که قادر به همزیستی بلند مدت با نظامات فعلی جهان باشد و هم ساختارهای بینالمللی امروز به گونهای نیستند که بتوانند در کنار خود، نظامات جدیدی را تحمل کنند؛ لذا درگیری قطعی و مستمر خواهد بود. این امر ما را به چند نکته رهنمون میکند:
اولاً در تبین مفاهیمی مانند، امنیت ملی، منافع ملی، قدرت ملی، مسیر نوینی را باید در پیش گرفته و بر اساس مبانی انقلاب اسلامی، مفهوم و ماهیت آنها را تبیین کنیم.
ثانیاً در پذیرش مقررات بینالمللی، عضویت در سازمانها و اتحادیههای جهانی و منطقهای، اصل حاکمیت تشریعی الهی را باید مد نظر داشت.
ثالثاً در رابطه با کشورها اصول و قواعد جدیدی را باید مبنا قرار داد که با آنچه امروز توسط کشورها و عموماً مبتنی بر روشهای ماکیاولیستی (که طرفداران و عاملان نظریات رئالیستی در روابط بینالملل مانند برژنسکی و کسینجر) پیشنهاد و یا مورد استفاده قرارمی گیرد، متفاوت خواهد بود، از طرفی نگاه ایده آلیستی داشتن به روابط بینالملل و اعتماد به ساختارها و سازمانهای موجود بینالملل را نیز نمیتوان برتافت.
1-3. تاثیر گزاری بر مسائل منطقه
1-3-1. بر هم زدن تعادل منطقه و جهان
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، رژیم پهلوی به عنوان ژاندارم منطقه، مورد اعتماد آمریکا و دیگر کشورهای استعماری بوده است. با ایجاد هرگونه جنگ و درگیری، ایران به عنوان نماینده کشورهای استعماری در آن جنگ حضور داشته و در راستای اهداف آنها گام برمیداشته است. به طور مثال حضور ایران در جنگ ظفار علیه مردم مسلمان عمان، حمایت و کمک به رژیم صهیونیستی در جنگ 6 روزه اعراب با اسرائیل را میتوان نام برد. با پیروزی انقلاب اسلامی، تعادل قوای منطقه حساس خلیج فارس و خاورمیانه به هم خورد. شعار اسلامخواهی در قلب کشورها و ملتهای مسلمان، با قدرت هر چه بیشتر مطرح میشد و مسلمانان بر محور آن به صورت یک نیروی متراکم و فشرده درآمده بودند که با پیروزی انقلاب اسلامی ایران این نیروی متراکم، نمود وسیعتر و آشکارتری یافت و میرفت که بسیاری از نظامهای منطقه با الهام از ایران، به دست مردمشان ساقط شوند. در کشور عراق همزمان با سقوط رژیم پهلوی، مردم آن کشور ابراز شادمانی کرده و جشنهای متعددی در این زمینه برپا نمودند. صدام به عنوان رییس حزب بعث از این اوضاع بیمناک شده بود؛ زیرا با وقوع انقلاب اسلامی بسیاری از جریانهای اسلامگرا به ویژه جریانهایی مانند صدر و حکیم، فعالیتهای خود را علنی نمودند. در کشور افغانستان نیز که شوروی فرصتطلبانه آن را اشغال نمود، مسلمانان و مجاهدین افغانی با الگوگیری از انقلاب اسلامی به دفاع از آب و خاک خویش پرداخته و در برابر مهاجمان روسی با انگیزه قوی ایستادگی نمودند. انقلاب اسلامی حکام منطقه را بر آن داشت تا برای افزایش قدرت دفاعی و توان ایستادگی خودشان، از قدرت نظامی آمریکا استفاده نمایند. آمریکا اگرچه در سابق در این منطقه نفوذ بسیار داشته است، به طوری که به صورت غیرمستقیم و صرفاً از راه دیپلماسی برنامهها و اهداف خویش را عملیاتی مینمود، با وقوع انقلاب اسلامی، آمریکا دیگر نتوانست حضور غیرمستقیم داشته باشد؛ بلکه این بار برای حفظ قدرت خویش لازم بود خود به صورت مستقیم به میدان بیاید، به طوری که در جنگ عراق علیه ایران بسیاری از تجهیزات و ادوات جنگی به طور مستقیم از جانب آمریکا بوده است. پس از پایان جنگ، چون خودشان صدام را برای کوبیدن انقلاب اسلامی بیش از اندازه تجهیز و تقویت کرده بودند، پس از پذیرش قطعنامه و آتشبس لازم بود انرژی عراق را تخلیه کرده و به نوعی مجدداً تعادل را به منطقه برگردانند و این جز در سایه حضور مجدد نظامی آمریکا مقدور نبود؛ بنابراین وقوع انقلاب اسلامی زمینهساز ضعفهای بیشتر و در نهایت سقوط و اضمحلال قدرت آمریکا در منطقه بوده است.
1-3-2 . به مخاطره انداختن منافع قدرتهای بزرگ به ویژه آمریکا در منطقه
قبل از وقوع انقلاب اسلامی بسیاری از کشورها استعماری و در رأس آنها آمریکا، بسیاری از منافع خویش را از ایران تأمین میکردند. شکلگیری انقلاب اسلامی موجب شد که منافع غرب و به ویژه آمریکا در منطقه راهبردی خاورمیانه به خطر بیفتد. برژنسکی، نظریهپرداز مشهور آمریکایی میگوید: «تجدید حیات اسلام بنیادگرا در سراسر منطقه با سقوط شاه و تشنجات ناشی از ایران (امام) خمینی (ره) یک مخاطره مستمر برای منافع ما در منطقهای که حیات جهان غرب کاملاً به آن وابسته است ایجاد کرده است. بنیادگرایی اسلامی، پدیدهای است که امروزه آشکار نظم و ثبات موجود را تهدید میکند.» (داودی (1368: 80 امام خامنهای (حفظه الله) با اشاره به این مطلب که آمریکاییها همواره منافع خویش را از کشور ایران تأمین میکردند؛ لذا وقوع انقلاب اسلامی شکستی سخت به نظام سلطه و سلطهطلبی آنان بوده است، در این زمینه میفرمایند:
«اینکه ملاحظه میکنید بعد از پیروزی انقلاب، تاکنون آمریکاییها از دشمنی با ملت و کشور و نظام جمهوری اسلامی هرگز دست نکشیدهاند و یک لحظه از دشمنی باز نایستادهاند، علّت همین است؛ اینجا پایگاه سیاسی و اقتصادی امن و امان آمریکاییها بود. اما فکر اسلامی و ایمان اسلامی، این ملت را بیدار کرد و آنها توانستند به برکت اسلام، دست این سلطهطلب زیادهخواه زورگوی چپاولگر را کوتاه کنند. در حقیقت اسلام در کشور ما بزرگترین ضربه را به استکبار آمریکایی زده است؛ بنابراین آنها هم بزرگترین کینه را دارند و برای مهار اقداماتی میکنند». (بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۱/ ۹/ ۱۳۸۱)
امروزه نیز استکبار جهانی درصدد کسب منافع از منطقه غرب آسیا میباشد به طوری که برای کسب آن منافع، حتی به ایجاد جریانهای خطرناکی همچون داعش، جبهه النصره متوسل میشوند. تلاشهای نظام جمهوری اسلامی در منطقه و حمایت از محور مقاومت، موجب شده تا استکبار جهانی و رژیم صهیونیستی و برخی حامیان منطقهای آنها در تلاش برای بحرانآفرینی و تجزیه منطقه با به وجود آوردن و حمایت از گروههای تروریستی همچون داعش، ناکام بمانند.
1-3-3 . رشد و گسترش نهضتهای آزادی بخش
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، در بسیاری از نقاط جهان ملتهای در بند به ویژه محرومان و مستضعفان، جانی تازه گرفتند و برای آزادی و رهایی خویش تلاشها، مبارزات و حرکتهای گوناگونی را آغاز کردند. اوج و فراز این مبارزات در منطقه خاورمیانه و کشورهای مسلمان بود که نه تنها در مجاورت و همسایگی ایران انقلابی قرار داشتند؛ بلکه با مردم آن، از همگونی دینی و فرهنگی نیز برخوردار بودند؛ این خود میتوانست تأثیر عمیقی در گسترش و توسعه انقلاب اسلامی داشته باشد. بارزترین نمونههای این حرکتها و مبارزات انقلابی و رهاییبخش را در لبنان، فلسطین، افغانستان، یمن، بحرین، الجزایر و مصر و غیره میتوان مشاهده کرد. درهمشکستن صولت و ابهت ابر قدرتها، رشد وحدت و اخوت در میان مسلمانان و فرقههای مختلف اسلامی، فروپاشی بلوک شرق و جهان کمونیست و آزاد شدن جمهوریهای مسلماننشین از تحت سلطه و دیکتاتوری این ابر قدرت و نمونههای دیگری از این قبیل نیز در زمره آثار انقلاب اسلامی به شمار میروند و این انقلاب در تحقق آنها تأثیر چشمگیری داشته است.