الگوی دستنشاندگی در روابط خارجی
نخستین و مهمترین دستاورد راهبردی و امنیتی انقلاب اسلامی، برچینش و خاتمهبخشی به الگوی دستنشاندگی یا حامیپروری در مناسبات راهبردی میان ایران و آمریکا و به تبع آن، در ترتیبات امنیتی منطقهای بود. بسیاری از تحلیلگران همچون مارک جی. گازیوروسکی و علیرضا ازغندی، رژیم پهلوی در دوره (۱۳۵۷ـ۱۳۲۰) را با عنوان دولت دستنشانده (یا آمریکا ساخته) بررسی و توصیف کردهاند. رابطه دستنشاندگی بین قدرت حامی و کشور دستنشانده دارای اهمیت راهبُردی، عمدتاً با هدف تقویت ثبات سیاسی این رژیمها برقرار میشود. این رابطه متضمن مبادله دوجانبه کالاها و خدماتی است که برای افزایش امنیت حامی و دستنشانده ضرورت دارند و عموماً نمیتوان از منابع دیگر آنها را به دست آورد. در دهه ۱۹۷۰، این اعتقاد که شاه، وابستگی شدیدی به کمک ایالات متحده داشت و بنابراین به جای منافع ملت، منافع خارجیها را تأمین میکرد، نقش عمدهای در جلب مشارکت مردم در انقلاب اسلامی ایفا کرد.
به دلیل تسلط مناسبات دستنشاندگی، بسیاری از نخبگان و گروهها به این نتیجه رسیدند که مخالفت با شخص یا رژیم شاه، مترادف با مخالفت با ایالات متحده و اعاده حق تعیین سرنوشت ملی و تأمین «کرامت و شأن ملی» است. خواست ارجشناسی و کرامت ملی و در واقع، پایان تحقیر ملی، خواستهای تاریخی از زمان جنگهای ایران و روس بود که در انقلاب اسلامی ایران و پیروزی آن، محقق شد. در مقابل، انقلاب اسلامی و رهبری آن حضرت امام خمینی (ره) تلاش نمود درکی عزیزانه و عزتمندانه از سیاست و حکومت و حتی نحوه تأمین امنیت را در جامعه تزریق کرده و ایرانیان را آقا و عزیز کند و مجد و عظمت را به آنان بازگرداند.
در این چارچوب میتوان به دستاورد دیگری نیز اشاره کرد که همانا پیشگیری از ایجاد دولت دستنشانده اردوگاه شرق در ایران بود. پس از مشخصشدن بیماری شاه مخلوع، بسیاری از تحلیلگران بر این باور بودند که به سبب ناآمادگی جانشین وی و همچنین نفوذ در ارکان حکومتی و نیرومندی چپ مارکسیستی در ایران، اگر جریان مذهبی انقلاب نمیکرد و سیاست و حکومت را در اختیار نمیگرفت، چهبسا دولت ایران در اختیار چپ مارکسیستی قرار میگرفت و در این صورت، ایران به دستنشانده شوروی در منطقه تبدیل میشد. در این صورت شاهد طول عمر بیشتر مارکسیسم در نظام بینالملل نیز بودیم. بر این اساس، وقوع انقلاب اسلامی در ایران، از انقلاب سوسیالیستی و حاکمیت چپ پیشگیری کرد و این یکی از بزرگترین خدمات راهبردی و امنیتی جمهوری اسلامی به ایران و بلکه کلیت منطقه و نظام بینالملل بود.
برسازی انسان تراز نوین انقلاب
دستاورد مهم راهبردی انقلاب اسلامی در بُعد ایجابی، برسازی انسان تراز نوین و انقلابی بود که میتوان آن را سوژه معنوی/ مؤمن و عزتمند دانست. همه دیگر دستاوردهای انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی در همه عرصهها از جمله عرصههای علمی - صنعتی - هنری و مانند آنها، مرهون همین دستاورد است. این سوژه که میتوان ایدئال تایپ یا نمونه آرمانی آن را در چهره شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی بازشناسی و بازنمایی کرد، در جریان و فرآیند انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی و به گونهای سازهانگارانه برساخته شد. برای شناخت این سوژه میبایست انقلاب اسلامی را به مثابه تجربهای معنویتگرا و جنبشی برای ابراز و احراز هویتی تبیین و تفسیر کرد که جامعه ایرانی در آن زمان میپنداشت در حال فراموشی و به حاشیه راندهشدگی است.
انقلاب اسلامی مرهون تحول وجودی و درونی ایرانیان با تکیه بر معنویت و اسلام شیعی بود و همین انسانها بودند که همه مناسبات سیاسی و راهبردی داخلی و منطقهای را تغییر دادند و امام (ره) با تکیه بر آنها، الگویی درونزا برای سیاست و حکومت و حتی تأمین امنیت ارائه کرد. تحول معنوی و روحی که در ملت ایران هویدا شد، به نظر امام (ره) دو جنبه اساسی داشت که عبارت بودند از شهادتطلبی و آمادگی برای از خودگذشتگی. این آمادگی برای از خودگذشتگی در بیان امام با استعاره «دست خالی» تبلور مییافت. به بیان ایشان: «تمام ابرقدرتها پشت سر او ایستاده بودند و آن هم دارای همه سلاحهای مدرن بود و ملت ما دست خالی بود؛ تفنگ هم نداشت. هیچ نداشت؛ لکن قدرت ایمان بود».
استعاره دست خالی، تعبیری است که میشل فوکو نیز برای توضیح آنچه در انقلاب ایران روی داد، استفاده کرده است. وی در یکی از یادداشتهای خود با عنوان «شورشی با دست خالی»، مینویسد: «ده ماه است که مردم با رژیمی که از مسلحترین رژیمهای جهان است و با پلیسی که از هولناکترین پلیسهای جهان است درافتادهاند، آن هم با دست خالی، بدون رویآوردن به مبارزه مسلحانه و با سرسختی و شجاعتی که ارتش را بر جای میخکوب کرده است»
بر این اساس، برسازی انسان باایمان، پاک، سادهزیست و متعهد که توانایی، اعتماد به نفس و تخصص کافی دارد، یکی از مهمترین دستاوردهای راهبردی انقلاب اسلامی است که بسیاری از دیگر دستاوردها بر آن بنا شده و مرهون آن است. الگوی امنیتسازی در جمهوری اسلامی نیز در اساس، الگویی انسانپایه و مؤمنپایه است که بر مبنای نسبت میان ایمان و امان شکل میگیرد. به بیان دیگر، تربیت انسان مؤمن، سبب میشود دیگران نیز از دست و زبان او در امان باشند و در پی آن، نوعی عرصه عمومی مبتنی بر جامعه ایمانی شکل گیرد که با اقامه آموزه امر به معروف و نهی از منکر، بدون آنکه موجب شکاف اجتماعی و قطبی شدن جامعه شود و بدون آنکه نیازمند اعمال خشونت باشد و بدون سیاسیکردن روابط اجتماعی و تقلیل نظم اجتماعی به نظم سیاسی، فرد، جامعه و دولت را در یک راستا قرار داده و با برقراری گفتگوی متقابل میان آنها و همطراز قراردادن آنها، از یک سو آنها را از شر یکدیگر (منکر) در امان قرار میدهد و از سوی دیگر، با همافزایی خیرها (معروف)، موجبات رستگاری و سعادت آنها را فراهم میکند و از این طریق، امنیت را به گونهای اجتماعی و اخلاقی تأمین و برقرار میکند و در عین حال، همین جامعه ایمانی است که رافع تهدیدات بیرونی و حافظ امنیت کشور است. در این الگو، بُعد سختافزاری و دولتی، امنیت جایگاهی حداقلی و آخری مییابد، نه اولی و حداکثری.
عمومیسازی؛ راهبرد تأمین امنیت و پیشرفت
مهمترین دستاورد انقلاب اسلامی از منظر راهبردی، تأسیس نظام جمهوری اسلامی است که جمهور ایرانی را از طریق سازوکار اسلامی و شرعی وارد عرصه عمومی سیاست، حکومت و جامعه کرد و این مقولات را عمومی کرد و از این طریق، پیشرفت و نوسازی جامعه مذهبی ایران و حضور و مشارکت اقشار گوناگون آن، به ویژه زنان را در چارچوب مناسبات و ساختارهای دنیای جدید امکانپذیر نمود. نقشآفرینی زنان و پیشگامی آنها در بسیاری از حوزهها پس از پیروزی انقلاب اسلامی بسیار مهم است؛ زیرا آنها نیمی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند و پیشرفت و بالندگی آنها به منزله پیشرفت و بالندگی کلیت جامعه ایرانی است. مهمترین دستاورد انقلاب اسلامی در حوزه زنان، هویتیابی آنها فارغ از جنسیتشان است. زنان امروز دریافتهاند که جنس دستدوم و ابزار نیستند و فقط جنسیت آنها مطرح نیست؛ بلکه فکر، شعور، استعداد، هنر، توانمندی و نقشهای اجتماعیشان اهمیت بسیار در پیشبرد امور جامعه دارد.
بخشی از پدیده گسترش و ارتقای علم، هنر، صنعت و آگاهی و همچنین، مشارکت سیاسی - اجتماعی در قالب نهادهایی چون انتخابات و یا حتی «بسیج مستضعفین» پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ناشی از همین سازوکار یعنی عمومیسازی بود. در واقع، انقلاب اسلامی ایران نوعی آزمون تاریخی یا فیصلهبخش میان دو راهبرد خشونتآمیز و مسالمتجو در مبارزه و سرنگونی دیکتاتورها به شمار میرود. راهبرد نخست عمدتاً در جنبش چریکی ایران تبلور یافت که در آغاز دهه ۱۳۵۰ به بنبست رسید و سرکوب شد. این راهبرد بر چند اصل اساسی بنا شده بود که عبارت بودند از مبارزه مسلحانه و خشونتآمیز برای تغییر رژیم، انضباط خشک و متصلب سازمانی، پنهانکاری حداکثری و اولویت کسب قدرت بر ابراز هویت. این اصول در جزوه «مبارزه مسلحانه؛ هم راهبُردی، هم تاکتیک» که مانیفست مبارزات چریکی در ایران خوانده میشود و از سوی مسعود احمدزاده از اعضای چریکهای فدایی خلق نوشته شده بود، به تفصیل آمده است.
پس از شکست این راهبرد، آنچه مبنای عمل و پیروزی انقلاب اسلامی ایران قرار گرفت، راهبرد «حضور علنی و سراسری جمهور مردم» در اعتراضات و تظاهرات سیاسی علیه رژیم بود که عمدتاً وجهی مسالمتآمیز، علنی، فاقد انضباط خشک سازمانی (یعنی مشابه جنبشهای نوین اجتماعی، هر کس میتوانست هر زمان خواست به آن وارد و هر زمان خواست، خارج شود) و هویتگرا داشت. این راهبرد، مورد تأکید رهبری فقید انقلاب اسلامی، امام خمینی (ره) قرار داشت و در معنایی که ایشان از واژه «حضور» مراد میکرد، بهویژه در بُعد مردمی آن، تبلور مییافت. مزیت این راهبرد بر راهبرد خشونتآمیز و مخفیانه، آن بود که پارادوکس یا تناقضنمای آن را در خصوص دوگانگی میان زندگی و مبارزه از میان میبرد و از این طریق، همه جامعه و به ویژه اقشار مذهبی و سنتی جامعه را وارد عرصه عمومی سیاست و مبارزه کرد.
راهبرد پیشین، با زندگی عادی جامعه ناسازگار بود و مردم برای پیوستن به جنبشهای چریکی، اعم از مذهبی یا غیرمذهبی، میبایست از زندگی عادی و روزمره خود دست شسته و سبک دیگری از زندگی را تجربه میکردند. از این رو، امکان فراگیرشدن آن وجود نداشت. در مقابل، راهبرد مسالمتجو در زندگی عادی ایجاد اختلال نمیکرد و جامعه میتوانست در متن اعتراض جمعی، زندگی گذشته خود را ادامه دهد؛ بنابراین کمک کرد بسیج انقلابی به امری همگانی و فراگیر تبدیل شود. فراگیر شدن جنبش موجب میشد امکان و مشروعیت سرکوب گسترده و خشونتآمیز جنبش انقلابی از بین برود و نیروی سرکوب با فروپاشی مواجه شود، در حالی که سرکوب جنبش چریکی به سادگی امکانپذیر بود. این ویژگی، از جمله مواردی بود که انقلاب اسلامی را به منبع الهامی برای انقلابهای پس از خود تبدیل کرد و به دستاوردی جهانی برای گسترش مردمسالاری تبدیل شد. تصاویر گذاشتن گل بر لولههای تفنگ نظامیان که یکی از کنشهای خشونتپرهیز انقلابیون ایران بود، به وضوح در انقلابهای ۱۹۸۹ اروپای شرقی، مورد تقلید و تکرار قرار گرفت. دنیل شیرو، از نظریهپردازان انقلابهای اروپای شرقی در مقاله «در ۱۹۸۹ در اروپای شرقی چه گذشت؟» و جف گودوین در مقاله «انقلابهای ۱۹۸۹ اروپای شرقی»، هر دو تأکید میکنند که کمتر کسی از ناظران به شباهت رویدادهای ۱۹۸۹ اروپای شرقی با وقایع ۱۹۷۹ ایران و عنصر یادگیری و الهامبخشی در آنها توجه کرده است.