امام حسین علیه‌السلام:  خودنمایی گزافه‌گویی، عجله کم عقلی و سفاهت ناتوانی است. کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۰  

دستاوردهای انقلاب اسلامی در حوزه اندیشه.

حمیدرضا مظاهری سیف

 

چکیده:: انقلاب اسلامی ایران تنها برای بهبود وضع معاش مردم شکل نگرفت؛ بلکه فراتر از این، یک ماهیت ارزشی و دینی دارد و از این رو، اساسی‌ترین وصف انقلاب ایران، اسلامی بودن آن است. در این نوشتار، به راه‌های جهانی سازی انقلاب اسلامی ایران برای رسیدن به یک تمدّن اسلامی اشاره خواهیم داشت.
انقلاب دینی نمودار تفکر معنوی
دستاوردهای انقلاب در زمینه‌های گوناگونی قابل پژوهش و بررسی است. اما با توجه به ماهیت دینی انقلاب اسلامی، آثار تربیتی و فکری آن بیش از همه اهمیت پیدا می‌کند. اگر انقلاب اسلامی فقط موجب ارتقای وضع معاش مردم شده و نوع حکومت را از دیکتاتوری به نوعی دیگر که قابل تحمل تر باشد تغییر می‌داد، چندان نمی‌شد روی کامیابی آن اصرار ورزید؛ زیرا از انقلابی که وصف لازم آن اسلامی است انتظاراتی فراتر از این می‌رود.
انقلاب اسلامی ایران، پدیده‌ای بی‌همتا بود که از پیش، تحلیلی برای آن وجود نداشت و حتی مبانی و مقدمات شناخت آن از اندیشه‌های جدید، غایب بود. البته کسانی مثل «آرنولدتوین بی» به جایگاه معنویت در حیات و تمدن بشری نیم نگاهی انداخته و تهی شدن از معنویت را موجب زوال آن می‌دانستند و معتقد بودند تمدن آینده از جایی غیر از غرب باید سربرآورد. اما این مختصر، برای انقلابی عظیم با آثار سرشار و جاری بسیارش، به هیچ وجه کافی نبود.
این انقلاب، با بازگشت به حقایق فراموش شده فطری، دین را در منظر اندیشه بشری پر رنگ و برجسته نمود و در دو سطح ملی و جهانی چاره‌ای باقی نگذاشت، مگر اینکه رویکردی نوین به دین، معنویت، انسان و جهان پدید آید.
انقلاب اسلامی در حقیقت نوعی اندیشه بر مبنای جهان بینی معنوی و متفاوت با علم و تکنولوژی رایج بر پایه جهان بینی مادی را از مغرب تاریخ حقیقت و مشرق جغرافیای گیتی به طلوع کشاند و انسان، جهان، جامعه و تاریخ را با روی و نمای الهی موضوع دانش و اندیشه قرار داد.
نتیجه این رویکرد، تأمین مبانی تازه‌ای برای دانش و فضاها و شیوه‌های دست نخورده‌ای برای اندیشه بوده است. این انقلاب، تنها تحولی در جامعه و نظام سیاسی و اقتصادی آن نیست؛ بلکه دگرگونی در کیفیت حیات فردی و اجتماعی، اصلی‌ترین شاخص انقلاب اسلامی است که با گشودن راه هدایت و ایجاد معرفت متعالی و راستین، صورت واقعی خود را می‌یابد و می‌بالد.
انقلاب اسلامی، نمودار اندیشه‌ای معنوی است که می‌تواند رنجوری و ناتوانی علم و تکنولوژی را در ساختن تمدن طلایی برای انسان‌ها بر طرف کند. اندیشه معنوی و پاکی که از طریق انقلاب اسلامی در قلب تاریخ رسوخ کرد، منظری سبز و روشن به روی حیات بشری گشود که در چشم انداز آن، ظهور منجی جهانی، بسیار نزدیک به چشم می‌آید.
بنابراین، پرسش از چیستی و چرایی دستاوردهای انقلاب اسلامی در قلمرو اندیشه، دو پیامد ارجمند به دنبال دارد:
1. پاسخ به چیستی آن، گستره اثرگذاری انقلاب اسلامی در راستای اهداف اصیل و اولیه آن را تبیین می‌کند. 2. پاسخ به چرایی، راه شکوفایی و توسعه ثمربرداری در این عرصه را فراخ می‌سازد.
زلزله‌ای در اندیشه‌های جهانی
انقلاب اسلامی، کاستی و ناراستی بسیاری از نظریات را در حوزه علوم اجتماعی و علوم سیاسی آشکار نمود که در ادامه، به مواردی از آن‌ها، فهرست وار اشاره می‌شود.
1. نظریه‌های مارکسیستی انقلاب، با انقلاب اسلامی ایران زیر سؤال رفت؛ زیرا تاریخچه محتومی که در این نظریات برای انقلاب‌ها نوشته شده بود، در انقلاب اسلامی رخ نداد. مارکسیسم، سیر جوامع را از کشاورزی به سرمایه داری و پس از انقلاب، رسیدن به جامعه کمونیستی می‌دانست. انقلاب اسلامی ایران بر خلاف این سیر، از بافت سنتی به انقلاب غیرکمونیستی رسید. همچنین، اعتقاد به اینکه دین افیون ملت‌هاست، با خروش دینی مردم انقلابی ایران، تهی و تباه گردید.
حتی نظریه پردازان مارکسیسم ساختارگرا نظیر تدااسکاچ پل در کتاب دولت تحصیلدار و اسلام شیعی که می‌کوشیدند نظریه مارکسیستی انقلاب را بازسازی و اصلاح کنند، در برابر انقلاب ایران به ضعف تحلیل‌های خود اعتراف کردند.
«تدا اسکاچپول»، از متفکران مارکسیسم ساختارگرا معتقد بود، یک انقلاب سیاسی، با تغییر حکومت، بدون تغییر در ساختارهای اجتماعی صورت می‌گیرد و در این انقلاب، منازعات طبقاتی نقشی ندارد. اما یک انقلاب اجتماعی عبارت است از انتقال سریع و اساسی دولت و ساختارهای طبقاتی یک جامعه که اغتشاشات طبقاتی از پایین جامعه همراهی و در بخشی حمل می‌شود.
چنین انقلابی در شرایط ویژه اجتماعی - ساختاری و بین المللی صورت می‌پذیرد. مثلاً فشار سیاسی بین المللی یا شکست دولت در یک جنگ نظامی. اما انقلاب ایران نشان داد که بدون مبنا بودن موضوع طبقات و کشمکش و تضاد میان آن‌ها؛ بلکه با قدرت فکر و فرهنگ اسلام شیعی و بدون شرایط خاص بین المللی، به پیروزی رسید. انقلاب سیاسی اجتماعی که هم روابط قدرت را دگرگون کرد و هم در ساختار اجتماعی و نهادهای آن تحولی ژرف پدید آورد و حتی بر معادلات و روابط بین المللی نیز آثار قابل توجهی بر جای نهاد.
2. نظریه پردازانی که انقلاب‌ها را بر اساس سیستم اقتصاد جهانی تحلیل می‌کردند، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عناصری چون: فرهنگ، ایدئولوژی، رهبری و دین را بیشتر مورد توجه قرار دادند .
3.  تئوری ولایت فقیه، با انقلاب اسلامی وارد اندیشه‌های سیاسی شد و پژوهش‌های گسترده‌ای را در این وادی رقم زد، تا جایی که امروز، مطالعه نظریه‌های دولت، بدون شناخت نظریه ولایت فقیه ناقص می‌ماند.
4. تأثیر بسزای انقلاب اسلامی بر نظریه‌های جامعه شناسی دین، اهمیت فراوانی دارد. پیش از این دین را در فرایند افسون زدایی از جامعه و تحقق عقلانیت و بلوغ عقلی در سیر تکامل خطی جامعه، رو به کاهش می‌دیدند؛ ولی انقلاب اسلامی، تکاپویی کامیاب بر خلاف همه این اندیشه‌های خام بود.
5. رواج اندیشه‌های اسلام خواهی در بین مسلمین، تقویت و تعمیق بیداری اسلامی، پدید آمدن جنبش‌های اسلامی در کشورهای عربی و خاورمیانه و رشد اسلام گرایی در غرب و شرق دور، همه و همه، از کارکردها و رهاوردهای انقلاب اسلامی در حوزه اندیشه و تحولاتی است که در تفکرات مردمان و فراتر از جغرافیای سیاسی این انقلاب رخ داده است.
هزار ساغر آب حیات
پس از انقلاب اسلامی، با کانونی شدن اسلام در داخل کشور، به طور طبیعی و منطقی، توجه و تفکر اندیشمندان به اسلام افزایش یافت و بحث‌های علمی در این باره، امروز ما را به جایی رسانده است که از جنبش نرم افزاری و نظریه پردازی بر اساس مبانی دینی در حوزه علوم انسانی سخن می‌گوییم و هسته‌های نوپژوه و پویا به منظور تولید دانش، به تکاپو افتاده‌اند و این اساسی‌ترین مرحله تمدن سازی و تحول تاریخ است که انقلاب اسلامی آن را پدید آورده و می‌رود تا بر تمامی اندیشه کفرآمیز و دانش‌های برآمده از آن خط بطلان بکشد.
انقلاب اسلامی، واقعه‌ای بود که علوم انسانی را در دو بُعد اثباتی و آرمانی به جهش رساند و روح تازه‌ای در آنها دمید. پس از انقلاب اسلامی می‌توان از حکومت اسلامی و ساز و کارها و نهادها و روابط قدرت در آن سخن گفت و حکومت آرمانی اسلام را نیز به عنوان آرزویی دست یافتنی ترسیم کرد.
پس از انقلاب، می‌توان جامعه‌ای را مطالعه کرد که به طور نسبی ساختارها و روابط اجتماعی آن بر مبانی دین استوار است و کارکرد ساختارها و عناصر مختلف اجتماعی، با انگیزه‌های معنوی و در چارچوب احکام اسلامی تحقق می‌یابد. جامعه‌ای که مردم سالاری در آن تعریفی دینی پیدا می‌کند و همه چیز بر پایه اراده مردمی است که با ایمان و عمل دینی زندگی می‌کنند.
همچنین وضعیت آرمانی چنین جامعه‌ای با جامعه آرمانی کمونیستی و لیبرالیستی کاملاً متفاوت است.
روانشناسی، هنر، اقتصاد، مدیریت و سایر حوزه‌های مطالعات انسانی با ارزش‌های جدیدی که انقلاب اسلامی طرح نمود، تفسیری تازه یافته و فضایی بکر برای اندیشه و تفکر به وجود آورد که لبریز از میوه‌های نچیده است.
نظریه‌های جدید در فلسفه هنر که از سوی اندیشمندان مسلمان، بویژه شهید آوینی طرح شد، تلاش‌هایی که برای طراحی نظام اقتصاد اسلامی در سطح خرد و کلان صورت می‌گیرد، طرح نظریات و پژوهش‌های نوین در روانشناسی که به جای مطالعه رفتار و ذهن یک نوع حیوان مترقی، به پژوهش در ژرفای هستی انسانی که مقام خلیفه الهی دارد، کتاب‌هایی که در حوزه مدیریت اسلامی نگاشته شده همه و همه در پرتو تحولی مبارک به وجود آمده، که ارزش‌های الهی و دینی را به جای ارزش‌های موهوم مادی نشاند.