امام باقر علیه السلام فرمودند:  به خدا سوگند که او (مهدی (علیه السلام)) مضطر (حقیقی) است که در کتاب خدا آمده می فرماید: «اَمَّن یجیب المضطر اذ ادعاه و یکشف السؤ...» بحارالانوار، ج ٥٢، ص ٣٤١ 

رابطه اخلاق با سیاست (25)

حق خدای متعال؛ فراگیر و ریشه همه حقوق

حقی که خدا بر بندگان دارد، اصل همه حقوق دیگر است و حقوق دیگر، فرع و شاخه‌های همین حق است. این مسئله پیچیده‌ای است و اگر کلام وحی و امام نبود، بشر بعید بود که با فکر خودش به این نتیجه برسد.

خداوند از لطفی که دارد، حقی را هم برای بنده‌اش قرار داده است. فرموده: این درست است که تو تکویناً باید از من اطاعت کنی؛ زیرا هر چه داری از من است، و حق مخالفت با من را نداری؛ اما در عین حال آن جایی که تو از من اطاعت کنی، حقی برای تو علیه خودم قرار می‌دهم که بتوانی از من مطالبه کنی. اصل این "حق تفضل" است. اگر خداوند این حق را به ما نداده بود، ما حق مطالبه‌اش را نداشتیم.

اشاره: طبق روال نشریه پرتو، ذیلا خلاصه‌ای از یکی دیگر از سخنرانی‌های مرحوم علامه مصباح(ره) تقدیم شده است.
در این جلسه برخی از فرازهای این رساله (رساله حقوق امام سجاد علیه السلام) را می‌خوانیم.
می‌فرمایند: بسم‌الله؛ اعلم رحمک الله؛ ابتدا امام به خواننده این رساله دعا می‌کنند که خداوند تو را مشمول رحمتش قرار دهد. أنّ لله علیک حقوقا محیطة بک؛ بدان که حقوق خداوند بر تو، تو را احاطه کرده‌اند. هر جا بروی، به هر جهتی که رو کنی، حقی از حقوق خدا را می‌بینی. هر جا باشی در مجموعه‌ای از حقوق الهی احاطه شده‌ای. فی کل حرکة حرکت‌ها؛ هر حرکت کوچکی کنی، به اطراف نگاه کنی یا دستت را تکان دهی، خدا همان جا حقی بر تو دارد. حتی اگر حرکت نکنی، در همان سکون‌ات، خداوند حقی بر تو دارد. أو منزلهٍ نزلتها؛ در هر جایگاهی قرار بگیری، باز در همان جایگاه، حقوق خداوند تو را احاطه کرده است. أو جارحة قلبتها أو آلة تصرّفت بها؛ من با این ابزار میکروفون با شما سخن می‌گویم، خداوند نسبت به همین میکروفون بر من حق دارد.
ضمناً همه حق‌ها یکسان نیستند؛ بعض‌ها أکبر من بعض و أکبر حقوق الله علیک ما أوجبه لنفسه تبارک و تعالی؛ بعضی حقوق خیلی مهم‌تر و بعضی‌هایش سادهتر است. بزرگ‌ترین حق‌ها حقی است که خداوند برای خودش قرار داده است. حق‌هایی هم خداوند برای بندگان قرار داده است که این‌ها حق‌های کوچک‌تری است. بزرگ‌ترین حق، حق خودش است.
من حقه الذی هو أصل الحقوق و منه تفرّع؛ این جمله خیلی معنا دارد. می‌فرمایند: حقی که خدا بر بندگان دارد، اصل همه حقوق دیگر است و حقوق دیگر، فرع و شاخه‌های همین حق است. این مسئله پیچیده‌ای است و اگر کلام وحی و امام نبود، بشر بعید بود که با فکر خودش به این نتیجه برسد. در ضمن بحث‌ها اشاره کردم که ما هرجا بخواهیم مالک چیزی شویم، باید خودمان چیزی باشیم  و از خودمان مالکیتی داشته باشیم. اگر خدا این مالکیت را به ما نداده بود، حق‌های دیگر مصداق پیدا نمی‌کرد. او باید بگوید که من به تو حق دادم که از سایر مخلوقات استفاده کنی. اگر خدا این حق را به ما نداده بود، هیچ حقی نداشتیم.
 پرستش؛ بزرگ‌ترین حق خدا بر بنده
در ادامه می‌فرمایند: فأما حق الله الأکبر فأنک تعبده لا تشرک به شیئا؛ آن حق خدا که گفتیم بزرگ‌ترین حق‌هاست، "حق پرستش" است. این پرستش شامل انجام مناسک عبادی و اطاعت اوامر الهی هر دو می‌شود. او می‌گوید: من تو را خلق کردم، هستی تو از من است، پس از  آنچه من به تو داده‌ام، همان‌طور که گفتم استفاده کن. این معنا در آیات ۶۰-۶۱ سوره یس هم آمده است؛ آنجا که خطاب به بندگان می‌فرماید: أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ یَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ؛ آیا من با شما قرار نگذاشتم که شیطان را نپرستید؟ روشن است که مراد از پرستش در اینجا همان اطاعت اوست. وَأَنْ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ؛ عبادت خدا راه راست است؛ چه نماز و روزه‌اش باشد و چه اطاعت دیگر احکامش. خداوند این حق را برای خودش قرار داده است. روشن است که کسی  نمی‌تواند به خدا بگوید: شما نباید این کار را بکنید و من زیر بار این حق نمی‌روم؛ زیرا برای این کار باید حق مخالفت داشته باشد، ولی این حق را از کجا پیدا می‌کند؟ تو چه هستی که می‌گویی من حق دارم. این «من» که می‌گویی، همان است که از خدا وجود می‌گیرد؛ بنابراین نمی‌توانی به خدا بگویی که این حق را برای خودت قرار بده یا نده!
 حق بنده بر خدا!
اما خداوند از لطفی که دارد، حقی را هم برای بنده‌اش قرار داده است. فرموده: این درست است که تو تکویناً باید از من اطاعت کنی؛ زیرا هر چه داری از من است، و حق مخالفت با من را نداری؛ اما در عین حال آن جایی که تو از من اطاعت کنی، حقی برای تو علیه خودم قرار می‌دهم که بتوانی از من مطالبه کنی. اصل این "حق تفضل" است. اگر خداوند این حق را به ما نداده بود، ما حق مطالبه‌اش را نداشتیم. فإذا فعلت ذلک بإخلاص جعل لک علی نفسه أن یکفیک أمر الدنیا والآخرة ویحفظ لک ما تحبّ منها؛ اگر این بندگی را بااخلاص انجام دادی، خداوند برای تو این حق را قرار داده است که امر دنیا و آخرتت را اصلاح کند، و آنچه به تو داده و دوست داری را برای تو حفظ کند. این را می‌توانی مطالبه کنی و بگویی خدایا! تو خودت گفتی.
  ما و یاری خدا!
وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ؛ (حج، 40)خداوند با تاکید بسیار می‌فرمایند: اگر کسی خدا را یاری کند، خداوند او را یاری می‌کند. ببینید خداوند چقدر لطف کرده است و خودش را تنزل داده و مثل کسی قرار داده است که احتیاج به کار شما دارد. دستش را به طرف شما دراز کرده است و می‌گوید: من را یاری کنید. این‌ها اصالتاً هیچ توجیه عقلانی ندارد و فقط تفضل است. خداوند به کار من و شما احتیاجی ندارد؛ انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون، او احتیاجی به یاری کسی ندارد، ولی از کثرت لطف بی‌نهایتش، خود را مثل کسی قرار داده است که به شما احتیاج دارد. همان‌طور که وقتی می‌خواهد انسان‌ها را به دادن صدقه تشویق کند، می‌فرماید: مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا؛(حدید، 11) خداوند مثل بدهکاری که مستأصل شده و پیش این و آن می‌رود تا قرض بگیرد، فریاد می‌زند: چه کسی است که به خدا قرض بدهد؟ این نهایت لطف اوست که با زبانی صحبت می‌کند که انسان‌ها با هم صحبت می‌کنند، وگرنه خدا چه نیازی به قرض دارد؟!  به هر حال فرموده است: اگر مرا اطاعت کنید، هم امور دنیایتان را اصلاح می‌کنم و هم امور آخرتتان را.
همان‌طور که می‌بینید مطالبی که در جلسات گذشته بیان کردیم، الهام گرفته از این فرازهاست که آن‌ها را به صورت بحث عقلانی مطرح کردیم.
 (گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (ره) در دفتر مقام معظم رهبری که در تاریخ ۲۰/۳/۹۶، مطابق با پانزدهم ماه مبارک رمضان ۱۴۳۸ ایراد فرمودند.)