امام حسین علیه‌السلام:  خودنمایی گزافه‌گویی، عجله کم عقلی و سفاهت ناتوانی است. کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۰  

جوان 1238

اربعین؛ سفری به روزهای خوبِ بی‌ریا

اربعین حسینی، رویدادی بی‌نظیر در تاریخ انسانیت است که در آن عناصر ارزشمندی یافت می‌شود که فطرت خداجوی بشر همواره در جست‌وجوی آن‌ها بوده؛ اما در هیاهوی زندگی مدرن، اغلب آن‌ها را گم کرده است. فطرت انسانی، تشنه صداقت، عدالت، ایثار، مهربانی و همدلی است؛ اما این گوهرهای گرانبها در میان گردوغبار دنیا و دغدغه‌های روزمره، آرام‌آرام رنگ می‌بازند و انسان، خود را دورافتاده از اصل خویش می‌یابد. اربعین، فراتر از یک مناسبت مذهبی، میعادگاهی عظیم برای بازگشت به این سرچشمه‌های پاک است.
در مسیر پیاده‌روی اربعین، انسان‌ها از ملیت‌ها، مذاهب و فرهنگ‌های گوناگون بدون انتظار مادی و با نیتی خالص گرد هم می‌آیند. این اجتماع عظیم، فضای تازه‌ای فراهم می‌آورد برای تمرین همدلی، گفتگو، گذشت و پذیرش دیگری. چه بسیار انسان‌هایی که شاید در طول سال امکان تجربه هم‌زیستی مسالمت‌آمیز و بی‌غرضانه را نیافته‌اند؛ اما اینجا، گمشدگان راه الفت و محبت را گویی دوباره می‌یابند و به هم هدیه می‌دهند.
ارزش‌هایی مانند ایثار و مهمان‌نوازی در اربعین معنایی عمیق‌تر پیدا می‌کنند. مردمی که از داشته‌های مادی خود بی‌چشمداشت می‌بخشند و زائرانی که از راحتی و آسایش می‌گذرند تا از سختی راه بهره معنوی ببرند، همگی در فضایی قرار می‌گیرند که تمرین سبک‌بال شدن از دنیا و نزدیک شدن به حقیقت وجود است. در این میان، حتی فرزندان کوچک، نوجوانان و سالمندان هم معنای مشارکت، همدردی و همبستگی را با گوشت و پوست خود درک می‌کنند.
یکی دیگر از دستاوردهای عمیق اربعین، بازیابی و بازپروری حس عدالت‌خواهی و مقاومت در برابر ظلم است. یاد امام حسین و یارانش، با ایستادگی و عدم سازش با باطل، الهام‌بخش انسان معاصر است تا اگر احساس می‌کند عدالت و آزادی گمگشته اوست، با الهام از این حقیقت تاریخی، باز هم بایستد و ارزش‌های خود را زنده نگه دارد. این بازیابی، شکلی جمعی و آگاهانه به خود می‌گیرد و انسان را با رسالت تاریخی خویش در دفاع از مظلوم گره می‌زند.
در میان ازدحام جمعیت و همراهی میلیون‌ها نفر، انسان فرصتی برای تفکر در باب معنای زندگی و بازخوانی هویت خود پیدا می‌کند. بسیاری از زائران، خود را در آیینه نگاه دیگری می‌بینند و دردها، آرزوها و امیدهای مشترک را بهتر لمس می‌کنند. این تجربه جمعی، نه‌تنها معنویت فردی را تقویت می‌کند؛ بلکه سرمایه‌ای معنوی برای اصلاح جامعه و هم‌افزایی فکری و عملی به ارمغان می‌آورد.
 اربعین نه فقط احیای ارزش‌های گمشده؛ بلکه یک مدرسه انسان‌سازی و تمدن‌پروری است؛ تجربه‌ای که نشان می‌دهد انسان، با قرارگرفتن در چنین آیین‌هایی، می‌تواند بار دیگر به سرچشمه فضیلت‌ها و پاکی‌ها بازگردد و با بازپروری این ارزش‌ها، سهمی فعال در ساخت آینده‌ای روشن‌تر برای بشر ایفا کند. اربعین، فرصتی است برای این بازگشت باشکوه و یادآور عهدی دوباره با خود و خدای خود.
 
با شمیم دوست در راه کربلاست (1)
حجت الاسلام حمید احمدی
 اخباز غم‌بار نینوا را شنیده است؛ اما از جزئیات آن آگاه نیست. 
قرار وآرامش از او رخت بست و بی‌تاب است. باورش نکرده است. کودکی‌اش را به یاد می‌آورد که سال‌ها در آغوش پیامبر جای داشت و همواره غرق در بوسه‌ها و سرشار از نوازش حضرت بود. بر خاطرش نوجوانی و جوانی‌اش را مرور می‌کند که در کنار پدرش مورد اکرام همگان بود. او را سرور جوانان بهشت می‌خواندش!
چگونه ممکن است بر او تیغ کشند و به قتل برسانند؟!
سخنان پیامبر خدا را به یاد می‌آورد که از فرجام حیات حسین و عروج خونینش خبر داده بود، بارها آن را در ذهنش مرور می‌کند؛ اما با این حال باورش برایش سخت است!
 نه! نمی‌شود، او را می‌شناختند!
به تدریج دارد باورش می‌کند؛ لذا اندوهش فزون یافته و سینه‌اش سنگین از این خبر!
رغم مشکل بینایی، عزمش را جزم کرده تا خود را به نینوا برساند!
برخی درصدد برآمده تا منصرفش سازند از دوری و خطر و ناامنی و سخت‌گیری حکومت گفتند؛ اما هر چه می‌گذرد بی‌تاب‌تر می‌شود. سرانجام مرکبی تهیه نموده و روانه عراق می‌شود.  
 از میان بیابان‌ها، منزل‌ها، قصبات و  نخلستان‌ها می‌گذرد و خود را به کوفه می‌رساند تا از زوایای واقعه دهشتناک نینوا بیشتر بداند و هم راهنمایی برای رفتن به دشت نینوا بیاید.
  سراغ خانه پسر سعد بن جناده کوفی را که از مریدان امیرالمومنین علی علیه‌السلام و دوستان وی است، می‌گیرد. با پرس و جو خود را به خانه عطیه۱ پسر سعد می‌رساند و وقتی صدای جوان یادگار سعد را می‌شنود، خاطره روز ولادتش را به یاد می‌آورد که در مسجد کوفه، سعد قنداقه نوزادش را به امام علی علیه‌السلام می‌دهد تا بر او نامی نهد. بزرگان و جوانان بنی‌‌عوف همه به تماشا ایستادند تا ببینند این نوزاد طائفه‌شان به چه نامی مفتخر می‌شود.
 حضرت نامش را عطیه نهادند و فرمودند: "هذا عَطیّةُالله". این موهبت و هدیه خداوند است.۲
 او را به همین نام صدایش زد. با خرسندی از او استقبال می‌کند و از کسی که پدر از او در نبردهای صفین و نهروان خاطرها داشت و می‌گفت، پذیرایی می‌کند.
وقتی شنید به چه منظور به کوفه آمده، سخت نگران می‌شود و در غمی سرد فرو می‌رود. جوانی که از ارادتمندان امیرمومنان است، شرمسار است مثل بسیاری از بزرگان و مردان کوفه که ماندند و جز ملامت زنان و کودکان سهمی از آن واقعه ندارند و برخی هم رفته بودند؛ اما هنوز گرد نبرد خونین آن روز را از تن دور نساخته با دنیایی از حقارت و ملامت مواجه‌ شدند و همه نادمند چه جنگ‌جویان روز واقعه و چه بازماندگان مصلحت اندیش! حتی گرفتاران در بند پسر زیاد که نتواتستند خود را به کربلا برسانند.عده‌ای قلیل هنوز سرمست پیروزی در انتظار پاداش و سهیم شدن در قدرت و کسب ثروت و در مقابل چشمان و زبان‌های ملامت‌گر و تحقیر کننده مردم؛ هم‌چنان گستاخ و وقیح در جمع‌های محدود، دور از چشم مردم به فتوحات و سهم خود در خدمت به پسر زیاد و زاده منحوس‌معاویه دل‌خوش کردند و از آرزوهایشان می‌گویند.
وقتی از جزئیات آن واقعه دردناک و حماسه قهرمانان روز دهم محرم و حکایات مردم نگون‌بخت کوفه آگاهی یافت، حسرت و تأسف و غم همه وجودش را در هم پیچد. فغان و گریه‌اش بلند شد. بی‌تاب‌تر می‌شود و شتاب دارد تا خود را به کربلا برساند. 
همراه عطیه جوان کوفی با جدیتی آمیخته با شتاب به سوی وادی نینوا روانه می‌شود!
نزدیک می‌شود، مردی اندوهگین که اندوه، تاجی از شاخه‌های گل بر سرش گذاشته که برگ‌های آن ریخته‌ تنها خارهای تیز و سخت آن مانده است و با رخ نمودن خاطرات‌ آن به حرکت در آمدن عاطفه‌ها، و لرزش افتادن تارهای محبت‌ها، خم و راست شدن سایه‌ها، نوک‌های تیز خود را در وجودش فرو می‌برند.
 این صحرا سرچشمه یادها و خاطرات است، به ویژه برای انسان اندوهگینی که پژواک‌های غم در گوش‌هایش می‌نشیند و سنگینی آن را چون فریادی بلند در خلا احساس می‌کند. درستی و زنده بودن احساس و گمان در جان شخص نیازمند و دردمند، بیش از دیگران است و فجایع را از دور حس می‌کند، و لرزش‌های مصیبت را از فراسوی واقعیت‌ها و از جهان نادیده در‌می‌‌یابد.
 ادامه دارد.
منابع:
 ۱-عطیه بن جناده در سال‌های حکومت امیرالمومنین علی علیه السلام یعنی بین ۳۶ تا ۴۰ هجری قمری در کوفه زاده شد. وی از طایفه بکالی، تیره‌ای از قبیله بنی‌عوف‌بن‌امرؤالقیس است. پدرش سعد بن جناده از قبیله بنی‌عوف و از صحابه رسول خدا‌ و از یاران امام علیه‌السلام و مادرش از اهالی روم بود. (سمعانی، الانساب، ج۹،ص۴۰۵) 
عطیه  آثاری در تفسیر و معارف اسلامی داشته و در سال ۱۱۱ هجری قمری وفات نمود.
۲- ابن سعد، الطبقات‌الکبری،ج۶، ص۳۰۵