امام حسین علیه‌السلام:  اگر دنیا و مظاهر آن زیبا و دوست داشتنی به نظر می‌آید، پس خانه آخرت و بهشت خداوند خیلی بالاتر و زیباتر از آن است. (کشف الغمه، ج. ۲، ص. ۲۸) 

جوان 1120

سالمندی از آنچه فکر می‌کنیم به ما نزدیک‌تر است

به گزارش فارس، مدت‌هاست درباره وقوع سالمندی در کشور به انواع مختلف هشدار داده می‌شود. تصور بخش زیادی از ایرانی‌ها این است که اگرچه سالمندی در کمین جامعه است؛ اما این اتفاق در سال‌های دور خواهد افتاد. در حالی که در اسفندماه سال گذشته، معاون بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی ایران، صراحتا اعلام کرد که تا ۳۰ سال آینده از هر ۳ ایرانی یک نفر سالمند خواهد بود.
در حال حاضر ۱۰.۷ درصد جمعیت کشور را سالمندان یا افراد بالای ۶۰ سال تشکیل می‌دهند که شامل ۹ میلیون و ۳۰۰ هزار نفر در کل کشور می‌شود.
کجا بودیم و به کجا می‌رویم؟
آمارها می‌گوید که ایران در سال ۱۳۵۵ یک میلیون و ۷۰۰ هزار سالمند، معادل  ۵ درصد از جمعیت کشور، سالمند داشته است. ۴۳ سال طول کشیده تا در سال ۱۳۹۸ جمعیت سالمند کشور به ۲ برابر یعنی ۱۰ درصد رسیده و  پیش‌بینی می‌شود از سال ۱۳۹۸ تا ۱۴۲۱ در مدت ۲۳ سال، جمعیت سالمندی دو برابر شده و به ۲۰ درصد برسد. این آمار نشان می‌دهد که تغییر سبک زندگی، کشور را به سمت سالمندی هدایت کرده است. بخشی از این تغییر سبک زندگی را می‌توان به سیاست‌های کنترل جمعیت در دهه هفتاد و تمایل خانواده‌ها به داشتن فرزند کمتر، مرتبط دانست. اما واقعیت این است که دنیا به سمت سالمندی می‌رود. ایران نیز مثل باقی کشورها با پیشرفته شدن در امور مربوط به سلامت، از دورانی که افراد کمی در آن به سن پیری و کهولت می‌رسیدند، فاصله گرفت و این روزها امید به زندگی در ایران عدد ۷۳ را نیز رد کرده است. این وضعیت مثبت با خود شرایطی را به همراه دارد که باید برای آنها هم برنامه‌ریزی و آینده‌نگری کرد.
سالمندی و تبعات آن
جمعیت سالمند نیاز به آماده‌سازی بستر درمانی و سلامتی بیشتری دارد. از طرف دیگر، سالمند بعد از مدتی از چرخه کار و تولید خارج می‌شود. پس باید نیروی جوانی باشد که جایگزین وی بشود. تامین مادی سالمندان در دوران بازنشستگی نیز، نیاز به نیروی جوان و مولد دارد که چرخه اقتصاد کشور را بگرداند، در غیر این صورت، بازنشستگی سالمندان نیز درگیر مصائب فراوانی خواهد شد.  با عبور افراد از دهه ۵۰ سالگی و بعد از آن، احتمال مشارکت در نیروی کار کاهش می‌یابد. از طرف دیگر سرمایه و به عبارتی دارایی‌ها کاهش می‌یابند؛ زیرا سالمندان به طور فزاینده برای تأمین هزینه‌های زندگی خود، به پس‌انداز متکی می‌شوند.
چرا سالمندی خطرناک است؟
از واژه «بحران» برای وقوع سالمندی، زیاد استفاده می‌شود؛ اما کمتر گفته می‌شود که چرا زیاد شدن جمعیت سالمند در یک کشور، امر نامطلوبی است؟
اولین پاسخی که می‌توان به سوال داد، این است که نه صرف سالمندی، بلکه روند وقوع سالمندی در یک کشور، نسبت آن با جمعیت جوان و نبود زیرساخت‌های مناسب، باعث می‎شود از بحران سالمندی سخن بگوییم. از طرف دیگر، سالمند نشاط جوان را ندارد و به دلیل نبود همین نشاط، کشور سالمند با کاهش اقتدار سیاسی و اقتصادی روبه‌رو می‌شود. تبعات بازنشستگی قشر سالمند را نیز باید حساب کرد. هرچه تعداد سالمندان در یک جامعه بیشتر باشد، فشار بر نظام تامین مالی مثل تامین اجتماعی در کشور، بیشتر خواهد شد. در مواقع بحرانی نیز جمعیت سالمند بیشتر، تبعات بیشتری بر کشور وارد می‌کند. به عنوان مثال در روزهای اوج همه‌گیری کرونا در دنیا، بیشترین تلفات در کشورهایی مثل برزیل و انگلیس به علت کهن‌سالی بود. 
راه‌حل چیست؟
مسئولین و برنامه‌ریزان کشوری برای حل مشکل سالمندی در کشور یا جوان کردن جمعیت، تمهیداتی اندیشیده‌اند؛ اما این تمهیدات آن‌طور که باید به مرحله اجرا و عمل نرسیده است.
در سال‌های اخیر از فرصت پنجره جمعیتی در کشور زیاد صحبت شد. اگرچه برخی کارشناسان معتقدند که این فرصت نیز برای کشور تا حد زیادی از دست رفته است.  پنجره جمعیتی یا فرصت جمعیتی، دوره‌ای است که در آن نسبت جمعیت زیر ۱۵ سال به کمتر از ۳۰ درصد کل جمعیت می‌رسد، درحالی که نسبت جمعیت ۶۵ساله و بالاتر هنوز کمتر از ۱۵ درصد است. از آنجا که از نظر علم جمعیت‌شناسی، ۱۵ درصد جمعیت سالمند ناچیز محسوب می‌شود، فرصتی که این درصد بالاتر نرفته است، فرصت مناسبی است که نسبت جمعیت جوان افزایش پیدا کرده و همچنین زیرساخت‌های نگهداری از جمعیت سالمند نیز آماده‌تر شود. برای وضعیت ایران و استفاده از فرصت پنجره جمعیتی، سال‌های مختلفی گفته شده است. از 6 سال تا  30 سال. برخی کارشناسان می‌گویند که پنجره جمعیتی ایران از سال  ۱۳۸۵ باز شده و تا سال ۱۴۳۵ فرصت استفاده از آن وجود دارد. در این بین، قوانین و لوایحی مانند جوانی جمعیت، تلاش دارند تا به برخی ابعاد پنجره جمعیتی پیش رو پاسخگو باشند که باید میزان موفقیت آن را در سال‌های آتی سنجید. اگرچه در ظاهر، نیاز به تلاش و درک بیشتر جامعه برای فرزندآوری و مشوق‌های آن از طرف مسئولین و سیاست‌گذاران به وضوح احساس می‌شود.
 
جوانان! مراقب این علائم در خود باشید
در آرامش و با طمأنینه به درون خود رجوع کنیم و ببینیم امروز ذهنمان مشغول چه خبرهایی بوده است و این خبرها چه میزان اهمیت دارند. 
حالا به این چند سوال فکر کنیم. 
1 . آیا هر خبر مثبتی را با یک برداشت تلخ و منفی بازنمایی می‌کنیم؟ 
مثلا خبر توافق با یک کشورهای همسایه را شنیدیم و بعد در رقابت حزبی و جناحی این دولت و آن دولت، آن را روایت کردیم؟
یا اینکه خبر کمک ایران به مردم زلزله زده ترکیه و سوریه را شنیدیم و آن را با این ادعا که از کمک به زلزله خوی کم گذاشتند، مورد انتقاد قرار دادیم؟
2 . آیا در کنار هر خبر مثبتی، دنبال یک خبر حاشیه‌ای و منفی هستیم؟
مثلا خبر آبگیری دریاچه ارومیه را بعد از سال‌ها شنیدیم و با ادعاهایی شبیه اینکه تامین این آب به معنی خشک کردن جای دیگری است، این خبر را نادیده گرفتیم؟ 
و یا خبر پادرمیانی چین در توافق ایران و عربستان را رها کردیم و روی کافر بودن چین متوقف شدیم؟ 
3. آیا از آن دسته‌ایم که خبر منفی را چندین برابر بزرگ‌نمایی و به نظام تعمیم می‌دهیم؟
مثلا خبر مسمومیت را می‌شنویم و آن را پروژه نظام برای محدود کردن دختران تلقی می‌کنیم؟ 
یا خبر برخورد غلط یک لباس‌شخصی با متهم را به حساب دستگاه نظمیه و امنیه کشور می‌گذاریم؟  
4. آیا اصلا می‌توانیم خبرهای مثبت را ببینیم؟ 
مثلا خبر رفع مشکل آب شرب بوشهر با طرح آب‌شیرین‌کن را شنیدیم؟
یا خبر افتتاح مرحله ۱۴ پالایشگاه پارس جنوبی به عنوان ایرانی‌ترین مرحله‌ی این مجتمع گازی را دیدیم؟
یا پروژه آب‌رسانی به کردستان و حل مشکل آب خوزستان با پروژه غدیر، مورد توجهمان بود؟ 
5. آیا در کنار اخبار منفی خبرهای مثبت در همان حوزه را می‌بینیم؟ 
مثلا اخبار مهاجرت را رصد می‌کنیم؛ اما بازگشت ۲۷۰۰ نخبه و حل ۳۰۰ مسئله اصلی کشور توسط آنها را پیگیری نمی‌کنیم؟ 
یا اینکه خبر دلار ۶۰ هزارتومانی بی‌تابمان می‌کند و زمین‌وزمان را در آن مقصر می‌دانیم؛ اما سقوط دلار را خیالی و غیرواقعی می‌بینیم و حواله می‌دهیم به نقاط موهوم؟ 
6 و بدتر اینکه، نعمت‌ها و داشته‌هایتان را به تمسخر می‌گیریم؟
مثالش بماند...
7. آیا اعتماد به نفس بیان خبرهای خوب را داریم؟ 
مثلا خبر توزیع کالابرگ و بازگشت قیمت کالاهای اساسی به سال ۱۴۰۰ را دیدیم و نگفتیم؟ 
آیا کشف لیتیوم به عنوان یک دستاورد علمی جدید در حوزه انرژی و یا تولید موشک هایپرسونیک را دیدم و حاضر نشدیم آن را توزیع کنیم؟ 
8 و سوال آخر؛ آیا به شنیدن اشکالات و ضعف‌های دشمنانمان بی‌تمایلیم؟ 
مثلا اگر از مابخواهند درباره شکستن پروژه ایران‌هراسی آمریکا در منطقه و شکست پروژه براندازی ایران توسط غرب، سه خط بنویسیم، برایمان میسر است؟ اساسا تمایل داریم؟ 
اگر این نشانه‌ها را در خود داریم، حتما به بیماری خودخوارپنداری گرفتاریم. مهم نیست این بیماری را چه صدا می‌زنیم. مثلا ممکن است اسم خود را آرمان‌خواه بگذاریم؛ اما این آرمان‌خواهی که بی‌اعتنا به واقعیت‌ها و دارایی‌های یک ملت است، افسانه‌ای توهمی و خیال‌انگیز بیش نیست. 
نام این بیماری «مازوخیسم سیاسی» است. متاسفانه باید بگویم که رسانه‌های سادیسمی ضدانقلاب که از تحقیر ملت ایران لذت می‌برند، روی مازوخیستهای داخلی که از تحقیرشدن لذت می‌برند، حساب ویژه باز کردند.
اما درمان؛
این ۳ دسته عامل را مراقبت کنید
1الف. مراقبت کنیم رقابت‌های سیاسی و جناحی، باعث نشود موفقیت‌ها را نبینیم.
2ب. مراقبت کنیم سیاه نمائی‌های رسانه‌ای که صرفا به دنبال کاسبی لایک و دیده‌شدن هستند، گرفتار بدبینی‌مان نکند.
3ج. مراقبت کنیم پروژه یاس افکنی دشمن، باعث نشود واقعیت‌های امیدآفرین را نبینیم و یا گرفتار بزرگ‌نمایی خطاها شویم.