سبک شمردن دیگران هرگز!

امام صادق (علیه السلام) به همراه بعضی از اصحاب و دوستان خود، برای انجام مناسک حجّ خانه خدا، به سوی مکه معظّمه حرکت کردند.
در مسیر راه، جهت استراحت در محلّی فرود آمدند. آنگاه حضرت به بعضی از افراد حاضر، فرمودند: «چرا شما ما را سبک و بیارزش میکنید؟»
یکی از افراد از جا برخاست و گفت: یابن رسولالله! به خداوند پناه میبریم از این که خواسته باشیم به شما بیاعتنایی و توهینی کرده و یا دستورات شما را عمل نکرده باشیم!
حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: «چرا، تو خودت یکی از آن اشخاص هستی؟!»
آن شخص گفت: پناه به خدا، من هیچ جسارت و توهینی نکردهام.
حضرت فرمودند: «وای بر حالت، در بین راه که میآمدی، در نزدیکی جُحفه، تو با آن شخصی که میگفت: مرا سوار کنید و با خود ببرید، چه کردی؟»
و سپس حضرت افزودند: «سوگند به خدا، تو برای خود کسر شأن دانستی، و حتّی سر خود را بالا نکردی و او را سبک شمردی و با حالت بیاعتنایی از کنار او رد شدی! و سپس حضرت در ادامه فرمایش خود افزودند: هرکس به یک فرد مؤمن بیاعتنایی و بیحرمتی کند، در حقیقت نسبت به ما بیاعتنایی کرده است و حرمت و حقّ خدا را ضایع کرده است.»
از حضور در صفین تا فرار از کربلا!
عصر خلافت امام علی (علیه السلام) بود. یکی از مسلمین بنام هرثمه بن سلیم، شخص بیسعادت و بیتفاوتی بود و چنان اعتقاد به عظمت مقام علی (علیه السلام) نداشت. ولی همسر او بانویی پاک و با معرفت و از ارادتمندان امام علی (علیه السلام) بود. هرثمه میگوید: همراه امام علی (علیه السلام) برای جنگ صفّین از کوفه به جبهه صفّین حرکت میکردیم، وقتی به سرزمین کربلا رسیدیم، وقت نماز شد، نماز را به جماعت با امام علی (علیه السلام) خواندیم. حضرت بعد از نماز، مقداری از خاک کربلا را برداشتند و بوئیدند و فرمودند:
«عجب از تو ای تربت، قطعاً از میان تو جماعتی بر میخیزند و بدون حساب وارد بهشت میشوند.»
به جبهه صفّین رفتیم و سپس به خانهام بازگشتم و به همسرم (که شیعه معتقد بود) گفتم: از دوستت ابوالحسن (علی علیهالسلام) برای تو مطلبی نقل کنم، آنگاه مطلب فوق را به او گفتم .
سپس گفتم: علی (علیه السلام) ادّعای علم غیب میکند.
همسرم گفت: ای مرد، دست از این ایرادها بردار، امیرمؤمنان علی (علیه السلام) آنچه بگوید، سخن حقّ است .
هرثمه میگوید: من همچنان در مورد این سخن علی (علیه السلام) در تردید بودم، تا آن هنگام که جریان کربلا پیش آمد. من جزء لشکر عمر سعد به کربلا رفتم، در آنجا به یاد سخن امام علی (علیه السلام) افتادم که بهراستی حق بود. به همین دلیل از کمک به سپاه عمر سعد ناراحت بودم. در یک فرصت مناسب در حالی که سوار بر اسب بودم، به سوی حسین (علیه السلام) رفتم و حدیث پدرشان را به یاد آن حضرت انداختم، حضرت به من فرمودند:« اکنون آیا از موافقین ما هستی یا از مخالفین ما؟» گفتم: از هیچکدام، فعلاً در فکر اهلوعیال خودم هستم... فرمودند: «بنابراین به سرعت از این سرزمین بیرون برو؛ زیرا کسی که در اینجا باشد و صدای ما را بشنود؛ ولی ما را یاری نکند، داخل در آتش دوزخ خواهد شد».
هرثمه سیهبخت و بی سعادت، در این نقطه حساس، راه بیتفاوتی را پیش گرفت و از آن سرزمین به سرعت گریخت تا جان خود را حفظ کند.
انتشار روزنامه برای اسرائیل از جیب ملت ایران!

روابط پهلوی و رژیم صهیونیستی، امری نیست که گروهی بتوانند بر روی آن سرپوش بگذارند. سفر اخیر رضا پهلوی به سرزمینهای اشغالی نیز ادامه همان ارادت و روابط حسنهای است که در دوره پهلوی دوم وجود داشت. اسناد ساواک، بهخوبی مؤید این روابط است. در آن روزها از بودجه بیتالمال که بایستی صرف رفاه ملت ایران از جمله آموزشوپرورش و... میشد، هزینه برخی روزنامهها از سوی حکومت پرداخت میشد؛ برای نمونه مئیر عزری، سفیر اسرائیل در ایران، طی نامهای خطاب به تیمور بختیار، رئیس وقت ساواک، به تاریخ ۱۴ بهمن ۱۳۳۸ مینویسد:
"حضرت اجل تیمسار سپهبد بختیار، رئیس محترم سازمان امنیت کشور... روزنامه «ستاره شرق»مدت چهار سال است که به مدیریت چاکر در اسرائیل برای استفاده هشتاد هزار نفر ایرانیان و فارسیزبانان آن کشور منتشر میشود. چندی پیش در اثر کسر بودجه، تصمیم به تعطیل آن گرفته؛ البته از اینکه این جریده تنها وسیلهای بود که اخبار و ترقیات ایران را تحت رهبری شاهنشاه جوانبخت به اطلاع سایرین میرسانید، ناچار قبل از اقدام به تعطیل آن، کوشش شد توجه عدهای جلب گردد. تا اینکه خوشبختانه توجه آنان نیز به این مسئله جلب و در حدود پنج ماه قبل مقرر فرمودید ماهیانه مبلغی به عنوان کمک به هیئت تحریریه پرداخت گردد تا بتواند به حیات فرهنگی و خدمات اجتماعی روزنامه ادامه دهد و چون تاکنون وجهی پرداخت نگردیده، مستدعی است دستور فرمایند اوامر مربوطه در این مورد به موقع اجرا گذاشته شود."
تاریخ در تصویر

نمایی از تخریب مسجد سیدالشهدا (علیه السلام)
خرمشهر به دست نیروهای بعثی در دوران اشغال این شهر.