امام حسین علیه‌السلام:  اگر دنیا و مظاهر آن زیبا و دوست داشتنی به نظر می‌آید، پس خانه آخرت و بهشت خداوند خیلی بالاتر و زیباتر از آن است. (کشف الغمه، ج. ۲، ص. ۲۸) 

جریان شناسی 1125

چه کسی شیعه است؟

هنگامی‌که مأمون علی بن موسی‌الرضا (علیه السلام) را ولیعهد خود قرار داد، عده‌ای به در خانه آن جناب آمده اجازه ورود می‌خواستند. گفتند: به حضرت رضا (علیه السلام) عرض کنید یک دسته از شیعیان علی (علیه السلام) می‌خواهند خدمت شما برسند. در جواب آنها فرمودند: من مشغولم آنها را برگردانید. فردا آمدند؛ مانند روز قبل خود را معرفی کردند باز فرمودند: آنها را برگردانید تا دو ماه به همین طریق می‌آمدند و برمی‌گشتند. بالاخره از شرفیابی مأیوس شدند. روزی به دربان گفتند به آقای ما علی بن موسی (علیه السلام) بگو ما شیعه پدرت علی (علیه السلام) هستیم. دشمنان به‌واسطه اجازه ندادن شما، ما را سرزنش کردند. این بار بر می‌گردیم و از خجالت به وطن خود نخواهیم رفت؛ زیرا تاب شماتت دشمنان را نداریم. این مرتبه اجازه فرمودند. داخل شدند و سلام کردند. آن جناب نه جواب سلام و نه اجازه نشستن داد، همان‌طور که ایستاده عرض کردند: یابن رسول‌الله! این چه ستمی است که بر ما روا می‌داری؟ ما را خوار می‌گردانی، بعد از این‌همه سرگردانی که اجازه شرفیاب شدن نمی‌دادی، دیگر چه برای ما باقی ماند؟!
فرمودند: این آیه را بخوانید (ما اصابکم من مصیبة فبما کسب ایدیکم و یعفوا عن کثیر) هر مصیبتی که بر شما وارد می‌شود، به‌واسطه کارهایی است که کرده‌اید، با اینکه بسیاری از آنها را می‌بخشد. در این عمل، من از خدا و پیغمبر و علی و آباء طاهرینم (علیهم السلام) پیروی کردم. آنها شما را مورد عتاب قرار دادند، من نیز چنین کردم.
عرض کردند سبب چه بود که باعث عتاب و سرزنش شدیم. فرمودند: چون شما ادعا می‌کنید ما شیعیان علی (علیه السلام) هستیم. وای بر شما! شیعیان آن آقا، حسن و حسین (علیهم السلام) و اباذر و سلمان، مقداد و عمار و محمد ابن ابی‌بکرند.
آن کسانی که کوچک‌ترین مخالفت نسبت به دستورات علی (علیه السلام) نکردند و مرتکب یک کار که او نهی کرده بود نشدند. اما شما می‌گویید ما شیعه علی هستیم، در بیشتر کارها، مخالف او هستید و نسبت به بسیاری از واجبات کوتاهی می‌کنید. حقوق برادران را سبک می‌شمارید.
جایی که نباید تقیه نمایید می‌کنید، و تقیه نمی‌کنید آنجا که باید بکنید. اگر بگوئید دوستان و محبین آن آقائی‌ام با دوستانش دوست و با دشمنانش دشمن هستیم، این سخن را رد نمی‌کنم؛ اما مقامی بسیار ارجمند را ادعا کردید. اگر گفته خود را به وسیله کردار ثابت نکنید، هلاک خواهید شد!
عرض کردند: یابن رسول‌الله (صل الله علیه وآله وسلم) اینک از گفته خود استغفار می‌کنیم و توبه می‌نماییم همان‌طور که شما تعلیم دادید می گوئیم، شما را دوست داریم، دوست دوستان شما و دشمن دشمنانتان هستیم، در این هنگام علی بن موسی‌الرضا (علیه السلام) فرمودند: (مرحبا بکم یا اخوانی و اهل ودی) مرحبا به شما ای برادران و دوستان من! بالاتر بیایید پیوسته آنها را به طرف بالا می‌برد تا پهلوی خود نشانید. آنگاه از دربان سوال کرد چندمرتبه اینها آمدند و اجازه نیافتند. عرض کرد: شصت بار، فرمودند: شصت مرتبه برو و سلام کن و سلام مرا برسان.
به‌واسطه استغفار و توبه‌ای که کردند، گناهانشان محو شد و به سبب محبتی که با ما دارند سزاوار احترام‌اند. به احتیاجات خود و خانواده‌شان رسیدگی کن، از نظر مالی بر آنها فراوان توسعه ده، برای مخارج و هدایا و تحفه و رفع احتیاجات.
 
رضا پالانی؛ دیکتاتوری با شهوت زمین‌خواری!
دیکتاتورهای تاریخ هرکدام دارای صفاتی ویژه بوده‌اند که آنها را از دیگر دیکتاتورها متمایز می‌کرد و وجه تمایز دیکتاتور اعظم ایران، شهوت غصب املاک بود و این صفت آن‌قدر در او بارز است که حتی تطهیرکنندگان پهلوی نیز نتوانسته‌اند آن را کتمان کنند.
این وجه شخصیتی رضا پالانی آن‌قدر غیرقابل‌کتمان بود که حتی صادق زیباکلام که از علاقه‌مندان به رضاشاه است، در کتاب جنجالی «رضاشاه» عنوان کرده: «... یک ویژگی منفی رضاشاه را کمتر می‌توان در سایر دیکتاتورها سراغ گرفت. این ویژگی عبارت بود از "حرص و ولع سیری‌ناپذیر رضاشاه در تصاحب املاک" علاقه‌ای که به تدریج شکل یک بیماری به خود گرفت.»
خرید یا غارت؟
بعضی از پهلوی‌ستایان در نوشته‌های خود اعلام می‌دارند که رضاخان این املاک را با خرید از مردم به دست آورده است؛ اما آیا تاریخ هم این گفته‌ها را تایید می‌کند؟
«حسین فردوست» ارتشبد دوره پهلوی در کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» شرح ماجرا را چنین نوشته است: «رضاخان در طول سلطنتش تمام املاک مرغوب شمال را به زور سرنیزه به نام خود کرد. البته گاهی هم پول مختصری به عنوان بهای آن می‌داد. املاک را به منطقه‌های مختلف تقسیم کرد و در هر منطقه یک افسر گمارد و کل املاک او را سرلشکر کریم آقاخان بوذرجمهری اداره می‌کرد. در سال ۱۳۱۹ شمسی، یک سال قبل از رفتن رضاخان از ایران، صورت‌حساب عایدی خالص سالیانه املاک پهلوی ۶۲ میلیون تومان بود».
به گواه تاریخ، آن سال‌ها که حقوق ماهیانه کارمندان دولت بین ۴۰ تا ۱۰۰ تومان بود، رضاشاه خانه‌ای را به ۳ ریال و دکانی را به یک ریال معامله کرد. پس در واقع رضاشاه اراضی و املاک را نمی‌خرید، بلکه به زور تصاحب می‌کرد. 
همچنین اسناد تاریخی می‌گوید؛ سفیر آمریکا در تهران در یکی از گزارش‌هایش نوشت که رضاخان برای اراضی هر قیمتی که دلش بخواهد می‌پردازد.
مصادره املاک از ابتدای دهه ۱۳۱۰ به طور چشمگیر آغاز شد. املاک به طرق مختلف از قبیل حبس، تبعید، شکنجه و تهدید به اعدام، از صاحبان گرفته می‌شد و سند رسمی آن به نام رضاشاه صادر می‌گردید. تبعید اکثر ملاکین و خوانین مازندران و یا کوچ اجباری زمین‌داران تنکابن و کلاردشت نمونه‌ای از این اقدامات برای تصاحب املاک آنان است. در مواردی نیز که تعویض اجباری زمین انجام می‌گرفت، زمین‌هایی از خالصه‌جات دولتی در نواحی بسیار دور مانند کرمانشاه با زمین‌های مرغوب و حاصلخیز مردم در مازندران تعویض می‌شد.
املاک مازندران و گرگان که به دلیل حاصلخیزی و پهناوری همواره اهمیت بسیاری داشته است، موردتوجه ویژه رضاشاه و اداره املاک اختصاصی قرار داشت. به همین منظور اداره املاک اختصاصی ساحلی هم شکل گرفت و ابتدا املاک خالصه دولت در مازندران، به طور کامل به شاه فروخته شد و به تدریج اکثر زمین‌های مازندران و گرگان به مالکیت شخص شاه در آمد.
بزرگ‌ترین زمین‌خوار تاریخ
این ولع سیری‌ناپذیر رضاقلدر را شاید به بهترین شکل، ملک مدنی، یکی از نمایندگان مجلس شورای ملی در دوره پهلوی دوم ترسیم کرده است: «شاه سابق را می‌دانم هفده سال در این مملکت سلطنت کرد و به روز که حساب بکنیم تقریباً ۶ هزار روز می‌شود و برای او ۴۴ هزار سند مالکیت صادر کرده‌اند، تقسیم که بکنیم روزی ۷ سند مالکیت ایشان گرفته‌اند»
شهرت رضاخان در تصاحب اراضی به قدری بود که روزنامه لوموند فرانسه در یکی از خبرهای خود که در سال ۱۳۱۳ منتشر شد، در مطلبی اختصاصی به موضوع زمین‌های رضاشاه پرداخته و آورده بود: «در ایران جانور عجیبی پیدا شده که مثل شَتِه عمل می‌کند، با این تفاوت که شته برگ درختان را می‌خورد؛ ولی این جانور تاج‌دار زمین‌خوار است و هرچه قدر هم املاک مردم را می‌خورد، باز هم سیر نمی‌شود»....
پس از سقوط دیکتاتور، محمدرضا توسط انگلیسیها به قدرت رسید. او برای فرونشاندن خشم مردم وعده داد که املاک غصب شده توسط پدرش به مردم باز خواهد گشت. 
با این وعده، هر چند ۳۸ هزار برگ سند برای شکایت تنظیم شد؛ اما تنها برخی از افرادی که صاحب‌نفوذ و یا ثروتمند بودند، توانستند به حق‌وحقوق خود برسند و پهلوی دوم نه تنها به قول روزهای ابتدایی سلطنت خود عمل نکرد؛ بلکه در تلاش بود املاک پس داده شده را نیز دوباره تصاحب کند.