امام حسین علیه‌السلام:  خودنمایی گزافه‌گویی، عجله کم عقلی و سفاهت ناتوانی است. کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۰  

بیانیه تحلیلی 313 استاد دانشگاه درباره جنگ تحمیلی اخیر و مسائل پس از آن

این حس شرافت و عزّت و هیبتی که اکنون در متن جامعه ایران شکل گرفته، حاصل مقاومت جانانه و جوانمردانه انقلاب در برابر تهاجم بیگانه است و این فتح باشکوه را باید به حساب عالَم انقلاب و کنشگریِ هوشمندانه رهبر حکیم آن نوشت.

تجربه اخیر، در کنار تجربه‌های تلخ و خسارت‌بار دهه‌های گذشته نشان داد که مذاکره، هیچ حاصلی ندارد و گرهی از اقتصاد نمی‌گشاید و حتّی جزئی از «تله تهاجم» و «عملیات فریب» است. دیگر نباید به مذاکره، به چشم «راه‌حل» نگریست و بر آن اصرار ورزید. مذاکره با چنین دشمنی، خودفریبی و سرگردانی و میدان دادن به او برای پیشروی بیشتر است. 

تجربه جنگ اخیر نشان داد که میان آمریکا و رژیم صهیونی، تقسیم کار صورت گرفته و میان این دو، هیچ شکاف و اختلافی وجود ندارد و آمریکا نیز هیچ سیاستی را در منطقه غرب آسیا در پیش نخواهد گرفت که بدون هماهنگی با این رژیم و در جهت مخالف منافع آن باشد. 
دوگانگی‌ای که روشنفکرانِ سکولارِ داخلی از آن سخن می‌گفتند، موهوم و خیالی بود و واقعیّت، آشکار ساخت که رژیم صهیونی، یکی از نمودها و صورت‌ها عینیِ تمدّن غربی است و این تمدّن و دولت‌هایش، از حمایت این رژیم دست نمی‌کِشد. 
این دو را باید هم‌کاسه و هم‌پیاله دانست و به خط تفکیکِ میان آن‌ها پایان داد. آمریکا، از یک طرف بر مذاکره اصرار می‌ورزد و از طرف دیگر، هم از تهاجم نظامیِ رژیم صهیونی حمایت می‌کند و هم پس از مشاهده شکست این رژیم، «دیپلماسیِ تزویر» را کنار می‌نهد و آشکارا به ایران حمله می‌کند.
پس نمی‌توان به بهانه پرهیز از جنگ، به میز مذاکره آمریکا رو آورد. جنگ اخیر، برخاسته از اعتماد به میز مذاکره بود؛ درحالی‌که در پشت‌صحنه، بازی دیگری طرّاحی شده بود.
ایرانیان، با انگیزه هویّتی و اندیشه‌های معناییِ خویش، در برابر جنگ‌افروزی ایستادند و مقاومت اجتماعی و حماسه ملّی‌شان، ماهیّتِ عمیقِ دینی و معنوی داشت. 
ایران، یک واحد اجتماعیِ سکولار نیست؛ بلکه دست‌کم، تاریخ چهارده قرنیِ درخشان و متقنِ دوره ایرانِ پس از اسلام، به‌روشنی نشان می‌دهد که جامعه ایرانی در همه ساحت‌ها و لایه‌های زندگی فردی و اجتماعی‌اش، آمیخته و یکی‌شده با آیین اسلام است و میان روح اسلامی و کالبد ایرانی، اُنس تاریخی و ریشه‌دار شکل گرفته است. 
ایران، بدون این روح و معنا و حقیقت، همچون یک کالبد و قالبِ بیجان و بی‌ریشه است؛ درحالی‌که آن افق معناییِ قدسی، ایران و ایرانیان را هویّت متمایز بخشیده و آن‌ها را از هضم و مستحیل شدن در برابر تمدّن غربی، مصون و محفوظ نگاه داشته است. 
روشنفکرانِ لیبرالی که روایت سکولار از ایران ارائه می‌کنند، از خواسته‌ها و آرزوهای خویش سخن می‌گویند، نه از واقعیّت‌های مستمر و عیانِ جامعه ایران. در این جنگ، آشکار شد که جامعه ایران، «نسبتِ مؤمنانه» و «ربط باطنی» با انقلاب و نظام دارد و رهبر معظّم انقلاب را، «پدر معنوی» و «سرچشمۀ هویّتیِ» خویش می‌شمارد. 
در این لحظه‌های دشوار، باطن و عمقِ جامعه، تعلّقات و دلبستگی‌های خود را نشان می‌دهد و جامعه ایران نیز نشان داد که در امتداد کج‌روایت‌های روشنفکریِ سکولار قرار ندارد و با هویّت اسلامی و انقلابی‌اش، وداع نکرده است. 
این حس شرافت و عزّت و هیبتی که اکنون در متن جامعه ایران شکل گرفته، حاصل مقاومت جانانه و جوانمردانه انقلاب در برابر تهاجم بیگانه است و این فتح باشکوه را باید به حساب عالَم انقلاب و کنشگریِ هوشمندانه رهبر حکیم آن نوشت.
در این جنگ، به طرزی اعجاب‌آور، مایه و پایه‌ای گران‌سنگ برای بازتولید و ترمیم «سرمایه اجتماعی» فراهم شد و شکاف‌های تحمیلی و بیگانه ساخته، برچیده شدند و جامعه مسلمان ایران، یکدست و همگون گردید. در دفاع مقدّسِ هشت‌ساله نیز چنین وضعی در عمقِ جامعه ایران پدید آمد و این جنگ، به یکی از عظیم‌ترین ثروت‌های فرهنگیِ تاریخِ پساانقلاب تبدیل شد. 
اینک نیز باید چنین برداشتی از جنگ داشت و بضاعت‌ها و ظرفیّت‌های فرهنگی و سیاسیِ متولّدشده در این برهه را برای تثبیت و تحکیمِ «هویّت اسلامی و انقلابی» در جامعه ایران به کار گرفت. 
در مقابل، نیروهای دگراندیش و لیبرال می‌کوشند با عرضه تفسیرهای سکولار از واقعیّت اجتماعی، جنگ را به نیروی پیشران و محرّک لیبرالیسم در جامعه ایران تبدیل کنند و حاکمیّت را به‌سوی «آرمان‌زدایی» و «هویّت‌زدایی» سوق بدهند. این روایت وارونه، یک چالش چند دهه‌ای است و این‌بار نیز از حاشیه خوانش متجدّدانه از جنگ برخاسته و می‌خواهد باطن جامعه ایران را ببلعد.
به دلیل سازوکارهای ناصواب دولتی در دهه نود، اعتماد سیاسی و امید اجتماعی در جامعه ایران، رقیق و ضعیف گردید و نشانه‌های این حال‌وهوای اجتماعی نیز در برخی عرصه‌ها ظهور کرد.
اما اینک، جامعه به چشم خویش مشاهده کرد که ساختارها و نهادها، در آنجا که در سایه «آرمان‌گراییِ انقلابی» به حرکت درآمدند، فتح‌الفتوحِ چشمگیر و شاهکار حیرت‌انگیز آفریدند؛ چنان‌که در ساحت فناوری‌های نظامی، همگان با یک «شگفتانه تاریخی» مواجه شدند و انگشت حیرت گزیدند. 
باید تأمّل کرد که چگونه می‌توان این رهیافت را از «ساحت نظامی» به «ساحت اقتصادی» نیز سوق داد و در اینجا نیز، طعم کامیابی و سربلندی را به جامعه چشانید.
در مقابل، تجدید حیاتِ سیاست‌های اقتصادیِ لیبرالی و عدالت‌گریز و غرباندیش، تنِ جامعه را رنجورتر و سرمایه اجتماعیِ انقلاب را دچار واگرایی می‌کند. این جنگ، می‌تواند به یک نقطه عطف در زمینه بازسازی سیاست‌های اقتصادی تبدیل بشود و لیبرالیسم اقتصادی را به حاشیه براند.
تجربه اخیر، در کنار تجربه‌های تلخ و خسارت‌بار دهه‌های گذشته نشان داد که مذاکره، هیچ حاصلی ندارد و گرهی از اقتصاد نمی‌گشاید و حتّی جزئی از «تله تهاجم» و «عملیات فریب» است. 
دیگر نباید به مذاکره، به چشم «راه‌حل» نگریست و بر آن اصرار ورزید. مذاکره با چنین دشمنی، خودفریبی و سرگردانی و میدان دادن به او برای پیشروی بیشتر است. 
در دهه‌های گذشته تاکنون، هیچ‌گاه از مسیر مذاکره، نفع و بهره‌ای نصیب ما نشده؛ جز آنکه «اقتصادِ شرطی‌شده» و «وعده‌های کاغذی»، جامعه ما را دچار تعلیق و سرخوردگی کرد.
در تجربه اخیر نیز مشاهده کرده‌ایم که در آن سوی میز مذاکره، طرح عملیات جنگی در دستورکار اینان قرار داشت و از مذاکره، به‌عنوان پوشش فریبنده برای آن طرح اصلی و نهان‌شده، استفاده گردید.
بنابراین، مذاکره از معنای حقیقی‌اش تهی شده و به تئاتر سیاستِ سلطه تبدیل گردیده است. مذاکره در روایت دولتهای غربی، تسلیم‌شدن طرف مقابل به نفع غرب است، نه یک دادوستد برابر و منطقی. اما اگر طرف مقابل، راه تسلیم و ذلّت را در پیش نگیرد و نخواهد حقوق قطعی و طبیعی‌اش را واگذار کند، هم در ادبیات، زبان به تهدید گشوده میشود و هم در عمل، جنگ نظامی و موج ترور آغاز می‌شود.
براین‌اساس است که اینک، فقط «نظریه مقاومت» در تمام ساحات سیاسی و فرهنگی و اقتصادی، کارآمد و گره‌گشا است. حتّی آنان که با مقاومت، سرِ سازگاری نداشتند، اینک دریافته‌اند که این رهیافت، یک ضرورت تاریخی است.
سرمایه اجتماعیِ ما، در شرایط ثبات و جوشش به سر می‌برد و این جنگ تحمیلی توانست، «انسجام اجتماعی» را در گستره‌ای وسیع، بازتولید و بازسازی کند.
جامعه، به‌روشنی دریافت که تمدّن غربی، به جان و بنیان و قوام و دوام ما طمع کرده و اگر بتواند، افسانه فروپاشی را محقّق خواهد کرد. 
آشکارشدن مقاصد و نیّات شوم این دیگریِ بزرگ، جامعه را در درون خویش، هماهنگ و هم‌صف کرد و در برابر تهاجم بیگانه، وحدت بخشید.
این همگرایی، حاصل «درخشش قدرتِ نظام جمهوری اسلامی» در مقابل تعدّی و تجاوز نیز بود و انقلاب نشان داد که توان مقاومت دارد و می‌تواند در برابر یک حمله غافل‌گیرانه چندوجهی و پیچیده و ترکیبی، واکنش به‌هنگام نشان بدهد و حافظِ شرافت و عزّت و اقتدار ایرانیان باشد. 
اینک جامعه ما پس از جنگ اخیر، آکنده از حسِ «سربلندی» و «هیبت» و «عظمت» است و اثری از شکست و حقارت و تسلیم در خود نمی‌بیند.
این امکان اجتماعی – که برآمده از «تدبیر هوشمندانه رهبر معظّم انقلاب» و «اجتماعی‌شدنِ تفکّر مقاومت» و «تکیه بر فناوری بومی» است – زیربنای بازسازی سرمایه اجتماعی در ایران خواهد شد.
بدین جهت، باید عناصرِ مولّد و شکل‌دهنده به آن را – که همگی در عالَم انقلاب اسلامی صورت‌بندی شده‌اند – تداوم بخشید. از این جمله، نظریه‌هایی همچون «ولایت‌فقیه»، «مقاومت»، «استحکامِ ساخت درونی» و «هویّتِ دینیِ ایرانیان» که متعلّق به انگاره علوم انسانیِ اسلامی هستند، باید هرچه بیشتر به پاره‌ای از گفتمان اجتماعی تبدیل بشوند.