همانطور که در طبیعت، دو عامل جاذبه و دافعه با هم وجود دارد، در زندگی اجتماعی نیز این دو باید با هم باشند، وگرنه دشمنان از اخلاق و نرمش شما سوءاستفاده میکنند و آرامآرام در زندگی شما نفوذ میکنند و شما را به انحراف میکشانند.
اشاره: طبق روال نشریه پرتو، ذیلاً خلاصه یکی دیگر از سخنرانیهای علامه مصباح (ره) تقدیم شده است.
حضرت ابراهیم علیه السلام به عمویش وعده استغفار داده بود. ممکن است کسی به ذهنش بیاید عموی ایشان که مشرک بود؛ چرا حضرت ابراهیم برای او استغفار کرد؟ پس میتوان در این حد با مشرکان دوست بود؟! اما خداوند خود در همین آیه، این را استثنا میکند. میفرماید: إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ؛ به دشمنانتان حتی وعده استغفار هم ندهید. این را از ابراهیم الگو نگیرید! آیه دیگری درباره علت اینکه حضرت ابراهیم چنین وعدهای به عمویش داد، میفرماید: وَمَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلاَّ عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ؛[ توبه، 114] حضرت ابراهیم در دامان عمویش بزرگ شده بود و ایشان حق سرپرستی حضرت ابراهیم را داشت. حضرت ابراهیم ابتدا با او درباره بتپرستی صحبت کرد؛ ولی عمویش قبول نکرد و گفت این آداب و رسوم ماست و من آن را ترک نمیکنم. حضرت ابراهیم نیز گفت: من از تو جدا میشوم؛ ولی برای تو استغفار میکنم. حضرت ابراهیم این وعده را به او داد که کمی دلش را نرم کند و رابطهشان به کلی قطع نشود و بتواند دوباره او را به راه حق دعوت کند. فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ؛ اما وقتی برایش ثابت شد که این عمو هدایت نمیشود، از او بیزاری جست. خداوند میفرماید: شما حتی چنین وعدهای را هم به کافر ندهید. اما با کسانی که به خدا ایمان دارند، حتی اگر اشتباهات و لغزشهایی دارند، مدارا کنید و مهربان باشید!
البته احسان، مهربانی و خوشرویی با مؤمن گناهکار هم قیود و شرایطی دارد. گاهی احسان کردن، وسیلهای برای هدایت اوست و من برای اینکه بتوانم از این راه در او نفوذ و هدایتش کنم، با او خوشرویی میکنم و مثلاً برای او هدیه تهیه میکنم. خداوند حتی برای کفار هم چنین چیزی را رعایت کرده است و یکی از مصارف وجوهات شرعی این است که آن را به کافر بدهیم تا با ما الفت پیدا کند و درصدد دشمنی با ما برنیاید؛ وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ.[ توبه، 60] اگر با مومن گناهکاری، به این نیت که بتوانید در او اثر بگذارید و او راهنمایی کنید ارتباط داشته باشید، خوب است؛ اما با کسی که اهل معصیت است و در منجلاب فساد فرو رفته و الان هم مشغول گناه و کثافتکاری است، نمیتوان با احترام و مهربانی برخورد کرد. در روایت آمده است که اگر کسی گناهکاری را ببیند و در مقابل گناهش عادی برخورد کند و به خاطر اینکه به او بفهماند که من با گناه تو مخالفم، چهره درهم نکشد، در روز قیامت آتش جهنم چهرهاش را درهم خواهد کشید. آتش جهنم چروکیدهاش میکند که چرا در دنیا در مقابل شخص گناهکاری که مشغول گناه بود، طوری رفتار کردی که تأیید او شد و نفهمید که تو با او مخالفی؟
همانطور که در طبیعت، دو عامل جاذبه و دافعه با هم وجود دارد، در زندگی اجتماعی نیز این دو باید با هم باشند، وگرنه دشمنان از اخلاق و نرمش شما سوءاستفاده میکنند و آرامآرام در زندگی شما نفوذ میکنند و شما را به انحراف میکشانند.
زمامدار و ایجاد الفت بین مردم
امیرمؤمنان علیهالسلام در بیان علت اهمیت حق والی بر مردم و حق مردم بر ولیّ، فرموده است: فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ وَعِزّاً لِدِينِهِمْ؛ مؤمنان باید با هم الفت داشته باشند. این الفت را والی سامان میبخشد؛ یعنی اگر ما زمامدار صالحی داشته باشیم، میتواند کاری بکند که مردم با هم الفت داشته باشند و مهربان باشند. زمامدار در ایجاد و افزایش الفت بین مؤمنان، مهمترین نقش را دارد. اوست که میتواند در جامعه مقرراتی ایجاد کند و رفتاری داشته باشد که موجب بیشتر شدن الفت مردم با هم شود.
زمامدار و عزت دین
مقرراتی که حاکم اجرا میکند، رفتاری که او انجام میدهد، نقش بسیار زیادی در عزت دین دارد. مهمترین قیافه دین، در مسائل فرهنگی ظاهر میشود. وقتی شما وارد جامعهای میشوید، از کجا میفهمید که در این جامعه، دین عزیز است یا نیست؟ وقتی در خیابان حرکت میکنید، از کجا میفهمید که مردم برای دینشان ارزش قائل هستند یا نیستند؟ روشن است که اگر مردم کسانی باشند که ظواهر اسلام را رعایت میکنند، ارتباطشان با همدیگر محترمانه و مؤدبانه است و... نشانه این است که دین در این جامعه عزیز است؛ اما اگر دیدیم ظواهر اسلام رعایت نمیشود، پوشش مردها و زنها مناسب نیست، ارتباطها غیر محترمانه است و... نشانه این است که دین در این جامعه غریب است. حالا اگر بخواهیم ببینیم دین عزیزتر شده یا نشده است، باید دو وضع را دقیقاً مقایسه کنیم؛ ده سال پیشتر وضع چطور بود؟ الان چطور است؟ این نشانه این است که والی، والی خوبی بوده است یا نبوده است. اگر حاکم خوب و وظیفهشناسی بود، طوری رفتار کرده بود که دین عزت پیدا میکرد، ارزشهای دین در جامعه رواج داشت و کسی که ارزشهای دینی را رعایت میکرد، پیش مردم محترم بود. اما اگر جامعه طوری شد که اگر کسی با کمال ادب امر به معروف هم بکند، به او اخم میکنند و با ناسزا و دعوا میگویند: آزادی است، هر چه دلمان میخواهد میکنیم، روشن میشود که والی به وظیفه خودش درست عمل نکرده است. زمامدار بیشترین نقش را در عزتمندی دین در جامعه دارد. این است که این عظیمترین حقوقی است که خدا برای بندگانش علیه یکدیگر قرار داده است.
(گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباح یزدی (ره) در دفتر مقام معظم رهبری که در تاریخ ۲۳/۳/۹۶، مطابق با هجدهم ماه مبارک رمضان ۱۴۳۸ ایراد فرمودند.)