رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم):  هر کس برادر دینی خود را خالصانه دیدار کند، خدای متعال به او می‌فرماید: تو مهمان و زائر منی، پذیرایی از تو بر عهده من است و من به خاطر اینکه برادر دینی‌ات را دوست می‌داری، بهشت را بر تو واجب ساختم.  (وسائل الشیعه، ج 10، ص 457)

بررسی رخدادهای شگفت‌ پس از شهادت امام حسین‌علیه‌السلام (بخش هشتم)

مرتکبان سنگدل جنایات کربلا بر اثر جنایات فجیعی که مرتکب شدند، به جز عقوبت‌هایی که گفته شد و خواهد آمد، در عالم خواب و استراحت نیز گرفتار کابوس‌های وحشتناکی می‌شدند که به منزله هشداری نسبت به وضعیت دهشتناک آنان پس از مرگ بود! 

دکترمحمدرضا جباری

ب. آتش دنیوی و رؤیای آشفته
گونه‌ای دیگر از عقوبت‌های دنیوی جنایت‌کاران صحنه عاشورا، این بود که خداوند پیش از گرفتاری آنان به عذاب آتش اخروی، از عذاب آتش دنیا به آنان چشانید. به عنوان مثال، در برخی منابع روایی و تاریخی، از دربان ابن زیاد چنین نقل شده که گفت: «پس از قتل حسین علیه‌السلام به دنبال ابن زیاد وارد قصر شدم. ناگاه آتشی در برابر چهره‌اش شعله گرفت و او با آستین، صورتش را پوشاند. سپس از من پرسید: دیدی؟ گفتم: آری. گفت: آنچه را دیدی، مکتوم بدار!». گفتنی است، هرچند، راوی این ماجرا، دربان ابن زیاد است و از این رو، وثاقت رجالی ندارد؛ اما با توجه به اینکه نقل چنین حادثه‌ای توسط یکی از عوامل دشمن، فاقد انگیزه جعل و کذب است، و نیز با توجه به تأیید مضمون کلی روایت به وسیله دیگر روایات، پذیرش این روایت امکان‌پذیر است.
نمونه جالب دیگر را شیخ مفید در امالی، طی روایتی مسند از محمد بن سلیمان و او نیز از عمویش نقل کرده است. متن این خبر چنین است:
در زمان حجاج بن یوسف، گروهی از ما، مخفیانه از کوفه خارج شده و به کربلا رفتیم. از آنجا که محل سُکنایی نداشتیم، اتاقکی گِلین در کنار فرات بنا کردیم و در آن سُکنا گزیدیم. در این حین، مرد غریبی آمد و گفت: فردی رهگذرم و می‌خواهم امشب مرا در این اتاقک، جای دهید. ما نیز چنین کردیم. وقتی خورشید غروب کرد، چراغی را که با شعله بود روشن کردیم و نشستیم و درباره حسین علیه‌السلام و مصیبت او و درباره قاتلانش مشغول صحبت شدیم و سخن به اینجا رسید که هر یک از قاتلان او را خداوند به یک بلیه و بیماری در جسمش مبتلا ساخته است! در این هنگام آن مرد گفت: من نیز جزء قاتلان حسین علیه‌السلام بودم و به خدا قسم، تا کنون هیچ بدی و بیماری متوجه من نشده است! بنابراین، سخن شما دروغ است! ما سکوت کرده و دیگر چیزی نگفتیم.
در این هنگام، شعله چراغ ضعیف شد و آن مرد برخاست تا فتیله آن را با دستش اصلاح کند. ناگاه آتش، کف دستش را فرا گرفت. او برخاست و دوان دوان خود را درون آب فرات انداخت. اما آتش سطح آب را احاطه کرد و او دائماً سرش را داخل آب می‌کرد تا از آتش روی آب مصون بماند و چون سر بر می‌آورد سرش می‌سوخت و مجبور بود دوباره سر در آب کند و این وضع آن‌قدر تکرار شد تا به هلاکت رسید!
مرتکبان سنگدل جنایات کربلا بر اثر جنایات فجیعی که مرتکب شدند، به جز عقوبت‌هایی که گفته شد و خواهد آمد، در عالم خواب و استراحت نیز گرفتار کابوس‌های وحشتناکی می‌شدند که به منزله هشداری نسبت به وضعیت دهشتناک آنان پس از مرگ بود! پیش‌تر، نمونه‌ای عبرت‌انگیز ـ در بحث تغییر چهره ظاهری ـ نقل شد. از دیگر نمونه‌ها، روایت عبدالله بن رباح قاضی است. هنگامی که وی، سبب کوریِ فردی نابینا را از او پرسید، وی چنین پاسخ داد:
من دهمین نفری بودم که در قتل حسین علیه‌السلام سهیم شدم؛ ولی شخصاً نیزه و شمشیر و تیری به او نزدم. پس از قتل حسین به خانه رفتم و پس از نماز عشا خوابیدم. در عالم رؤیا دیدم کسی نزدم آمد و گفت: نزد رسول الله بیا! گفتم: مرا با رسول الله چه کار؟! ولی او گریبانم را گرفت و به صحرایی برد که رسول الله صلی الله علیه وآله در نقطه‌ای از آن نشسته و آستین‌ها را بالا زده و نیزه‌ای در دست داشت و فرشته‌ای نیز در مقابلش ایستاده و شمشیری از آتش در دست او بود. او تمامی نُه نفر یاران مرا با ضربتی از آتش کشت. با دیدن این صحنه، من در برابر رسول الله زانو زدم و سلام کردم. حضرت پاسخی نداد و پس از مکثی طویل فرمود: ای دشمن خدا، حرمتم را هتک کردی، و عترتم را کشتی و حق مرا پاس نداشتی و کردی و کردی! عرض کردم: یا رسول الله! من شمشیر و نیزه و تیری نزدم. فرمود: ولی سیاهی‌لشکر بودی، نزدیک بیا و چون نزدیک رفتم، حضرت از طشت پرخونی که در برابرش بود و فرمود: خون حسین است، بر چشمانم مالید. ناگاه از خواب پریدم و خود را نابینا یافتم!.
ج. تسلط حیوانات
از آنجا که تمامی نظام هستی ـ از جمله حیوانات ـ به عنوان جنود و سپاهیان باری‌تعالی، تحت فرمان اویند؛ لذا برخی از جنایت‌کاران کربلا به وسیله حیوانات مجازات شدند که در ادامه به نمونه‌هایی اشاره می‌کنیم. به عنوان مثال، تعدادی از منابع روایی و تاریخی شیعی و سنی، به نقل از عماره بن عمیر تمیمی، جریان عجیبی را در ارتباط با سر ابن زیاد، پس از انتقام مختار گزارش کرده‌اند. نقل او چنین است:
هنگامی که (پس از انتقام‌گیری مختار) سر ابن زیاد و یارانش را به مسجد کوفه آوردند، ناگاه مردم به یکدیگر گفتند: آمد، آمد! و در همان حال، ماری از میان تمامی سرها عبور کرد و نزد سر ابن زیاد رفت و از یک سوراخ بینی او داخل و از سوراخ دیگر خارج شد! و این وضعیت دو یا سه بار تکرار گشت!
در نقل شیخ طوسی از این ماجرا می‌خوانیم که مار سفیدی از میان تمامی سرها عبور کرد تا به سر ابن زیاد رسید و داخل بینی او شده، از گوش او خارج شد و از گوشش داخل شد و از دهانش خارج گشت! در ادامه این نقل آمده که مختار سر ابن زیاد و بعضی دیگر از قَتَلة امام حسین علیه‌السلام را به مکه نزد محمد بن حنفیه فرستاد و سرانجام به دست ابن زبیر رسید. ابن زبیر نیز آن را بر چوبی نصب کرد؛ اما باد آن را انداخت. در این هنگام، ماری از پشت پرده بیرون آمد، بینی آن سر را بر دندان گزید. دوباره سر را بر آن چوب نصب کردند؛ اما صحنه قبل تکرار شد و باد آن را انداخت و آن مار مجدداً بینی او را گرفت و این صحنه تا سه بار تکرار گشت و سرانجام ابن زبیر فرمان داد سر را در بعضی از دره‌های مکه بیندازند!
در نمونه‌ای دیگر می‌خوانیم، یکی از حاضران در کربلا به نام «عبدالله بن حویزه» در روز عاشورا خطاب به امام علیه‌السلام گفت: «ای حسین! تو را بشارت باد که شتافتی به سوی آتش در دنیا، پیش از آخرت!» و امام علیه‌السلام در پاسخش فرمودند: «مرا پروردگاری است رحیم و شفاعتی از نبیّ مُطاع. خدایا! اگر دروغ می‌گوید او را به آتش بیفکن» و او غضبناک بر امام حمله‌ور شد که اسبش وی را به زمین زد و پایش در رکاب گیر کرد، و اسب می‌دوید و او را به سنگ‌ها و درختان می‌کوفت تا به هلاکت رسید! و بنابر نقلی دیگر، حضرت درباره او این‌چنین نفرین کردند: «خدایا، به آتشش کشان و حرارت آتش را در دنیا، پیش از ورودش به آخرت، به او بچشان». از این رو، اسبش او را به خندقی پر از آتش افکند و امام علیه‌السلام با دیدن این صحنه، سجده شکر به جای آوردند.
درباره محمد بن اشعث ـ که از سران جنایتکار حاضر در کربلا، و در خباثت، همچون پدرش بود ـ نیز نقل شده که وقتی امام حسین علیه‌السلام چنین دعا کردند: «خدایا، ما اهل بیت پیامبرت و از ذریه و نزدیکان او هستیم، پس نابود کن آن را که نسبت به ما ظلم و حقمان را غصب کرد که تو شنوای نزدیک هستی». در این هنگام محمد بن اشعث به حضرت چنین گفت: مگر چه قرابتی است بین تو و محمد؟! امام علیه‌السلام در پاسخش، این آیه را قرائت فرمودند: «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ؛ همانا خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید. فرزندانی که برخی‌شان از برخی دیگرند و خدا شنوا و دانا است» (آل عمران: 33ـ34) و در ادامه، در حق او چنین نفرین فرمودند: «خدایا، در این روز، ذلتی نزدیک و شتابان به او بچشان». لذا هنگامی که ابن اشعث مشغول قضای حاجت بود، عقربی، عضو مردانگی او را گزید! و در حالی که فریاد استغاثه‌اش بلند بود، در کثافاتِ خود می‌غلتید!
منابع در دفتر نشریه موجود است
ادامه دارد...
 
تاریخ در تصویر
پیاده روی به سمت کربلای معلی؛ سال ۱۹۱۶ میلادی یعنی حدود ۱۰٨ سال پیش