دکترمحمدرضا جباری
ب) یافت شدن خون، زیر سنگها و کلوخها
بنا بر نقل ابن قولویه از امام صادق علیهالسلام، در جریان مواجهه هشام بن عبدالملک با امام باقر علیهالسلام در شام، هنگامی که هشام درباره چگونگی آگاهی مردمِ نواحی مختلف از قتل امیرالمؤمنین علی علیهالسلام پرسید، آن حضرت فرمودند:
در شب قتل امیرالمؤمنین علی علیهالسلام تا طلوع فجر، هیچ سنگی از روی زمین برداشته نشد، جز اینکه زیر آن خون تازه یافتند و این وضعیت در شب قتل هارون (برادر حضرت موسی علیهالسلام) و یوشع بن نون و شمعون بن حمون صفا و در شب بالا رفتن حضرت عیسی علیهالسلام به آسمان و شب پس از قتل حسین بن علی علیهالسلام نیز به وقوع پیوسته است. با شنیدن این سخنان، چهره هشام از خشم دگرگون شد و از امام باقر علیهالسلام پیمان گرفت که تا او زنده است این روایت را برای کسی بازگو نکند!
همچنین بنا به نقل ابن عساکر، هنگامی که عبدالملک بن مروان از فرزند رأس الجالوت (بزرگ عالمان مسیحی) درباره علامت قتل امام حسین علیهالسلام پرسید، او در پاسخ اظهار داشت: «هیچ سنگی در آن روز برداشته نشد، جز اینکه زیر آن خون تازه مییافتند». این مضمون که پس از شهادت امام حسین علیهالسلام، زیر هر سنگی که برداشتند خون تازه یافتند ـ به جز موارد یاد شده ـ در تعداد دیگری نیز از منابع شیعی و سنی به چشم میخورد.
چنان که گفته شد، در بعضی از روایات، وقوع این رویداد در ناحیه بیتالمقدس گزارش شده است. به عنوان نمونه، در روایت شیخ صدوق، از فاطمه بنت علی علیهالسلام آمده که: «پس از قتل امام حسین علیهالسلام هیچ سنگی در بیتالمقدس از زمین برداشته نشد، جز آنکه زیر آن خون تازه یافتند!»
ابن قولویه نیز در روایتی، سخن فردی از اهالی شام را چنین گزارش کرده که گفته: «به خدا سوگند! ما اهالی بیتالمقدس و اطراف و نواحی آن، شامِ قتل امام حسین علیهالسلام را چنین شناختیم که هیچ سنگ و کلوخی را برنداشتیم، جز آنکه در زیر آن خون تازه و جوشان یافتیم».
همین مضمون از محمد بن مسلم بن شهاب زُهْری ـ وابسته به دربار اموی ـ نیز نقل شده است؛ وی پس از آنکه این حقیقت را برای عبدالملک بن مروان بیان کرد، او نیز ضمن تأیید مطلب، زهری را از بازگویی آن برای دیگران منع نمود! و زهری این خبر را پس از مرگ وی بازگو کرد. شاید بتوان گفت، سبب تأکید روایاتِ دسته دوم بر منطقه شام و نیز بیتالمقدس، حضورِ بیشترِ دشمنان اهلبیت علیهمالسلام و غلبه خاندان اموی بر این مناطق بوده باشد و به همین لحاظ، این رویداد در این مناطق، از نمودِ بیشتری برخوردار بوده است.
ج) خونین شدن آب چاهها و نهرها
پیشتر به بارش خون از آسمان به دنبال شهادت امام حسین علیهالسلام اشاره کردیم. طبیعی است اشیا و زمینی که چنین بارشی بر آن صورت گرفته، سرخرنگ شود. اما روایات دیگری حکایت از آن دارند که با شهادت آن حضرت، آب چاهها و برکهها و نهرها به رنگ خون درآمده است و در این روایات، سخنی از بارش خون در میان نیست. به عنوان نمونه از فردی به نام قرظه بن عبیدالله نقل شده که گفته: «روزی که امام حسین علیهالسلام به قتل رسید، شترم به وادی رفت تا آب بنوشد؛ اما آب وادی خونین بود!» از فرد دیگری به نام عمرو بن زیاد نیز نقل شده که: «در روز قتل امام حسین علیهالسلام چاههای ما مملو از خون شد!» از نضره أزدیه ـ از اهالی بصره ـ نیز نقل شده که گفته: پس از قتل امام حسین علیهالسلام آسمان خون بارید و همه چیزمان، از جمله چاهها، ظروف و خمره هامان از خون پر شد!» و قریب به همین مضمون، از فردی به نام عمار بن ابی عمار نقل شده است. در بعضی از متون نیز چنین میخوانیم: «صبحگاه روز پس از قتل امام حسین علیهالسلام، هر دیگی که غذا در آن طبخ کردند و نیز همه ظروف آب، خونین شد!»
با تأمل در روایات یاد شده میتوان گفت این حادثه بایستی در نقاط خاصی روی داده باشد. به عنوان مثال، در روایت نضره أزدیه، به وقوع حادثه در ناحیه بصره اشاره شده است و میدانیم که مردم این منطقه در آن زمان دارای گرایشهای عثمانی بوده و دشمنان اهل بیت علیهمالسلام در آنجا سُکنی داشتند. روایاتی نیز که از خونین شدن ظروف آب یا محتویات دیگ غذا حکایت دارند، بایستی درباره کسانی باشند که نقشی در وقوع حادثه کربلا داشتهاند؛ زیرا بر اساس روایاتی که پس از این خواهیم آورد، گوشت شتران به غارت رفته از حرم امام حسین علیهالسلام به هنگام طبخ خونین شد! و نمیتوان پذیرفت که ظروف و غذا و آب شرب مردم همه نواحی، خونین شده باشد!
د) ریزش خون از درخت ام معبد
ام معبد خزاعی، زنی بادیهنشین بود و در مسیر مکه به مدینه در خیمهای، سکونت داشت. رسول خدا صلی الله علیه وآله در مسیر هجرت به مدینه به خیمه او رسیدند و به برکت قدوم مبارک آن حضرت، گوسفند لاغر و بی شیرِ ام معبد، دارای شیر فراوانی شد که همه حاضران نوشیده و سیراب شدند. سپس درخت عوسجه ای (تمشک وحشی) که در کنار خیمه بود به برکت آب وضوی آن حضرت که به پای آن ریخت، جان تازهای گرفت، رشد کرد، خارهایش ریخت، ریشهاش قوی و شاخههایش فراوان شد و برگهای سبز و میوههای بزرگ و خوشبو یافت. این درخت پس از این ماجرا، در دلِ آن بیابان خشکیده، مایه برکت برای خانواده ام معبد و رهگذران، و نیز موجب شفای بیماران بود و حتی گوسفندان و شترانی که از برگ آن میخوردند، فربه و پرشیر میشدند. بدین لحاظ، رفته رفته، مردم آن نواحی، نام «مبارکه» را برای آن درخت برگزیدند.
این وضعیت ادامه داشت تا اینکه روزی، مردم آن ناحیه، با کمال تعجب مشاهده کردند که میوههای درخت فرو ریخته و برگهایش زرد شده! و مدتی بعد، خبر رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله در همان روزِ پژمردگی درخت، به آن ناحیه رسید. از آن پس، میوه درخت کمتر از قبل بود و کیفیت آن نیز به لحاظ بزرگی و طعم و بو، پایینتر!
این وضع نیز تا سی سال استمرار داشت تا آنکه روزی، مشاهده شد که خارهای درخت بازگشته و همه میوههایش نیز فرو ریخته و از سرسبزی درخت نیز کاسته شده است و به دنبال آن، خبر شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به گوش مردم آن ناحیه رسید. مدت زیادی بدین منوال گذشت تا اینکه روزی مشاهده شد از ساقه درخت، خون تازه جاری شده و برگهای آن نیز به گونهای همچون خونابهای که از گوشت جاری است، خونین شده است! از این رو، مردم ناحیه، با خود میگفتند که حتماً امر عظیمی رخ داده است؛ و ناگاه در اوایل شب، صدای نالهای از سوی درخت شنیدند که این بیت را ترنّم میکرد:
أیا ابنَ النبی و یا ابنَ الوصی
ای فرزند نبی و ای فرزند وصی
ویا مِنْ بقیّة السادات الأکرمینا
و ای کسی که باقی مانده سروران بزرگواری!
و رفتهرفته صدای ناله و گریه بیشتری به گوش میرسید که آنچه گفته میشد چندان مفهوم نبود و پس از این واقعه، خبر شهادت امام حسین علیهالسلام به آن ناحیه رسید، و آن درخت نیز کاملاً خشکید و بادها و بارانهای بیابان آن را در هم شکستند و هیچ اثری از آن باقی نماند.
عبدالله بن محمد انصاری (یکی از راویان این جریان) میگوید: در مدینه، دعبل بن علی خزاعی را ملاقات و این خبر را برایش بازگو کردم و او در تأیید خبر، از طریق پدر و جد و سپس مادر جدش (سعیده بنت ماری الخزاعیه) نقل کرد که او، آن درخت را دیده و در عصر امیرالمومنین علی علیهالسلام از میوهاش نیز خورده است.
منابع در دفتر نشریه موجود است
ادامه دارد
تاریخ در تصویر
نمایی قدیمی از بین الحرمین