عاشورای سال ۶۱ هجری گرچه با دو صف (حسینی / یزیدی) رقم خورد؛ اما اهالی تپهی ندبه در صف سومی قرار داشتند که معادله جنگ را با خروج از میدان نبرد و بیطرفی خود، به نفع یزید رقم زدند؛ بنابراین میتوان گفت گناه اهل آن تپه اگر بیشتر از گناه لشکریان عمر بن سعد نباشد، کمتر نیست.
به گزارش خبرگزاری حوزه، «اهالی تپه ندبه» قصهای عبرتآموز است که بیطرفی بین حق و باطل را به چالش میکشد و ما را به تفکر در جایگاه خود دعوت میکند.
اگر گفتند در ماجرای عاشورا، عمر سعد بود و حسین (علیهالسلام)، یزید بود و حسین (علیه السلام)، هم درست گفتهاند و هم غلط. در عاشورا سه گروه بودند، نه دو گروه. امام حسین و یارانش در یک سو، عمر سعد و یزیدیان در دیگر سو و اصحاب تلّ که ما به آنها «اهالی تپه ندبه» میگوییم، در سوی سوم بودند.
دهها هزار نفر در لشکر عمر بن سعد در برابر دهها نفر از یاران امام حسین (علیهالسلام) برای ریختن خون پسر پیامبر صفآرایی کردند و آن نبرد نابرابر با فاجعهای بزرگ رقم خورد و در تاریخ جاودانه شد؛ اما کمتر کسی به این موضوع توجه دارد که صف سومی هم در کربلا وجود داشت که این صف نه بخشی از لشکر عمر بن سعد بود و نه جز یاران امام حسین (علیه السلام). آنها کسانی بودند که بهخاطر کراهتشان برای کشتن سبط پیامبر در بیابان و صحرا متواری شدند، روز عاشورا بجای جلوگیری از ریخته شدن خون امام حسین (علیهالسلام) و یاری رساندن به او، بر تلّی جمع شدند و با گریه دعا میکردند: «اللهم أنزل نصرک!؛ خدایا پیروزی ات را نازل کن»
این جماعت کثیر، نه به یاری فرزند رسول خدا شتافتند و نه خواستند دستشان به خون آن حضرت آلوده شود؛ اما نداشتن معرفت کافی نسبت به امام زمانشان، اجتهاد احمقانه و درک نادرستشان از مسائل آن روز، رهاوردی جز روسیاهی و ننگ دنیا و آخرت برایشان به دنبال نداشت و از پاداش ناچیزی هم که برخی از لشکریان عمر بن سعد رسید، بینصیب شدند.
بلاذری مینویسد از هر هزار اعزامی ۳۰۰ یا ۴۰۰ نفر به کربلا میرسیدند و بقیه از سر کراهت فرار میکردند. با یک محاسبه معلوم میشود جمعیت فراریها، بیش از حاضران میدان بودند. اگر آنها به امامشان میپیوستند، کار تمام بود؛ اما بازمانده الهیات قعود با خصلتهای جمعی کوفه، مانع شد.
باید گفت عاشورای سال ۶۱ هجری گرچه با دو صف (حسینی / یزیدی) رقم خورد؛ اما اهالی تپهی ندبه در صف سومی قرار داشتند که معادله جنگ را با خروج از میدان نبرد و بیطرفی خود، به نفع یزید رقم زدند؛ بنابراین میتوان گفت گناه اهل آن تپه اگر بیشتر از گناه لشکریان عمر بن سعد نباشد، کمتر نیست.
برای اینکه گناه بزرگ و نابخشودنی اهل تپهی ندبه بهتر درک شود، در ادامه به یک نمونه از این صف سومیها اشاره میکنیم:
در روایتها آمده وقتی امام حسین (علیهالسلام) در ادامه حرکت خود به قُطقُطانه (یکی از منازل مسیر امام علیهالسّلام به کوفه) فرود آمدند. خیمهی برافراشتهای را دیدند و پرسیدند: «لِمن هذَا الفُسطاطُ؟» (این خیمه از آنِ کیست؟)، گفتند از آن عبیدالله بن حر جعفی. امام (علیه السلام) کسی را نزد او فرستادند (بیشتر کتب، نام این فرستاده را حجاج بن مسروق جعفی نوشتهاند) تا او را به یاری اردوی امام (علیه السلام) دعوت کنند؛ ولی او بهانه آورد و گفت: «من از کوفه بیرون نیامدم مگر از ترس اینکه حسین (علیه السلام) به آنجا آید و من نتوانم یاریاش کنم». فرستاده امام بازگشت و پاسخ عبیدالله را به امام (علیه السلام) رساند.
پس از آن امام حسین (علیه السلام) خود به خیمه عبیدالله رفتند و نشستند و خدا را سپاس گفتند و فرمودند: «أیهَا الرَّجُلُ، إنَّکَ مُذنِبٌ خاطِئٌ و إنَّ اللّهَ عزّوجلّ آخِذُکَ بِما أنتَ صانِعٌ إن لَم تَتُب إلَی اللّهِ تَبارَکَ وتَعالی فی ساعَتِکَ هذِهِ فَتَنصُرَنی و یکونَ جَدّی شَفیعَکَ بَینَ یدَی اللّهِ تَبارَکَ وتَعالی؛ ای مرد، در گذشته خطا بسیار کردی و خداوند تو را به اعمالت مؤاخذه میکند، آیا نمیخواهی در این ساعت سوی او بازگردی و مرا یاری کنی تا جد من روز قیامت، نزد خدا شفیع تو باشد؟»، گفت: «یابن رسول الله، اگر به یاری تو آیم، همان اول کار، پیش روی تو کشته میشوم، و نفس من به مرگ راضی نیست؛ ولی این اسب مرا بگیر، به خدا قسم تاکنون هیچ سواری با آن در طلب چیزی نرفته، مگر اینکه به آن رسیده و هیچکس در طلب من نیامده مگر اینکه از او سبقت گرفته و نجات یافتهام»، امام حسین (علیه السلام) از او روی برگرداندند و فرمودند: «لا حاجَةَ لَنا فیکَ ولا فی فَرَسِک، وَ مَا کنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلّینَ عَضُدًا ولکن فِرَّ، فَلا لَنا ولا عَلَینا؛ فَإِنَّهُ مَن سَمِعَ واعِیتَنا أهلَ البَیتِ ثُمَّ لَم یجِبنا، کبَّهُ اللّه علی وَجهِهِ فی نارِ جهَنَّمَ؛ نه حاجت به تو دارم و نه به اسب تو، و سپس این آیه از سوره کهف را خواندند: «و ما کنت متخذ المضلین عضدا» ما گمراهان را به یاری خود نمیطلبیم؛ اما از اینجا بگریز و برو! نه با ما باش و نه بر ما! زیرا اگر کسی صدای استغاثه ما را بشنود و اجابت نکند، خداوند او را به رو در آتش جهنم میاندازد و هلاک میشود». آنگاه امام (علیه السلام) به خیمه خود بازگشتند.
عبیدالله پس از واقعه کربلا، به شدت از کوتاهی و قصور خود پشیمان شد و دائماً خود را ملامت میکرد. او پیوسته در اشعاری این اندوه و حسرت را اینگونه بیان میکرد:
فیالکَ حسرة ما دمت حیا تردد بین صدری و التراقی
ترجمه: آه از حسرتی که تا زندهام در میان سینه و گلویم در جریان است.
عبیدالله جعفی ابتدا در کوفه ساکن بود؛ اما پس از قتل عثمان به شام نزد معاویه رفت و پس از چندی دوباره به کوفه بازگشت. او پس از شهادت امام حسین (علیه السلام)، از عدم پذیرش دعوت امام پشیمان شد. در قیام مختار ابتدا به قیامکنندگان پیوست؛ اما پس از مدتی از صف یاران مختار جدا شد و جزو سپاهیان مصعب بن زبیر در مقابل مختار قرار گرفت. حال و روز این مرد، نمونهای از هزاران آدمی بود که در کوفه میزیستند و فراز و نشیب روزگار، آنها را بالا و پایین میکرد و در تشخیص حق و سره از ناسره، بجای قرار گرفتن در جبههی حق، خود را به چاهِ جبههی باطل میانداختند.
پشیمانی کوفیان از یاری نکردن امام حسین (علیهالسلام) بعدها منجر به قیام توابین به فرماندهی سلیمان بن صرد خزاعی شد. در این خصوص ابن اثیر مینویسد: «پس از آنکه کوفیان امام حسین (علیهالسّلام) را دعوت کردند و از یاری و اجابت او خودداری کردند، پشیمان شدند. آنها گفتند: این ننگ هرگز زائل نمیشود، مگر اینکه با خون خود شسته و قاتلین کشته شوند».
سیدجعفر شهیدی نیز مینویسد: «خواندن حسین (علیهالسّلام) با چنان شور و اصراری و پذیرفتن نایب وی با چنان گرمی و هیجان و رها کردن وی در چنگ دشمن با چنان ناجوانمردی و نامردی و از همه مهمتر زبونی عراق در مقابل شام، خاطر احساساتی مردم این سرزمین را آسوده نمیگذاشت. مردم کوفه همین که شنیدند یزید مُرده و میتوانند نفسی بکشند از نو دستبهکار شدند».
ماجرای عبیدالله بن حر جعفی و هزاران نفر از افرادی که تپهی ندبه را بر یاری رساندن به حسین بن علی (علیهالسلام) ترجیح دادند باید برای شیعیان و محبان اهلبیت علیهمالسلام در همه دورانها عبرتآموز باشد. اینکه در گوشهای بنشینی و امام زمانت را درک کنی؛ اما او را میان لشکر بیرحم دشمن تنها و بییاور رها کنی و بر اجتهاد احمقانه خود تکیه کنی و بر رأی و تصمیم خودسرانهات اصرار ورزی، نتیجهای جز پشیمانی، روسیاهی و باختن آخرت برائت به همراه نخواهد داشت، حتی اگر در صدد جبران آن برآیی.
منبع: برگرفته از کتاب اهالی تپه ندبه/
حجت الاسلام محسن قنبریان