اشاره:
گفتگوی حاضر با دکتر جعفر آقایانی چاوشی، استاد بازنشسته دانشگاه صنعتی شریف، است که از نظر خوانندگان گرامی میگذرانیم.
سوال: آقای دکتر! واکنش برخی از مسئولان دانشگاه شریف به مصاحبه جنابعالی درباره تهاجم فرهنگی را چگونه ارزیابی میکنید؟
پاسخش بسیار ساده است؛ زیرا این دانشگاه از همان اوایل انقلاب، متاسفانه بعضاً به دست استادان و روسایی افتاد که در رابطه با انقلاب اسلامی، در اغلب موارد، یا بیطرف بودند و یا آن را در تضاد با منافع و خواست سیاسی خود میدیدند! بنابراین، اگر هم در آغاز کار، با مصلحتاندیشی، خود را هم سو با انقلاب، قلمداد میکردند، هر از گاهی به مناسبتهای مختلف، نیت درونی خود را آشکار مینمودند، و به هنجارشکنی و یا کارهایی از این دست میپرداختند. نمونه این هنجارشکنیها را ما در همین اغتشاشات ماههای اخیر، در دانشگاهها، و بهویژه در دانشگاه شریف، به چشم خود دیدیم. مثلاً هنگامی که برخی از استادان دینستیز، در یکی از اجتماعات اغتشاشگران به حمایت از آنها سخنرانی کردند و به تشویقشان پرداختند، حتی یک استاد هم در این دانشگاه پیدا نشد که در دفاع از آرمانهای انقلاب، شجاعانه وارد میدان شود و علیه این اغتشاشگران به سخنرانی و یا روشنگری بپردازد! برخی از استادانی هم که گاهی به مصلحت، از خدا، دین و جهاد در راه آنها، سخن بر زبان جاری میکردند، هنگام امتحان که رسید، همگی از دیدهها ناپدید شدند، تو گویی اصلاً در این جهان نبودهاند! بنابراین، دین برای این دسته نیز، گویا لقلقه لسان بود و بس! حافظ چقدر خوب درباره آنان سروده است:
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که دروغش باشد
سوال: با چنین واکنشهای نادرستی، آیا باز هم به افشاگریهای خود ادامه میدهید؟
آری! من از موضع ظلمستیزی خود، به هیچ وجه عدول نخواهم کرد. مصلحتاندیشی و خستگی، با خلقوخوی من سازگار نیستند و به قول حافظ «صلاح کار کجا و من خراب کجا»! وانگهی این یک تکلیف شرعی است و اگر من به این تکلیف عمل نکنم، عذاب وجدان میگیرم. انحطاط، هنگامی به سراغ کشوری میآید که مردمش به عذاب وجدان و اضطراب ناشی از آن، بها ندهند. افزون بر اینکه من چیزی ندارم که از دست بدهم. وانگهی کدام وجدان بیداری است که شاهد ظلم ستمگران و مظلومیت ستمدیدگان باشد و علیه بیدادگران، لب به اعتراض نگشاید؟!
هرگاه شما برای یکلحظه، صحنه هجوم اغتشاشگران ماههای اخیر را به روحالله عجمیان، آرمان علی وردی و دهها جوان همانند آنها تجسم کنید ، جوانانی که هریک، روشنیبخش خانه پدر و مادرشان بودند و بدون هیچ گناهی، به دست این اغتشاشگران قسیالقلب با بیرحمانهترین وضعی، شهید و شکنجه شدند و بعد از شهادتشان هم همین بیدینان، حتی به پیکر بیجانش ترحم نکردند، و با هرچه که همراه داشتند، ضربهای به جسم پاکشان زدند، نمیتوانید بیتفاوت بمانید و همانند همه انسانهای شریف دنیا، منقلب میشوید. اما من گروهی را در همین دانشگاه شریف، با نام دانشجو و استاد میشناسم که نهتنها چنین حالتی به آنها دست نداد؛ بلکه برعکس در همایشی که در همین دانشگاه بر پا کردند، به طرفداری از آن اغتشاشگران، یعنی قاتلان آن جوانان شهید، برخاستند.
آری! در این همایش که در روز ۱۷ آبان در یکی از سالنهای دانشگاه شریف روی داد، برخی استادان دینستیز، به حمایت از دانشجویانی سخنرانی کردند که ساحت دانشگاه را لکهدار کرده بودند ـ لکه سیاهی که «به آب زمزم و کوثر، سفید نتوان کرد!».
پیش از این همایش هم در ۸ مهر ۱۴۰۱ یکی از استادان بازنشسته همین دانشگاه، آنهمه خونریزیها و بیحرمتیهای اغتشاشگران را به فال نیک گرفت و در پیامی، با شوق و شعف زایدالوصفی، این حوادث تلخ را به خیال خام خود، طلیعهای برای گسست «انسان ایرانی از مذهب و شریعت» قلمداد کرد!
سوال: واقعاً چنین اظهاراتی از سوی یک استاد دانشگاه، تکاندهنده است! سوال من این است که این استادان که اعتقادی به انقلاب اسلامی و نظام حاکم بر کشور ندارند، چگونه با دانشجویان مذهبی خود، رفتار میکنند؟
همان گونه که بارها تذکر دادهام، در این دانشگاه برخی استادانی تدریس میکنند که علناً به دین و انقلاب توهین مینمایند و آنها را به سخره میگیرند. این کارها خواهینخواهی اثرات ناگوارش را بر جسم و جان دانشجویان میگذارد! مثلاً دانشجویانی را تصور کنید که با قلبی پاک و پر از ایمان مذهبی، از زادگاه خود، در یکی از شهرهای ایران، وارد این دانشگاه میشوند، آنان انتظار دارند که استادانشان علاوه بر آموزش علوم پایه، آموزههای دینی و عرق ملی آنها را هم تقویت کنند. ولی هنگامی که همینها با سخنان کفرآمیز، غربگرایانه و خودکمبینانه استادان خود، مواجه میشوند، از نظر روحی و فکری به تناقض میرسند و در اغلب موارد، برای برونرفت از این تناقض، متاسفانه دست به خودکشی میزنند که ما نظیر چنین خودکشیها را به چشم خود دیدیم!
سوای استادان دینستیز، ما متاسفانه اساتید دیگری داریم که عرق ملی هم ندارند و اصولاً دلسوز کشور هم نیستند و در مقابل پیشرفتهای علمی آن، موضع خصمانهای میگیرند. من برای اینکه ادعایم را مدلّل کنم، به اظهارات رئیس اسبق انجمن فیزیک ایران، در این باره بسنده میکنم که به نیابت از سوی همکاران دیگر خود که برخی از استادان فیزیک دانشگاه شریف را هم در بر میگیرد، با لحن گستاخانهای رهبر معظم انقلاب را مورد خطاب قرار داده و صریحاً گفته بود که ما فناوری هستهای نداریم! عین مطالب این شخص چنین است: «...ادعای دستیابی ایران به فنّاوری هستهای، بسیار جای تأمل دارد. علوم و فنّاوری هستهای بسیار متنوع و فرارشتهای است و دستیابی به فنّاوری در یک زمینه به سایر زمینهها قابلتعمیم نیست. بیتوجهی به زمینههای متنوع فنّاوری هستهای و استفادههای صلحآمیز از آن، نبود حمایت از زیرساختهای ضعیف موجود و گاهی تخریب آنها، بیتوجهی به تربیت نیروی انسانی متخصص در زمینههای علوم و فنّاوری هستهای، حمایت نکردن از تحقیقات در این زمینهها، و فقدان آیندهنگری لازم، همگی حکایت از سستبنیان بودن این ادعا دارد و ما را از تبعات ناشی از ادعای دستاوردی که نداریم، نگران ميكند.
با تأکید بر لزوم سرمایهگذاری مدیریتی و مالی در زمینههای صلحآمیز علوم و فنّاوری هستهای که همه مسئولان عالیرتبه کشور تأکید کردهاند، اعلام میداریم که نبود عقلانیت نوین در تصمیمگیریهای علمی گذشته، ما را با این مخاطره مواجه کرده است که راه ما در تعاملات بینالمللی در حال بستهشدن است و اعلام میداریم که در انزوا نمیتوان زیرساختهای لازم برای توسعه صلحآمیز علوم هستهای را به وجود آورد و دغدغه ما، بسته شدن تمام راههای بینالمللی برای توسعه علمی کشور است ».
در این نقلقول، آنچه چشمگیر است عبارت «بسته شدن تعاملات بینالمللی» است که مراد از آن، همانا عدم رابطه با آمریکای جنایتکار است که برای این جریان، تحملناپذیر است.
رهبر فرزانه انقلاب هم ضمن یک سخنرانی، پاسخ دندان شکنی به این سخنان دادند و اینچنین نقشه شوم دشمنان را نقشبرآب کردند:
«...این چند مورد را ببینید: یکی از آنها، مسئله انرژی هستهای است. در داخل کشور خودمان، جنجال راه انداختند که آقا انرژی هستهای هزینه بدون سود است. چرا دارید این کار را میکنید؟! حالا تبلیغات جهانی که این مسئله را کاملاً دنبال میکرد و هنوز هم می دنبال میکند [به کنار]؛ اما در داخل کشور خودمان [هم] از [روزهای] اول که این مسئله هستهای مطرح شد، از پنج شش سال قبل از این [تاریخ] تا حالا مرتباً این مطلب را گفتهاند و تکرار هم کردهاند. حتّی عدهای نامه نوشتند و گفتند: آقا ما فیزیکدانیم. اینکه میگویند ما توانستهایم دستگاههای سانتریفیوژ را راه بیندازیم، اصلاً واقعیت ندارد! به قدری قرص [ و محکم] این را گفتند که ما مجبور شدیم افرادی را بفرستیم و بگوییم بروند بازرسی کنند، درست ببینند، نکند که همینی که اینها میگویند، باشد. این [قضیه]، مال پنج شش سال قبل است. رفتند [ و بازدید کردند] و آمدند گفتند: نه آقا! کار، بسیار خوب، صحیح، علمی و محکم دارد انجام میگیرد.
[آن استادان] اول گفتند نمیشود، نمیتوانیم! بعد که دیدند توانستیم، گفتند: آقا این هزینهای است که سود ندارد، فایدهای ندارد... ».
البته توطئههای استادان واداده منحصر به موارد بالا نیست، ما هنوز هم از دست آنها ضربه میخوریم. از باب مثال، امروز هم که کشورمان به برکت دانشمندان متعهدش، به پیشرفتهای مهم هستهای نایل آمده و جزو معدود کشورهای هستهای جهان گردیده است، باز هم این استادان، برای بازداری کشور از این صنعت، آیه یأس سر داده و انرژی هستهای را، انرژی مرده و پر هزینه میخوانند و از مسئولین کشور میخواهند که به جای آن، مثلاً از انرژی خورشیدی بهره برند.
ادامه دارد...