علی شیرازی
سخن از کتاب، خاطرات، داستان و قصه است. قرآن از احسن القصص سخن میگوید. مفسرین در مورد احسن القصص دو دیدگاه دارند:
۱. احسن القصص، یکی از نامهای قرآن مجید است و برای آن احسن القصص نامیده شده که از جهت فصاحت و حسن معانی و روانی الفاظ به حدّ نهایت رسیده است.
۲. احسن القصص، میتواند سوره یوسف باشد. القصّ مصدر نقصّ، به معنای بازگو کردن و بیان کردن است. چنانچه قصص، مصدر باشد، احسنالقصص مفعول مطلق میشود و بیانگر کیفيت بازگو کردن خواهد بود.
خداوند مهربان در آیه ۳ سوره یوسف میفرماید: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ - با این قرآن که به تو وحی کردیم، داستان یوسف را برایت تعریف میکنیم که بهترین داستان است.
انسان نیز با الهام و درس گرفتن از قرآن و داستانهای قرآن، راه داستاننویسی را یاد گرفت و قصهنویسی و خاطرهنویسی، یکی از مهمترین روشهای انتقال تجربهها و الگوگیری در زندگی او شد.
کتاب خاتون و قوماندان، از همان قصههایی است که روایت ۱۵ سال زندگی عاشقانه و صادقانه امالبنین حسینی با شهید علیرضا توسلی (ابوحامد)، فرمانده لشکر فاطمیون را بیان میکند.
مریم قربان زاده، ساعتها با خانم حسینی گفتوگو میکند و با قلم زیبای خود، برگ زرینی از غیرت و شجاعت فاطمیون را به تاریخ هدیه میدهد.
این کتاب پرجاذبه را امام خامنهای مطالعه کردند، و پس از آن به نویسنده کتاب پیام دادند: از خواندن کتاب خاتون و قوماندان لذت بردم. چه کار خوبی کردید که این حوادث را ثبت کردید.
حوادثی که از بند امیر افغانستان آغاز میشود. با تولد امالبنین و علیرضا شکل تکمیلی میگیرد. با ازدواج آن دو به اوج میرسد، و با شهادت علیرضا به وادی عشق گره میخورد.
درست در روز ۹ اسفند ۱۳۹۳ در شهر درعای سوریه، علیرضا توسلی را در قامت فرمانده و بنیانگذار لشکر فاطمیون، در خون غوطهور میبیند و نگاه امالبنین را به او زیبا میکند.
رزمندهای که با شروع جنگ ایران و عراق، به کردستان میرود. سپس به میدان جنگ ایران و عراق پا میگذارد، برای جنگ با ارتش شوروی به افغانستان میرود و دوباره در سال ۷۴، با نیروهای طالبان در افغانستان میجنگد و در ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ به سوریه میرود و در سال ۱۳۹۳ در سوریه شهید میشود.
حالا پس از شهادت علیرضا، امالبنین از روزهای نوزدهسالگیاش میگوید: یک روز مامانِ عالیه، یکی از همسایهها، با عکسی سهدرچهار به خانه ما آمد. گفت: برادرم سید امیر دوستی دارد که این عکسش است. در سپاه حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) کار میکند. آدم خوبی است. خیلی مؤمن است، اما پولی ندارد. به فکر پول درآوردن هم نیست. چون آدم خوب و باایمانی است، دوستانش دارند برایش آستین بالا میزنند.
پدرم وقتی عکس را دید، ابرویی بالا انداخت و گفت: من دخترم را به این آدم میدهم. این حرف پدرم از عجایب خلقت بود: این که به یک عکس اعتماد کند، بدون اینکه از پدر و مادر و کسبوکار این آدم بپرسد!
برایم مسجّل بود که این آدم، همسر آینده من خواهد بود. اصلاً هم به ذهنم نمیآمد که ممکن است او مرا نپسندد! یا من او را نخواهم.
بعد از چند ماه، پدر عالیه، سید امیر، آقای احمدی و صاحب عکس به منزل ما آمدند! داماد خیلی سنگین قدم برمیداشت. سرش هم پایین بود. نه گل آورده بود و نه شیرینی! چیزی دستش نبود!
یکی از ملاکهایم نمره منفی گرفت! چون کتاب و مجله میخواندم، برای خودم یک سری ملاکها یادداشت کرده بودم!
اما علیرضا ملاکهای بهتری داشت: حجاب برای من خیلی مهم است. شئونات اسلامی حتماً باید رعایت شود. پای اعتقاداتمان تا آخر خط هستیم. در مسیر جهاد، همیشه فعالیتم را دارم. این خیلی برایم مهم است!
بنا شد مهریه را من تعیین کنم، بدون مقدمه و فکر قبلی گفتم: ۱۴ سکه به نیت ۱۴ معصوم (علیهم السلام)
انتخابم جوان مجاهدی شد که از دار دنیا تنها خدا را داشت و این برایم خیلی مهم بود.
در کتاب خاتون و قوماندان، همه این ارزشها، در قالب تصویری ماندگار به نمایش گذاشته میشود و از انسانهایی سخن میگوید که در سختترین لحظات، با قدرت ایمان، زیبایی خاصی میآفرینند و برای امنیت و آرامش ما، از عزیزترین داشتههای زندگی خود میگذرند.
در این کتاب زیبا و خواندنی، علیرضا بر کرسی وعظ مینشیند و میگوید: ما در سه جبهه میجنگیم:
جنگ اول با خودمان است که هوای نفس را بکشیم و از تعلقات دنیا دل بکنیم.
جنگ دوم با مزدوران اسرائیل و آمریکاست.
و جنگ سوم، در شهر و کوچه و خانههای خودمان است که به مردم ثابت کنیم: ما برحقّیم و برای خدا میرویم.
تأکید علیرضا این بود: قِسم سوم جنگ، سختتر است.
کتاب خاتون و قوماندان، برای من و ما، خیلی روان و
سلیس و با استفاده از کلمات و اصطلاحات محاورهای، علیرضا یا ابوحامدی را معرفی میکند که از همان ابتدا دارای روحیه جهادی و حقطلبی است و این ویژگی در جایجای زندگی ابوحامد نمایان است. خصوصیتی که خاتون را شیفته و عاشق او کرد.
اگر این کتاب زیبا را بخوانی، زود متوجه میشوی که ابوحامد لقبی است که در سوریه و در جبهههای نبرد به شهید علیرضا توسلی داده شده است.
با خواندن همین کتابخواندنی، متوجه میشوی که قوماندان، به زبان دری؛ یعنی فرمانده و خاتون، اسمی است که شهید با آن همسر خود را مورد خطاب قرار میداد.
از ویژگیهای برجسته کتاب خاتون و قوماندان، وجود نامههای شهید به همسرش، و هم چنین خاطرات دستنویس خاتون برای دلداده بیدلش میباشد که تداعیگر روابطی عاطفی و عاشقانه میان آن دو با وجود سختیها و دوریهای بسیار است.
کتابهایی مانند خاتون و قوماندان، در ایجاد تغییر و تصحیح نگاه انسانهای آزاده و انقلابی مؤثر خواهد بود.
این کتاب با روایتگری صحیح، ترسیمگر روایتی درست از زندگی فاطمیون است، تا دیگران آنان را آنچنان که خودشان میخواهند، روایت نکنند.
روایتهایی مانند خاتون و قوماندان، روایتی صادقانه، صحیح، بدون مکر و بازیهای رسانهای است. روایتی که نگاه هر غافلی را به هر رزمنده افغانی عوض میکند.
کتاب خاتون و قوماندان، در ۳۳۵ صفحه و با قلم زیبای مریم قربانزاده نوشته شده و نشر ستارهها آن را چاپ و منتشر کرده است.
این کتاب نیز، مثل کتابهای نورالدین پسر ایران، پایی که جا ماند، لشکر خوبان، من زندهام، آن بیستوسه نفر، وقتی مهتاب گم شد، گلستان یازدهم، دختر شینا، آب هرگز نمیمیرد، فرنگیس، در کمین گل سرخ، مربعهای قرمز، عصرهای کریسکان، تنها گریه کن، حوض خون و مهاجر سرزمین آفتاب، مورد توجه و تقدیر رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت امام خامنهای قرار گرفته است.
آن حکیم و دانشمند بزرگ و عارف فرزانه، در تقریظ بر کتاب خاتون و قوماندان نوشتند: "سلام خدا بر شهید عزیز علیرضا توسلی، مجاهد مخلص فداکار و بر همسر پرگذشت و صبور و فرزانه او خانم امالبنین. حوادث مربوط به مهاجران افغان را که در این کتاب آمده است از هیچ منبع دیگری که به این اندازه بتوان به آن اطمینان داشت، دریافت نکردهام. برخی از آنها جداً تاثرانگیز است؛ ولی از سوی دیگر حرکت جهادی فاطمیون افتخاری برای آنها و همه افغانها است."
این کتاب زیبا، یک پدیده و یک موجود ذیقیمت است. آن را بخوانیم، ترویج کنیم، به دیگران معرفی نماییم، به چشم و ذهن مخاطب برسانیم، و نسل جوان را با مطالعه کتاب خاتون و قوماندان، مانوس کنیم.
یک قرارگاهی برای نشر این کتابها درست نماییم. فروشگاههای زنجیرهای ایجاد کنیم. کتابهای ادبیات دفاع مقدس و دفاع از حرم را وارد سبد کالای مصرفی خود سازیم. فرزندان خود را کتابخوان تربیت نماییم. خاتون و قوماندان را به همه هدیه بدهیم.