مهدی جمشیدی
آمریکا، درخور ارتباط با جمهوری اسلامی نیست. ماهیّت آمریکا، چنین اقتضایی دارد. سرشت و ذات آمریکا، در برابر آرمانها و غایات انقلاب است و ما هیچ راهی جز مقاومت و نفی رابطه و مذاکره نداریم. رابطه با آمریکا، بنبستِ محض است و برخلاف شرافت.
در موقعیّت دشواری قرار داریم و ناچاریم به حداقلها بسنده کنیم. نباید چنین میشد؛ اما سکوتها و انفعالها و بیعملیها، چنین وضعی را پدید آورد. حال که چنین شده، باید مدارا کرد و برای مجالهای بعدی، دولت جوانِ حزباللهی را طراحی کرد.
۱. مقاومت، جزو ذاتیّات انقلاب است و نباید از آن دست کشید. مقاومت، تمام نشده؛ بلکه همچنان یکی از خطوط اصلی انقلاب است. جمهوری اسلامی از مقاومت، دست نکشیده و مسیر سازش و تسلیم و انفعال را در پیش نگرفته است. همچنان باید ایستاد و عقبنشینی نکرد. مقاومت، چالش است؛ اما این چالش، ضرورتی تاریخی است و ما از آن گریزی نداریم. ایران، خاستگاه و زادگاهِ جریان مقاومت است و روزی نخواهد رسید که بتوان از مقاومت عبور کرد. انقلاب منهای مقاومت، انقلاب منهای انقلاب است.
۲. جنگ دوازده روزه با پیروزی انقلاب، تمام شد. هدف ناگفته این جنگ، براندازی از طریق جنگ بود. لایههای این جنگ، حاکی از طرح براندازی بود و هرگز نباید تصوّر کرد که جنگ برای ترور و بمباران بود. جنگ، یک مقدّمه برای سقوط حاکمیّت بود؛ اما این هدف، تحقّق نیافت. با دستان خالی بازگشتند و ناکام ماندند. انقلاب به لبه پرتگاه رفت و بازگشت. تقدیر تاریخیِ الهی، چنین بود که انقلاب بماند؛ وگرنه خدعه ناگهانی صهیونها، اثری از انقلاب بر جای نمیگذاشت.
۳. در برهه جنگی، توقّع دشمن این بود که جامعه از موقعیّت اضطراری استفاده کند و در برابر حاکمیّت قرار بگیرد؛ اما چنین نشد. جامعه، برانگیخته و فعّال شد؛ اما نه در نسبت منفی و مخالف با حاکمیت؛ بلکه همسو و هماهنگ با آن. تصوّر این بود که جامعه در کمین نشسته تا در فرصت مستعد، نظام را به چالش بکشد و کار آن را بسازد؛ اما واقعیّت عینی، برخلاف این پنداشت بود. جنگ نظامیِ غافلگیرانه، مقدّمه تهی ساختن حاکمیّت از قدرت برای به صحنه آمدن مردم بود. حاکمیّتِ بیقدرت و درهمریخته، امکان حضورِ اعتراضیِ مردم را فراهم میکرد؛ اما مردم از این مجال برای شورش و عصیان بهره نبردند و در جبهه دشمن قرار نگرفتند.
۴. آمریکا، درخور ارتباط با جمهوری اسلامی نیست. ماهیّت آمریکا، چنین اقتضایی دارد. سرشت و ذات آمریکا، در برابر آرمانها و غایات انقلاب است و ما هیچ راهی جز مقاومت و نفی رابطه و مذاکره نداریم. رابطه با آمریکا، بنبستِ محض است و برخلاف شرافت. باید بر دهان کسانی کوبید که همچنان به دنبال راهی برای مذاکره و رابطه هستند. آنان که در دهههای گذشته، جامعه و سیاست خارجی و اقتصاد را به مذاکره، متّصل کردند و ذهنیّت جامعه را نسبت به مذاکره، شرطی نمودند، خیانت قطعی و تاریخی کردند. تکنوکراتها و لیبرالها، نیروهایی هستند که دههها، روایت غلط تولید کردند و معیشت را به مذاکره ربط دادند.
۵. حداقل همبستگی اجتماعی، با هم بودن در برابر دشمن است. چه نیروهای سیاسی و چه جامعه، باید بهعنوان یک کلّ واحد و منسجم، ظاهر شوند و دستکم، وحدت سلبی و نفی داشته باشند. نباید این کف و حدّنصاب را نادیده انگاشت و سازِ ناکوک نواخت.
۶. این دولت، هرچه که هست، اکنون در قدرت نشسته و قطعهای از حاکمیّت است. این دولت، برگزیده ما نیست و ما با تفکّر و کارگزاران آن، همگفتمان نیستیم. ندانمکاریها و خطاهایش نیز زیاد است. اما چه باید کرد؟ نمیتوان مسیر مخالفتِ مطلق را در پیش گرفت؛ بلکه باید به ترکیبی از نقد و حمایت دست یافت. در موقعیّت دشواری قرار داریم و ناچاریم به حداقلها بسنده کنیم. نباید چنین میشد؛ اما سکوتها و انفعالها و بیعملیها، چنین وضعی را پدید آورد. حال که چنین شده، باید مدارا کرد و برای مجالهای بعدی، دولت جوانِ حزباللهی را طراحی کرد.
۷. آرمانها را باید از آسمان طلب کرد؛ پای خدا در این تاریخ قدسی، گشوده است و باید ناممکنها و محالها را از خدا تمنّا کرد. این تاریخ، با خدا آغاز شد و با خدا نیز تداوم خواهد یافت. انقلاب ایران، انقلابِ به نام خدا بود و مردم در پرتوِ یکی از اولیای الهی، مجتمع و متّحد شدند و خروشیدند. نیروی پیشران این تاریخ ملکوتی، اراده خاص الهی است. نه فقط تفوّق در جنگ؛ بلکه حتی باران را نیز باید از خدا طلبید. این تاریخ، تاریخ حیاتِ حداکثریِ امر قدسی در اوضاع و احوال مردمان است. علل و اسباب ظاهری در جریان هستند؛ اما جملگی، تجلیّات ظهورِ اراده ملکوت و غیب هستند که غلبه و اظهارِ حق را طلبیده است. پیچ تاریخی، اکنون و اینجاست. در لحظات واپسین به سر میبریم و میرود که کار به تمامیّت برسد و برهه پایانی طلوع کند. قطعه مقدّماتی تاریخ، چنین تقدیری داشته و اینک، زمانه تحقّق کمالات و ترقّیاتِ پایانی است. اینک بیش از همیشه، محتاج استعاذه و توکّل و توسّل هستیم؛ باید آسمان را دریابیم و از غیب، استمداد بطلبیم. این تکامل تاریخی، فراتر از بضاعت ماست و بدون مدخلیّتِ ساحتِ ربوبی، راه به جایی نخواهد برد. باید همه چیز را در ذیل خدا معنا کرد و ربطِ وجودی به عالم بالا یافت و اسیر کثراتِ مادی نشد و موحّدانه، به باطن انقلاب نگریست.