به گزارش مشرق، در جریان پیروزی انقلاب اسلامی، شعار «نه شرقی، نه غربی» در شرایط خاصی طرح شد. شرایطی که عرصه بینالملل با یک «شرق ایدئولوژیک» و یک «غرب ایدئولوژیک» مواجه بود. البته این نامگذاری متأثر از جایگاه جغرافیایی این کشورها نبود؛ بلکه به طور تصادفی، شرق، شامل کشورهای تحت سیطره مارکسیسم و لنینیسم و غرب، شامل اروپا و امریکا و تحت سیطره لیبرالیسم و سرمایهداری بود.
محافل آمریکایی و صهیونیستی تا دو سه سال قبل، ماموریت داشتند پیشرفتهای امیدبخش ایران در حوزه دفاعی را انکار کنند و مثل "برایان هوک" نماینده ویژه امریکا در امور ایران، بگویند تصاویر موشکها "فتوشاپ" است!
مهمترین مشکل در قبال طالبان١۴٠٠، آن است که این پدیده درست و دقیق شناخته نشده و مادامی که ماهیت واقعی این پدیده شناخته نشود، مواجهه با آن ممکن و مفید نخواهد بود.
طالبان ۱۴۰۰ با طالبان ۱۳۷۷ تفاوتهایی اساسی و ریشهای دارد:
سوریه یکی از کشورهای مهم غرب آسیا و اتحادیه عرب است که در گذشته به عنوان کشور شامات یا شام شناخته میشده است.
۱۲ سال پیش، سوریه دچار بحران بزرگی شد که حتی پای کشورهای ابرقدرت مثل جمهوری فدراسیون روسیه و ایالات متحده آمریکا و اروپا را به سوریه باز کرد.
در بحران و جنگ داخلی که در سوریه شروع شد، اکثر کشورهای غربی و عربی و ترکیه و اسرائیل، از مخالفین بشار اسد حمایت کردن، و ایران، عراق، محور مقاومت و روسیه، از حکومت بشارحافظ الاسد حمایت کردن.
با حمایت جدی ملت و دولت ایران از مردم مظلوم فلسطین، مسیر نابودی رژیم غاصب صهیونیستی ترسیم شد و انتفاضه سنگ، به انقلاب موشک تبدیل گشت. امروز غداره بندها، گرفتار بند شدهاند. کسانی که خویشتن را در برابر انتفاضه سنگ، ناتوان میدیدند، در انقلاب موشک فلسطینی، حرف از روزهای پایانی اسرائیل میزنند. نفتالی بنت (نخستوزیر سابق اسرائیل) در نامهای به سران صهیونیست اعتراف میکند: صهیونیستها ۳ بار بر این سرزمین حاکم شدند. ۲ بار حکومتشان به ۸۰ سال نرسید و الان ما در ۷۵ سالگی عمر اسرائیلیم.
بن گوریون، نخست وزیر موقت اسرائیل، دکترین پیرامونی خود را بر این اساس استوار نمود که اسرائیل باید از طریق اتحاد با کشورهای ترکیه، ایران و اتیوپی، دولتهای عربی را محاصره نماید تا بهتر بتواند انزوای خویش را کاهش داده و به اهداف خود از جمله امنیت ملی نائل آید.
وی بعد از تشکیل دولت اسرائیل، تمامی ارگانهای نظامی را به صورت سازمان و تشکیلات نظامی در آورد و با دستور او، این ارتش به صورت سازمانی مدون زیر نظر دولت و جدای از تصمیمگیریهای سیاسی، آغاز به کار کرد.
پس از برگزاری اوّلین همایش جهانی صهیونیسم در سال ۱۸۹۷ میلادی و علنی شدن هدف صهیونیستها برای اشغال فلسطین، دیوید تریج به تئودور هرتزل، بنیانگذار این همایش، نوشت: باید عبارت فلسطین بزرگ؛ یعنی سرزمین فلسطین و سرزمینهای مجاور آن، در برنامه بال گنجانده شود؛ زیرا شما قادر نخواهید بود میلیونها یهودی را در سرزمینی به مساحت ۲۵ هزار کیلومترمربع گرد هم آوريد.
رایزنیهای بسیاری انجام گرفت و سرمایههای زیادی متمرکز شد، تا تشکیل دولت یهود در فلسطین و استقرار صهیونیسم سیاسی را اعلام کند.
همه میدانیم! همان اندازه که صهیونیسم بینالملل و فراماسونهای یهودی در دولت و احزاب سیاسی آمریکا نقش اساسی و کلیدی دارند، این شیاطین انسی در اکثر احزاب و مراکز تصمیمگیر سیاسی و اقتصادی کشورهای اروپایی هم نقش کلیدی و اساسی دارند و اگر امروز مکرون یا هر شخصیت سیاسی در مجلس اروپا به فکر قطع وابستگیهای خود با آمریکا هستند، شکی نیست که با اجازه این حضرات فراماسونی یهودی تصمیم به چنین رویکردی گرفتهاند. اما سوال اینجاست! که چرا؟