امام باقر علیه السلام فرمودند:  به خدا سوگند که او (مهدی (علیه السلام)) مضطر (حقیقی) است که در کتاب خدا آمده می فرماید: «اَمَّن یجیب المضطر اذ ادعاه و یکشف السؤ...» بحارالانوار، ج ٥٢، ص ٣٤١ 

نتیجه کار خیر

امام موسی بن جعفر علیه‌السلام فرمودند: در بنی‌اسرائیل مردی صالح بود که همسری نیکوکار داشت. او در خواب دید که خداوند عمر او را مقدر کرده و بخشی از عمرش را در رفاه و بخشی دیگر را در سختی قرار داده است. پس به او اختیار داد که نیمه اول عمرش در رفاه باشد یا نیمه دوم. آن مرد گفت: همسرم زن شایسته‌ای است و شریک زندگی من است؛ بنابراین با او مشورت می‌کنم و سپس تصمیم خواهم گرفت.
وقتی صبح شد، ماجرا را برای همسرش تعریف کرد. زن به او گفت: نیمه اول را انتخاب کن و آسایش را زودتر دریافت کن. شاید خداوند بر ما رحمت آورد و نعمتش را برای ما کامل کند. 
ادامه مطلب

کاسب بی‌ادب

در ایامی که امیرالمؤمنین علیه‌السلام زمامدار کشور اسلام بود، اغلب به سرکشی بازارها می‌رفتند و گاهی به مردم تذکراتی می‌دادند.
روزی از بازار خرمافروشان گذر می‌کردند، دختر بچه‌ای را دیدند که گریه می‌کند، ایستادند و علت گریه‌اش را پرسش کردند. او در جواب گفت: آقای من یک درهم داد خرما بخرم، از این کاسب خریدم به منزل بردم؛ اما نپسندیدند، حال آورده‌ام که پس بدهم، کاسب قبول نمی‌کند.
حضرت به کاسب فرمودند: این دختر بچه خدمتکار است و از خود اختیار ندارد، شما خرما را بگیر و پولش را برگردان.
ادامه مطلب

اخلاص

مرحوم شیخ عباس قمی، نویسنده کتاب مفاتیح الجنان در خاطرات خود برای پسرش آورده است که:
وقتی کتاب منازل الاخره را نوشته و به چاپ رساندم، در قم شخصی بود به نام «عبدالرزاق مسئله‌گو» که همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه (سلام الله علیها) احکام شرعی را برای مردم می‌گفت.
مرحوم پدرم «کربلائی محمدرضا» از علاقه‌مندان منبر شیخ عبدالرزاق بود به حدی که هر روز در مجلس او حاضر می‌شد و شیخ هم بعد از مسئله گفتن، کتاب «منازل الاخره» که از تالیفات من بود را می‌گشود و از آن برای شنوندگان و حاضران، از روایات و احادیث آن می‌خواند.
ادامه مطلب

حکایت وسواسی

علی‌محمد حیدری نراقی

 

فردی مبتلا به وسواس، با دوست خود وارد قریه‌ای شد و شیره خواست. در همان زمان، طفلی از راه رسید. گفتند: شیره داری؟ گفت: آری. قدری به ایشان شیره فروخت و رفت. آن دو نفر شیره را خوردند.

ادامه مطلب

عبرت از الاغ!

می‌گویند مرحوم شیخ غلامرضا یزدی از روحانیان اهل معنویت و صاحب نَفَس در دوران معاصر، برای سخنرانی و روضه‌خوانی به مجالس زیادی دعوت می‌شد. تنها مرکبش، الاغی بود که با آن مسافرت می‌کرد. یک روز وقتی با الاغش برای روضه‌خوانی وارد یک کوچه شد، پای الاغ به چاله‌ای فرو رفت و قدری آسیب دید. شیخ بعد از تیمار الاغ آن را به انتهای کوچه برد و افسار آن را جلوی درب مجلس روضه بست و بعد از پایان مراسم سوار بر مرکب شد و برگشت. سال بعد نیز مجدداً برای سخنرانی، وی را به همان منزل دعوت کردند. 
ادامه مطلب

حکمت و حکایت 1239

ساربان!
بیابان را مثل کف دستش می‌شناخت. هر تپه‌ی شنی، هر بادگیرِ قدیمی و هر صدای شتر برایش قصه‌ای داشت. از همان کودکی، کنار پدر، مشق ساربانی کرده بود.
صورتش آفتاب‌سوخته بود و دلش پر از امید. شنیده بود مردی از تبار پیامبر از مدینه رهسپار خراسان است.
دلش لرزید، نمی‌دانست چرا، با شوق خود را به مدینه رساند. روبه‌روی امام رضا نشست و گفت: ساربانی هستم سنی مذهب، اهل روستاهای اصفهان. اگر مرا بپذیرید، راه را بلدم.
وقتی به خراسان رسیدند، امام کرایه‌اش را پرداختند.
ادامه مطلب

حکمت و حکایت 1238

دروغ خوب
دلیلش را هیچ‌کدام درست به یاد نداشتند، فقط برایشان قهر مانده بود و خاطره‌ی تلخ دعوای آخر.
ابوکاهل نزد یکی از دو رفت و گفت: چرا با رفیقت دعوا کردی و قهری؟ او خیلی تو را دوست دارد و از تو تعریف می‌کند!
مرد، لبخند شادی روی لبش نشست.
ابوکاهل نزد دیگری رفت و همین حرف را تکرار کرد، و آن دو با هم آشتی کردند.
عذاب وجدانِ دروغی که به آن دو دوست گفته بود، خواب شب را از او گرفته بود.
ادامه مطلب

فقیه معتقد به توانمند موشکی

حجت‌الاسلام حسین طائب
 
آیت‌الله میرزا جواد تبریزی معتقد بود که ما باید به گونه‌ای قدرت پیدا کنیم که ابرقدرت‌ها به ما طمع نداشته باشند. ایشان در باب توانمندی موشکی، یکی از مشوقین جمهوری اسلامی ایران بود. در این زمینه می‌گفت: باید بروید و توانمند بشوید.
ادامه مطلب

اخلاق اسلامی

عادل عون

 

زمانی که امام موسی صدر، نماز جمعه می‌خواند، پس از نماز، نمازگزاران می‌آمدند با امام صدر دست می‌دادند. من نیز کنار ایشان می‌ایستادم. شخصی که کلاهی قرمز (که دستمالی سبز در آن پیچیده بود) بر سر داشت (و این نشانه سادات لبنان است)، نزد امام آمد و گفت: دیروز نزد فلانی بودیم و او غیبت شما را می‌کرد و چیزهایی گفت که شایسته شما نبود. 

ادامه مطلب

صفحه‌ها