امام باقر علیه السلام فرمودند:  به خدا سوگند که او (مهدی (علیه السلام)) مضطر (حقیقی) است که در کتاب خدا آمده می فرماید: «اَمَّن یجیب المضطر اذ ادعاه و یکشف السؤ...» بحارالانوار، ج ٥٢، ص ٣٤١ 

خاطرات رهبر معظم انقلاب از دوران دفاع مقدس(4)

امداد غیبی یعنی یک تیپ، مقابل دو لشکر

می‌دانید که یکی از امدادهای الهی در جنگ‌های رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله این بوده که نیروهای دشمن را در چشم سپاهیان اسلام، کم جلوه می‌داده: «اذا التقیتم فی اعینکم قلیلا و یقللکم فی اعینهم» در قرآن است، شما را در چشم آنها زیاد نشان می‌دهیم، آنها را در چشم شما کم نشان می‌دهیم. می‌دانید "روحیه" یکی از اساسی‌ترین عناصر رزم است دیگر، اگر روحیه نباشد، هر چی هم عدد زیاد باشد، فایده‌ای ندارد و این روحیه ایجاد می‌کند. من این را در جنگ احساس کردم. من حالا عیب ندارد این را بگویم: یک وقتی در مقابل دو لشکر و نیم عراقی در غرب اهواز، ما فقط یک تیپ داشتیم، آن هم یک تیپی که استعدادش به قدر یک گردان هم نبود! عراقی‌ها از ترس این تیپ جلو نمی‌آمدند. عراقی‌ها تا بیست کیلومتری اهواز تقریباً آمدند، چرا جلوتر نیامدند؟ از چی می‌ترسیدند؟ از یک تیپی که آنجا توی زمین فرو رفته بود و سنگر کنده بود و مستقر شده بود. این تیپ را وقتی ما می‌رفتیم می‌دیدیم، واقعاً دلمان می‌سوخت که نیروهای ما چه قدر کم‌اند. یک تیپ ضعیفی بود که اولش استعداد آن در حد یک گردان بود و حالا اگر بگویم که این تیپ چند تا تانک داشت، واقعاً هر شنونده‌ای تعجب خواهد کرد. یک تیپ بی‌استعداد ضعیف از لحاظ تجهیزات و از لحاظ نفرات، عمدتاً از لحاظ تجهیزات زرهی، این تیپ، دو تا لشکر را جلوی خودش معطل کرده بود. به فاصله‌ی دو، سه‌کیلومتری همین تیپ، دُبّ حردان معروف، که مدت‌ها اسمش سرِ زبان‌ها بود و لابد شنیدید که بعد هم ما آن را گرفتیم، یعنی نیروهای اسلام گرفتند دبّ حردان را. آن دبّ حردان معروف، مرکز نیروهای عراقی بود، دو لشکر و نیم نیروی عراقی آنجا گسترش یافته بود و نیروهای ما این‌قدر بود. اینها از ترس همان یک تیپ، جلو نمی‌آمدند. ببینید در چشم آنها ما زیاد می‌شویم. در عوض بچه‌های ما، یک تیم‌های کوچکِ مثلاً پنجاه‌نفری، شصت‌نفری تشکیل می‌دادند از نیروهای داوطلب یا سپاه یا مخلوطی از داوطلب، سپاه، گاهی هم ارتشی‌ها، و اینها می‌رفتند، نفوذ می‌کردند در داخل دشمن، در دل دریای دشمن، واقعاً دریایی از دشمن بود، نفوذ می‌کردند، ضربه می‌زدند، چند تا تانک می‌زدند و برمی‌گشتند. این ناشی از این بود که دشمن را کم، کوچک و ضعیف می‌شمردند و جرئت می‌کردند بروند طرفشان. این یک امداد غیبی است دیگر که من این را خودم مشاهده کردم. یعنی این کم دیدن آنها [یعنی عراقی‌ها] و زیاد نمودن ما به آنها، یک لطف الهی بود. البته این لطف را من ناشی از توجهات نیروهای ما می‌دانم. همان وقت من در نمازجمعه بارها یاد کرده بودم از کسانی که در سنگرها، در کنار تانک‌ها، در داخل جبهه با چه توجهی به خدا و با چه خلوصی کار می‌کنند، اینها البته زمینه‌ی این لطف الهی است. بیانات در تاریخ ۱۳۶۱/۱/۱۰