مریم سادات حسینی
نوجوان، در سنی به سر میبرد که نه میتوان او را کودک در نظر گرفت و نه بزرگسال. همین موضوع باعث تعارضات رفتاری نسبت به او میگردد. والدین گاهی نوجوان خود را یک کودک نابالغ میخوانند و گاهی از او انتظارات بزرگسالانه دارند و زمینه کشمکشهای رفتاری از همینجا آغاز میشود. البته همین سردرگمیهاست که نوجوان را به سوی تلاش برای هویتیابی و کسب استقلال فرا میخواند؛ اما اگر این کشمکش رفتاری بین والدین و نوجوان، به خوبی توسط پدر و مادر مدیریت نشود، مشکلات جبرانناپذیری ایجاد میگردد؛ لذا این درک باید توسط خانواده وجود داشته باشد که فرزند من، دیگر همان کودک مطیع و حرف گوشکن سابق نیست که بتوان بهراحتی رفتارها و رفتوآمدهای وی را کنترل کرد و دائماً او را زیر نظر گرفت. باید دانست که نوجوان در این سن از نصیحت بیزار است و سرزنش و تذکرات افراطی، فقط او را از منِ والد دورتر میکند. نتیجه فاصلهی بین پدر و مادر و نوجوان، نزدیک شدن او به گروههای دوستی و ترجیح روابط دیگر، به روابط خانوادگی است. البته پررنگتر شدن روابط دوستی از ویژگیهای این دوره است؛ اما نکته مهم این است که کیفیت روابط خانوادگی، بسیار بر کیفیت ارتباط او با دوستان تأثیرگذار است. اعتیاد، اعتقادات نادرست و جذب نوجوان به فرقههای ضاله، انحرافات جنسی، تمایل به خودکشی و هزاران خطر دیگر در کمین نوجوان است، اگر والدین با رفتارهای اشتباه، او را از محیط امن خانواده دور و دورتر کنند. بهترین طریقه تعامل با نوجوان، همان سبک مقتدرانهی فرزندپروری است. یعنی رابطهای که ضمن حفظ اقتدار والدین در جایگاه خود، فرزند، پدر و مادر خود را رفیق خود بیابد، نه صرفاً یک فرد کنترلگر که دائم در حال مراقبت و سرزنشگری و اصطلاحاً مچگیری از اوست.
