امام باقر علیه السلام فرمودند:  به خدا سوگند که او (مهدی (علیه السلام)) مضطر (حقیقی) است که در کتاب خدا آمده می فرماید: «اَمَّن یجیب المضطر اذ ادعاه و یکشف السؤ...» بحارالانوار، ج ٥٢، ص ٣٤١ 

ساده‌زیستی و 50 سال مجاهدت شهید رشید به روایت همسرش

همسر شهید غلامعلی رشید، با اشاره به اینکه شهادت حق همسرم پس از چند دهه مجاهدت بود، گفت: شهادت فخر است برای هر مجاهدی و بهترین افتخار برای ایشان همین شهادت بود.
همسر سپهبد شهید غلامعلی رشید اظهار کرد: سردار رشید از 17 سالگی زندان بود. زمانی که برای دیپلم شروع کرد به زندان افتاد، 9 ماه زندان بود و بعد برای دیپلمش اقدام کرد که مجدداً بعد دوباره زندان افتاد و نهایتاً محکوم به اعدام شد. امکان داشت همان موقع شهید شود. خدا او را نگه داشت که بیش از 50 و چند سال مجاهدت کند و بعد تاج افتخار شهادت را بعد از 70 سالگی روی سر بگذارد.
همسر سردار رشید با اشاره به اینکه ایشان با همه مجاهدت‌هایش حیف بود در رختخواب از دنیا برود، گفت: با این شکلی که رفت، نتیجه همه مجاهدت‌هایش را گرفت. شهادت فخر است برای هر مجاهدی و بهترین افتخار برای ایشان همین شهادت بود.
وی ادامه داد: سردار رشید زهد خاصی داشت و در 40 و چند سال زندگیمان یک تومان هم در جیبش پیدا نمی‌کردید. به علت عدم وابستگی که داشت، اصلاً نمی‌دانست حقوقش چقدر است.
همسر شهید رشید گفت: من آرزو داشتم اگر یک اتفاقی برایشان افتاد، دست‌نوشته‌هایش باقی بماند. بیش از 6 هزار جلد کتاب داشتند. بیش از ده‌ها کارتن دست‌نوشته و با کمال تأسف، اراده الهی بود که هیچ‌چیز از ایشان باقی نمانده است.
همسر سردار رشید با بیان اینکه امین‌عباس شاید حالت اغراق شده پدر بود، گفت: او نیز مثل پدر زاهدانه زندگی کرد. تنها دو دست عبا داشت. یک عمامه خریده بود که پدرش به او گفت خیلی بزرگ است و نصفش کرد و شدند دو تا و در نهایت هم هیچ‌چیز از او باقی نمانده است.
همسر شهید رشید در مراسم دیدار جمعی از زنان و دختران با رهبر انقلاب، در حضور رهبر معظم انقلاب گفت: «امروز که مستکبرین عالم آنچه را همه ملت‌های جهان جرم و جنایت می‌دانند انجام می‌دهند، ما بانوان این سرزمین اعلام می‌داریم استقامت ما وسعتی دارد از هابیل تاکنون. عهد می‌بندیم تا برخاستن فریاد جبرئیل در زمین و آسمان و آوردن مژده ظهور امام، خواهیم ایستاد .داغ دیدن در میانه میدان، فراق، هجران و بی‌خانمانی، دائماً داغ دل را تازه می‌کند؛ اما در این بازار، آنچه خریدار دارد تسلیم و رضاست. از عمق جان می‌گوییم: رهبرا! تجدونی ان‌شاءالله من الصابرین».
او سپس خطاب به وطن، بخش پایانی متن خود را چنین قرائت کرد: «ای قرارگاه جان و تن، ای وطن! ای آبادتر از هر آبادی، ای مهد مهربانی‌ها! اکنون که مردان و پسرانمان را نیاورده‌ایم، بر عهد خود پابرجاییم؛ پابرجا بمان ای وطن!»