اشاره: طبق روال نشریه پرتو، ذیلاً خلاصه یکی دیگر از سخنرانیهای علامه مصباح (ره) تقدیم شده است.
--------------------------------
بعد از اینکه علمی را با یک موضوعی تعریف کردند _ حالا چه در علوم انسانی باشد یا علوم تجربی یا علوم ریاضی یا علوم دینی _ و میخواهند در این باره تحقیق کنند، به این میرسند که ما در این علم چگونه باید تحقیق کنیم؟ روش تحقیق در این علم چیست؟ امروز روششناسی علوم خودش یک علم است. امروز متدولوژی یکی از علوم پیشرفته دنیاست، کسانی میروند در رشته متدولوژی مدرک دکتری میگیرند که در خصوص هر علم یا هر مسئلهای چگونه باید تحقیق کرد و روش تحقیق آن چیست؟ خود این علم یکی از رشتههای علوم انسانی است. بههرحال برای تحقیق در هر علمی از هر رشتهای باشد، ما باید بدانیم که با چه روشی باید تحقیق کنیم تا به نتیجه درست برسیم از آن جهتی که معرفت است، متعلق آن ممکن است ارزش باشد، شناختن ارزشهای مردم از قبیل تاریخ است. نمیخواهیم بگوییم درست است یا نادرست؛ میگوییم مردم فلانجا تاریخشان این بود، از چه زمانی پیدا شد. متعلق آن یک امر علمی نیست؛ یک امر عینی انسانی در طول زمان خاصی است.
لزوم توجه به هدف علوم
نکته دیگری که در هر علمی باید در نظر داشت این است که هدف از این علم چیست؟ ما این علم را دنبال میکنیم که چطور شود؟ مثلاً اگر در اقتصاد بگویند هدف چیست؟ هدف این است که یاد بگیریم که چهکار باید کنیم تا سرمایه ما زیاد شود، رفاه مردم بیشتر شود، درآمد آنها بیشتر شود، کمتر ضرر کنند و الیآخر. در علم اقتصاد نفع مادی، پولی و مالی از یک علم، منظور است.
روانشناسی چیست؟ سلامتی روان. حالا جدای از اینکه تعریف سلامتی چیست و چگونه باید به آن رسید، هدف این است که آدم به سلامتی برسد. برای سایر رشتهها هم همینطور هدفی تعیین میکنند. اگر در دین هم علمی وجود داشته باشد حتماً روشی برای تحقیق آن وجود دارد و باید بگوییم این روش را دنبال کنیم که چه بشود.
برتری علوم دینی بر سایر علوم
تقریباً همه علومی که در میان انسانها عمومیت دارد؛ یعنی مختص یک کشور، نژاد یا قوم خاصی نیست همه اینها نهایتاً یک سلسله منافعی را دنبال میکنند که مردم از آن لذت ببرند و خوششان بیاید. درست است که میروند تجارت میکنند و راههای کسبوکار را یاد میگیرند برای اینکه درآمد بیشتری داشته باشند؛ ولی میخواهند با درآمد چهکار کنند؟ میخواهند نیازهایشان را برطرف کنند و این پول را در راهی به کار بگیرند که لذت بیشتری ببرند و زندگی شادتر و مرفهتری داشته باشند؛ تا چه زمانی؟ تا دم مرگ.
یکی از مقدسترین علومی که در همه ملتها مورد احترام است علم پزشکی است. همه مردم به پزشک احتیاج دارند. پزشک میرود سالها درس میخواند، زحمت میکشد، بعد تخصص میبیند و رشتههای تخصصی را میگذراند و تحقیقات پزشکی انجام میدهد تا اینکه پزشک برجستهای میشود که مردم به او اطمینان میکنند و خوب بلد است بیمارها را معالجه کند، آنوقت نتیجه آن چه میشود؟ یعنی مریضها سالم میشوند. وقتی سالم شدند چطور میشود؟ ده سال دیگر بیشتر زندگی میکنند و راحتتر هستند. بعدش چی؟ تا چه زمانی؟ تا دم مرگ است. بالاخره همه انسانها میمیرند؛ هیچ پزشکی نمیتواند بهکلی مرگ را بردارد و حداکثر چند سالی بر عمر افراد افزوده میشود. پس باز نتیجه این علم، منفعتی است که قبل از مرگ عاید انسان میشود. شما سایر علوم را هم بررسی کنید نهایتاً به همین چیزها میرسید؛ به راحتی، آسایش، اغنای خواستههای انسانی. این علوم اینگونه هستند؛ اما یکجور علمهایی هست که کسانی که آن علمها را دارند و دنبال میکنند میگویند نتیجه این علم فقط تا دم مرگ نیست. اصلاً همه اینها مقدمه است؛ نتیجه اصلی آن از بعد از مرگ شروع میشود. تا چه زمانی ادامه دارد؟ تا بینهایت؛ خَالِدِينَ فِیهَا أَبَدًا. میگویند ما یکجور علمی داریم که اینگونه فایدهها را دارد. علمهای دیگر هرچه فایده آن زیاد باشد آخرش تا دم مرگ است. بعد تمام میشود و پرونده آن بسته میشود؛ اما نتیجه این علوم تازه از وقتی انسان مُرد شروع میشود! اینها معتقدند، انشاءالله ما هم چنین اعتقادی داشته باشیم و در عملمان هم خودش را نشان بدهد که باور داشته باشیم که این زندگی هفتاد، هشتاد، صد ساله یا گیرم هزار ساله، یک دوران جنینی است. ما یک دوران جنینی نهماهه در شکم مادر داشتیم که طبق قوانین طبیعی انجام میگرفت. بعدازاینکه متولد شدیم در این عالم، زمینه فراهم میشود تا آنجایی که خود ما راه زندگیمان را انتخاب کنیم و ارزشهایی را مدنظر قرار بدهیم و به باورهایی برسیم که معتقد هستیم و باور ما این است که مبدأ ظهور اصلی این ارزشها بعد از مرگ است تا بینهایت، یعنی هیچ تمامشدنی نیست. به زبان عوامانهمان، تا خدا خداست این ارزشها و منافع آنها باقی است. میگوییم این مربوط به دین است و هیچ علم دیگری این خاصیت را ندارد.
اهمیت و ضرورت دینپژوهی
اولاً ما باید ببینیم که دین از چه مقولهای است، دانش است یا ارزش یا صرف قراردادهای اعتباری است. کسانی خوششان میآمده قرارداد گذاشته و گفتهاند این رئیس است آن مرئوس است، این چند ستاره دارد، از این محیط هم که خارج شدند دیگر هیچکدام همدیگر را نمیشناسند و هیچ ارزشی هم فرق نمیکند، قراردادهای اعتباری است. دین کدامیک از اینهاست؟ حقیقتی را مطرح میکند که باید آن را شناخت و بعد باور کرد، ارزشهایی را مطرح میکند که باید به آن دل بست و اگر آن باورها را داشتیم و آن ارزشها را پذیرفتیم و به دنبالش رفتار ما بر اساس آن باورها و ارزشها شکل گرفت واقعاً سعادت بینهایت را خواهیم داشت و بر آنها مترتب میشود و اثر طبیعی آن است؛ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ.[3] این دین چه مقولهای است؟ پس اول نوع مقولهاش را معلوم کنیم، بعد اگر فهمیدیم واقعاً علمی است که باید آموخت و منافعی دارد که قابل اکتساب است جا دارد که آدم به آن دل ببندد و دنبال آن برود. بینهایت، شوخی بردار نیست و با هیچ چیزی قابلمقایسه نیست. آنوقت نوبت میرسد به اینکه کدام بخش از این علم را انتخاب کنیم و با چه روشی تحقیق کنیم. اگر در اینجاها ضعف نشان بدهیم و غفلت بکنیم و به صرف تقلید اکتفا کنیم شاید روزی پشیمان شویم. باید این مسئله برایمان روشن شود که دین آیا واقعاً یک واقعیتی است یا از سنخ قراردادهای اعتباری است مثل پرچم سرخ و سبز و سفید که یک قومی برای خودشان انتخاب کردند و غیر از آن محیطی که آن پرچم را اعتبار میکنند چیزی گیر کسی نمیآید، یا عادات و رسومی که هیچ محصولی ندارد و فقط خودشان خوششان میآید. آیا دین از یک سلسله اعتبارات بیمحتواست یا حقایقی است که اینها را باید اول شناخت، نکنه این حقایق را ما با ضد یا منافی آن اشتباه کنیم؟!
بنابراین، ابتدا باید بفهمیم آن حقیقت چیست؟ این در مقوله شناخت. بعد همین شناختها ما را به یک سلسله ارزشها میرساند، میرساند که یک کارهایی زشت است، یک کارهایی زیباست، یک کارهایی خوب است و یک کارهایی بد. اما نه کار بد و خوبی که فقط از قبیل قراردادهای اجتماعی است؛ بلکه بد و خوبهایی است که از همان حقایق سرچشمه میگیرد و عمل کردن به آنها هم منافعی دارد؛ یعنی نتایج مطلوب حقیقی که عاید انسان میشود؛ اما نه از آن قبیل منافعی که حداکثر تا دم گور همراه آدم است؛ بلکه ثمرات واقعی آن بعد از این عالم ظاهر میشود. منافع این عالم هم، نتایج مقدماتی و فرعی و جانبی آن است؛ ولی اصل هدفها در عالم ابدی ظهور پیدا میکند. اگر چنین چیزی باشد این علم، شناخت و معرفت را با کدام معرفتهای بشری میشود مقایسه کرد؟!
الحمدلله همه ما به این معتقد هستیم که حقایقی هست، اول دین از خداشناسی شروع میشود، خدا حقیقتی است فوق حقایق و هر چیز دیگری که بهرهای از حقیقت داشته باشد آن بهره را از عنایت الهی دریافت کرده و عاریهای در دست اوست و اصل آن برای خداست؛ حقیقتی است که با هیچ حقیقت دیگری قابلمقایسه نیست. عمل کردن به دین هم مصالحی دارد؛ اما نه آن مصالح محدودی که بیست، سی سال رفیق آدم است و بعد هم سر گور از آدم جدا میشود، نه؛ بلکه منافعی است که تا بینهایت ادامه دارد.
در خصوص روش تحقیق آن، همه شما کمابیش میدانید در بین مکاتب معرفتشناسیای که امروز در عالم وجود دارد بعضی از متوسطین آنها اصلاً معتقدند که ما به هیچ چیز علم حقیقی نداریم. شکاکان سابق میگویند که بشر اصلاً نمیتواند علم حقیقی پیدا کند. اینها هیچ؛ دیگران معتقد هستند که شناختهایی که ما پیدا میکنیم همه اینها نهایتاً به ادراکات حسی و تجربههای حسی برمیگردد، لذت میبریم؛ یعنی دهان ما شیرین میشود، بوی خوشی میشنویم، لامسه ما چیز نرم مطلوبی را لمس میکند؛ اینهاست دیگر، سایر چیزها هم وسایطی هستند که نهایتاً ما را به همین چیزها میرسانند. این یک گرایش است. در روش تحقیق در علوم هم به این نتیجه میرسند که بهترین روش آن است که از راه تجربه حسی اعمال شود و نتایج آن محسوس باشد و بشود دید و لمس کرد تا بفهمیم درست است یا نادرست. درست آن چیزی است که آنی که ما دلمان میخواهد به آن برسیم. پس در نظر اینها موضوع علم عبارت است از چیزهایی که قابل درک حسی باشد و علم حقیقی به سایر چیزها تعلق نمیگیرد. علم حقیقی مال اینجاهاست. این گرایش پوزیتویستی است که بسیاری از مکاتب معرفتشناسی امروز عالم به نحوی از این گرایش متأثر هستند. آخر آخرش میگویند خب اینها که اعتقادهای شخصی است و اهمیتی ندارد، سلیقهها فرق میکند، هرکس هرچه را دوست داشته باشد خوب است، یکی توحید را دوست دارد و یکی تثلیث را، هر دو خوب است، هرچه دوست داری، یعنی واقعیتی وجود ندارد و بستگی دارد به اینکه شما چه میپسندی.
(بیانات در همایش اخلاق و سلوک انقلابی در مدرسه علمیه عالی نواب مشهد - 4 آذر 1398)