سلبريتيها و سرمايههاي فرهنگي كه بر باد ميرود
سازي كه ما كوك مي كنيم!
سميرا كريمشاهي
در زمانهاي زندگي ميكنيم كه هرچيزي در اطراف خود ميبينيم ماهيت كالايي پيدا كرده است، حتي عناصري كه اگر نيم قرن گذشته به مردم ميگفتيم فلان خصوصيت جنبه كالايي پيدا خواهد كرد، ما را ديوانه فرض ميكردند. اعتبار، سواد، شايستگي و مهمتر «سرمايه فرهنگي» تبديل به كالايي شده است كه در بين جماعتي دستمالي ميشود تا ارزش و اصالت واقعي آن به قهقرا برود. در گذشته به سادگي اعتبار و منزلت اجتماعي بهدست نميآمد و فرد به معناي واقعي بايد سرمايه فرهنگي جامعه محسوب ميشد تا حرفش نزد مردم اعتبار داشته باشد و بعضا بهعنوان مرجع در حوزه خود معرفي شود اما امروز با رشد نوكيسگي و نگاه كالامحوري، حتي تهي از فرهنگ، غناي شخصيتي پيدا ميكند و هر چند كاذب باشد در نزد مردم مذموم نيست و مورد احترام است. اشخاص معروف و مشهور كه از آنان با عنوان «سلبريتي»ها ياد ميشود، قسمت عظيم جامعه نوكيسه را تشكيل ميدهند. آنها از طريق بازيگري، خوانندگي، فوتبال يا هر عرصهاي كه با كنشگري در آن واكنش توده مردم را نتيجه بدهد، نزد مردم اعتبار كسب ميكنند. حرمت اجتماعي در گذشته نزد عالمان، شخصيتهاي برجسته علمي و بزرگاني بود كه اگر ثروتمند هم محسوب ميشدند، هيچگاه ثروت برايشان وسيله تظاهر نبود و برعكس دستگير مردم بودند، براي همين نزد آنان احترام و اعتبار داشتند.
اما امروزه سلبريتيها با نمايش گذاشتن ظواهر زندگي خود نهتنها گرهاي از مشكلات جامعه باز نميكنند، بلكه ابزاري شدهاند تا مصرفزدگي را به جامعه انبوه از مشكلات اقتصادي تزريق كنند. مشكل بزرگتر اينكه سلبريتي وقتي خود را مركز توجه ميبيند به اشتباه آن را مجوزي فرض ميكند تا در عرصههاي گوناگون اظهارنظر كند، بدون اينكه آگاهي لازم به آن را داشته باشد يا كارشناس محسوب شود. به تدريج آنها مرجع تصميمگيريهاي طرفدارانشان و مردم ميشوند و اين يعني خفه كردن كنشگري فعال جامعه در مسائلي كه نياز به فعاليت آنهاست. سلبريتي، مردم را به اقدامي فراميخواند كه يا منفعت شخصي و جايگاه شغلي خودش به آن ميچربد (مثل حضور در پيامهاي بازرگاني يا بيلبوردهاي تبليغاتي) يا پاي منفعت ديگران در ميان است و از سلبريتي بهعنوان ابزاري براي جهتدهي به تصميم مردم استفاده شده (مثل حضور در ميتينگهاي نامزدهاي انتخابات رياستجمهوري يا مجلس). هر دوي اين موارد، مردم را از كنكاش و تلاش براي فهميدن آنچه به نفع جامعه است باز ميدارد. در همه موارد هم البته سلبريتي يك برد حداقلي دارد و آن ديده شدن است!
جالب اين است كه در جامعه ما، سلبريتيها و جريانهايي كه سلبريتي ابزار رسيدن به اهداف سياسيشان است، خود را مدافع دموكراسي، آزاديهاي مدني و توسعه سياسي در كشور ميدانند كه اين امر نيازمند بسترهايي از جمله افزايش آگاهيهاي سياسي مردم و كنشگري فعال آنها در مشاركتهاي سياسي است اما افرادي با استفاده از شهرت و معروفيت خود در اين زمينه دخالت ميكنند، در حالي كه نه سواد لازم را دارند و نه به اندازه كافي به شرايط واقف هستند كه مردم را ترغيب كنند تصميمهايشان مطابق آنچه باشد كه آنها ميگويند. در نتيجه استقلال فكري مردم زير سوال ميرود. چنين جامعهاي كه مرجع تصميمگيري آن قشر سلبريتي تهي از سواد اما غني در ظاهر، باشد هيچگاه به توسعه سياسي نميرسد و به دنبال آن نميتواند تصميمهاي درستي براي خود و كشور بگيرد. فاجعه آنجاست كه سلبريتي در قبال اقدام اشتباه خود شانه از مسؤوليت خالي ميكند، بهعنوان مثال در انتخابات رياستجمهوري ۹۶ بدون اينكه استدلال متقني داشته باشند مردم را تشويق كردند تا به آقاي روحاني راي بدهند اما بعد از تشكيل دولت دوازدهم و ناديده گرفته شدن وعدهها و نارضايتي مردم، آنها هم در مقام معترض ظاهر ميشوند و انگار نه انگار كه خودشان در تلاش براي پر كردن سبد راي رئيس جمهور بودند. البته بعضا هم در حد يك پست در صفحه شخصيشان از مردم عذرخواهي ميكنند اما آيا عذرخواهي، اشتباه آنها را جبران ميكند؟ بگذريم از اينكه خيلي از اين پيامهاي عذرخواهي، صرفا براي جلوگيري از خط خطي شدن وجهه عموميشان و جدا كردن خود از دولت است تا قبل از اينكه مقصر شناخته شوند و مورد مواخذه قرار گيرند، خودشان را تبرئه كنند. يك مقاله درباره سلبريتيها آنها را بهعنوان «منبع حواسپرتي مردم» معرفي كرده بود؛ دروغپراكني، دامن زدن به شايعات، به بازي گرفتن احساسات مردم و اقداماتي از اين قبيل كه بهوسيله آن ذهن مردم را مشغول نگاه ميدارند و آنها را از مسائل اصلي كه نيازمند به واكنش مردم است، دور ميكنند. بهعنوان مثال يكي از بازيگران زن كشورمان، در صفحه شخصياش نسبت به كليپي اعتراض ميكند كه پليس راهنمايي و رانندگي وقتي ميبيند چند شرور ايجاد مزاحمت ميكنند، وارد عمل ميشود و از اقدام آنها جلوگيري ميكند اما اين بازيگر بدون اينكه ابتدا اصل ماجرا را جويا شود، سريع دست به شانتاژ ميزند و فرد شرور را كه صاحب سلاح است فردي بدون سلاح معرفي و از آن دفاع ميكند و بهگونهاي تظاهر ميكند كه انگار آن فرد مورد ظلم واقع شده است و پليس چاقوكشي ميكند! اين پديده از همان جهالتي سرچشمه ميگيرد كه در ايام انتخابات جاي جلاد و شهيد را عوض ميكردند؛ بي آنكه سواد فهم اين را داشته باشند كه در زمين منافقين بازي ميكنند و چه آگاهانه و چه ناخودآگاه بازيچه آنها شدهاند و مردم را هم به دنبال جهالت خود ميكشانند.
از نكته مهمي نبايد گذشت و آن اينكه مقصر اصلي، خود ما مردم هستيم كه اين جماعت را بزرگ ميكنيم و آنها دچار وهم خودمهمپنداري ميشوند و از طرفي مردم به پشتوانه اعتباري كه خودشان به سلبريتيها تزريق كردهاند، آنها را مرجع و الگو قرار ميدهند. سلبريتي بهواسطه شهرتش ميداند مردم بهشدت تمايل دارند درباره سبك زندگي و روزمرگي او آگاهي كسب كنند و او هم مانور نمايش راه مياندازد و ظاهر جذاب و اشرافي زندگي خود را در معرض ديد همگان ميگذارد. با توجه به اينكه مصرف، هويت بخش شده است، مردم مرعوب زرق و برق زندگي سلبريتي ميشوند و شأن و منزلت اجتماعي را به حساب آنها ميريزند.
در واقع اين مسأله براي مردم مورد غفلت است كه سلبريتي محتاج اهميت مردم است، نه اينكه مردم محتاج آنها باشند و اگر يكبار جامعه به آنها پشت كند حياتشان قطع ميشود. تمام سروصدايي كه در كشور راه مياندازند، مردم از قبل سازش را كوك كردهاند و اگر دست از آن بكشند، صداي آنها هم خفه ميشود.
|