در سخنراني آيتا... مصباح مطرح شد؛
مي گويند مي خواهيم فقر را از بين ببريم، خود شما عامل فقر هستيد!
اشاره: آنچه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتا... مصباحيزدي در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 31/2/97 بيان شده است.
آثار شوم پيروي از هواي نفس
در جلسه گذشته گفتيم كه از ديدگاه اسلام، كاري ارزش اخلاقي دارد كه هم حسن فعلي داشته باشد و هم حسن فاعلي. ضمنا اشاره كرديم كه همه اينها ذومراتب است. صرفنظر از ديدگاه اسلامي همه مردم ميدانند كه كارهاي خوب مراتبي دارد؛ بعضي خوب است، بعضي خوبتر است و بعضي خوبترين است. كارهاي بد نيز همين طور است و همه گناهها در يك سطح نيستند؛ گناهي بد است، گناهي بدتر است و گناهي بدترين است. نيت نيز كه ملاك حسن فاعلي است، همين طور است؛ ارزش برخي از نيتها پايين است، نيت بدي نيست، اما خيلي هم ارزشمند نيست، بعضي از نيتها بسيار ارزشمندتر است و ارزشمندي برخي نيتها به اندازهاي است كه عقل انسانهاي متعارف از درك آن ناتوان است.
مراتب نيت
درباره برخي از كارها اين سؤال مطرح شده بود كه آيا اگر اينها از غير مؤمن سر بزند يا نيت انسان از انجام آنها خدا نباشد، هيچ ارزشي ندارند؟ البته در گذشته بحثهاي مختصري در اينباره داشتهايم، ولي براي تأكيد آنها، اشاره ميكنم كه اثبات مراتب خوبي افعال احتياج به بحث ندارد و همه آن را درك ميكنند؛ براي مثال، مراتب احترام در مواردي كه به كسي فقط سلام كنيم، يا به او هديه بدهيم، يا برايش بايستيم و دستش را ببوسيم، تفاوت ميكند. اين تفاوت در خدمتهاي اجتماعي نيز روشن است؛ مراتب ارزش در مواردي كه به كسي صدقه مختصري داده شود يا بدهي او ادا شود يا ديهاش پرداخت شود و از قتل نجات پيدا بكند، با هم تفاوت ميكند. حال اين را مقايسه كنيد با كسي كه امتي را از بلا، ذلت و پستي نجات ميدهد؛ كاري كه انبيا و ائمه معصومصلواتا... عليهماجمعين انجام دادند و در زمان ما امام(ره) مرتبهاي از آن را انجام داد. نيت نيز همين طور است؛ گاهي نيت انسان فقط اين است كه كاري كند كه عقلا خوششان بيايد. مثل انساني كه طبعا راستگو است و وقتي از او ميپرسيد كه چرا راست ميگويي؟ ميگويد: وقتي انساني خوب و راستگويي باشد، همه خوششان ميآيد و براي جامعه مفيد است. كساني به مرتبهاي كه كمي بالاتر از اين است، فكر ميكنند و مثلا ميگويند اين كار ثواب دارد. اما بعضي از نيتها براي افعال وجود دارد كه امثال ما نميتوانيم حقيقتش را درك كنيم. امام صادقعليهالسلام فرمود: بعضيها عبادت ميكنند تا از آتش جهنم مصونيت پيدا كنند، بعضيها عبادت ميكنند تا به درجات بهشت و ثوابهاي بهشتي نائل بشوند، وَلَكِن اعْبُدهُ حُبّاً لَه؛ من چون خدا را دوست دارم، عبادت ميكنم. اين دوست دارم، يعنيچه؟ چه محبتي منشأ چنين عبادتي ميشود كه اگر شب تا صبح به درگاه خدا سر به سجده بگذارد و گريه كند، خسته نميشود؛ نهتنها خسته نميشود، براي هر لحظه عبادتش نيز خدا را مستحق شكر ميداند. شايد كساني بوده يا باشند كه در آن حال اصلا به ذهنشان خطور نميكند كه بهشت و جهنمي نيز هست؛ كسي كه در آغوش معشوق خود است، به چيز ديگري فكر نميكند. يكي از همسران پيغمبر اكرم(ص) ميگويد: شبي نوبت من بود كه حضرت در اتاق من استراحت كنند. موقع خواب شد و خوابيديم. پس از مدتي پيغمبر اكرم آرام از بستر بلند و مشغول نماز شدند. خب نماز خواندن در شب عادي بود و زياد ديده بودم، اما بعد از نماز ديدم كه حضرت سر به سجده گذاشتند و خيلي آرام آرام طوري كه من بيدار نشوم، ذكري را تكرار ميكنند. كمكم متوجه صداي هقهق و گريه حضرت در حال سجده شدم. حس كنجكاويام تحريك شد كه چرا پيغمبر نيمه شب سر بر زمين گذاشته و اينطور گريه ميكند؟! آرام آرام خودم را نزديك ايشان كشاندم تا گوشم به صداي ايشان نزديك باشد و ببينم چه ميگويند. ديدم در حال سجده ميگويد: الهي لاتَكِلْني الي نَفْسي طَرْفَة عَينٍ أبَدا؛ خدايا! مرا يك آن به خودم وامگذار! من تعجبم بيشتر شد. پيغمبر معصوم، شريفترين مخلوق خدا، نيمه شب، سر به سجده گذاشته، اين چه دعايي است كه ميكند؟! بالاخره صبر كردم تا سر از سجده برداشتند. بلند شدم و گفتم: يا رسولا...! مگر خداوند گناهان شما را نميآمرزد؟ مگر خود شما نفرموديد كه خدا در بهشت چه مقاماتي به شما ميدهد و شما ديگران را شفاعت ميكنيد؟! اين چه حالي است كه من در شما ميبينم؟ حضرت در جواب فرمود: أَ فَلَا أَكُونُ عَبْداً شَكُورا؛ من نبايد شكر خدا را به جا بياورم؟! اين همه نعمت را او داده است، پس من دستكم از او تشكر كنم. تشكر از خدا اين است كه بگويم اگر تو ندهي من چيزي ندارم. اگر يك آن مرا به خودم وابگذاري، چيزي از خودم ندارم. انسان هيچگاه فكر ميكند كه يك شكر خدا اين است، كه كسي كه روز را به زحمت گذرانده و سختيها كشيده است، نيمهشب بلند شود و مشغول عبادت شود و بدون اينكه گناهي كرده باشد، فقط براي شكر خدا، اينگونه در حال سجده گريه كند؟! عقل ما به اين مسايل نميرسد، اما آنچه از اين عبادات و امثال آنها ميفهميم نيز شايد يك هزارم آن حقيقتي نباشد كه خود رسولا...صليا...عليهوآله ميگويند. روشن است كه ارزش آن عبادت به حسن فاعلي آن بود و خودش فرمود كه براي شكر است. ولي ما اصلا نميتوانيم حقيقت اين شكر را بفهميم. ما حداكثر وقتي غذاي لذيذي ميخوريم، ميگوييم: الحمدلله؛ چه غذاي خوبي! بنابراين نيت نيز مراتبي دارد و به حسب مراتب نيت، افعال ارزشهاي مختلفي پيدا ميكنند.
حد نصاب ارزش
اكنون اين سؤال مطرح ميشود كه پايينترين مرتبه حسن فاعلي چيست؟ گاهي انسان كاري را كه حسن فعلي دارد، براي مردم مفيد است و از آن استفاده ميكنند، به اين نيت انجام ميدهد كه مردم را فريب بدهد و بر آنها مسلط بشود. ميخواهد در انتخابات رأي بياورد و بعد هر كاري دلش ميخواهد انجام بدهد. حاضر است ثروتش را هم خرج كند تا در انتخابات برنده بشود. خب ممكن است كار خيلي خوبي باشد، اما آيا براي خودش نيز فايدهاي دارد؟ ممكن است از اين كار قصدي نداشته باشد و فقط بهخاطر اينكه اين پست يا مقام را دوست دارد و از آن خوشش ميآيد، اين كار را انجام ميدهد، چنانكه ممكن است قصد داشته باشد كه بر مردم مسلط بشود و بتواند به ظلمهايي كه دلش ميخواهد، برسد. اما از اين بدتر هم ميشود و آن در جايي است كه ميخواهد پست و مقامي پيدا بكند تا بتواند حق را نابود كند. در ظاهر كارهاي خوب ميكند تا مردم به او رأي بدهند، دوستش بدارند و با او همراهي كنند تا بتواند مسير حق را عوض كند. در اين عالم از اين نمونه نيز كم نيست. داعشيها از اين دستهاند. همين سردمداران آمريكا براي چه اين كارها را ميكنند؟ جز اين است كه با دين اسلام و جمهوري اسلامي و نظام اسلامي دشمني دارند. خودشان هم اين را ميگويند. اوائل اين دشمني را مخفي ميكردند و گاهي چيزهايي از دهانشان ميپريد، اما اكنون صريحا ميگويند كه اين ايران است كه نگذاشت ما به اهدافمان برسيم و كمي تهمت نيز به آن اضافه ميكنند و ميگويند اين ايران است كه مانع امنيت ماست. همانطور كه ملاحظه ميفرماييد ارزشهاي منفي هم با يكديگر تفاوت دارند؛ حدي از ارزش وجود دارد كه فيالجمله قابل ستايش است و نيتش هم نيت خوبي است، اما از نظر مباني اسلامي، حد نصاب ارزش را ندارد. در گذشته بحث كوتاهي در اينباره داشتيم كه از نظر اسلام برخي از كارها حتي به لحاظ نيتشان داراي ارزش هستند، اما اسلام حد نصابي براي ارزش قائل است و ميگويد اينكارها به آن حد نرسيدهاند. حد نصابي كه اسلام ميپذيرد آن است كه موجب سعادت ابدي بشود. اين به آن معنا نيست كه كارهايي كه به اين حد نرسند، هيچ ارزشي ندارند. نمونه بارز اين مسأله، حاتم طايي است. در روايتي آمده است كه در قيامت حاتم طايي را در جايي قرار داده و لباسي به تن او ميپوشانند كه آتش جهنم او را نميسوزاند. روشن است كه اين با آن كسي كه از همان ابتداي مرگ به اعماق جهنم ميافتد، خيلي تفاوت دارد. ولي بههر حال حد نصاب ارزش را ندارد و بهشتآور نيست. اين هم مرتبهاي از ارزش مطلوب است. به نيت او هم بستگي دارد؛ براي اينكه او واقعا ميخواست بندگان خدا راحت باشند و زندگي خوبي داشته باشند؛ به دنبال اين هم نبود كه از او تعريف كنند يا به پست و مقامي برسد؛ چيزي هم از كسي نميخواست؛ طبق مقتضاي فطرت الهي كارهاي خوب را دوست ميداشت و ميخواست بهترين باشد، اما در همين حد ميفهميد. اگر كسي فهميد كه اسلام حق است و از روي عناد با آن مخالفت كرد و مسلمان نشد، فساد و ارزشهاي منفياش بيش از ارزش مثبتش است و اهل نجات و صلاح نخواهد بود. در اين صورت از آن كساني خواهد بود كه خداوند درباره آنها ميفرمايد: أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ لَيسَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِيهَا وَبَاطِلٌ مَّا كَانُواْ يعْمَلُونَ. اما اگر در شرايطي بوده كه نفهميده يا اگرچه تنبلي كرده و تحقيق نكرده، ولي انسان بدذات و خبيثي نبوده كه به فكر اذيت مردم باشد، اين همان موردي است كه نمادش حاتم طايي است. حد نصاب ارزش از ديدگاه اسلام كه موجب دخول در بهشت ميشود، ايمان و عمل صالح است. به همين جهت گفتيم كه ريشه همه ارزشهاي اسلامي، ايمان است و اگر اين نباشد ساير ارزشها به حد نصاب نميرسد.
نتيجه پيروي از هواي نفس در قضاوت
روشن است كه از نظر قرآن، پيروي از هواي نفس ارزشي منفي است، اما آيات قرآن نسبت به مراتب پيروي از هواي نفس، هم از نظر لحن و هم از نظر شدت و ضعف، متفاوت است. نسبت به يك مرتبه از آن، خطاب به حضرت داوود ميفرمايد: يا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَينَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيضِلَّكَ عَن سَبِيلِ ا...؛ ما به تو مقام حكومت و قضاوت را داديم، اما وظيفهات اين است كه مواظب باشي به حق حكم كني. چيزي كه ميتواند تو را از حكم كردن به حق باز بدارد و از اينكه بتواني وظيفهات را انجام بدهي مانع شود، اتباع هواست. در قضاوت بايد خودت را از همه نفع و ضررها پاك كني و در محيطي كاملا بيطرف، به فكر هيچ منفعتي براي خودت نباشي! پيروي هواي نفس تو را از راه حق باز ميدارد و گمراهت ميكند. شايد در گوشه و كنار كشور ما هم يك قاضي باشد كه خودش نيز متوجه نيست كه چرا اينگونه حكم ميكند، ولي با چند واسطه ملاحظاتي دارد و در هنگام قضاوت ميل دارد كه به نفع يك طرف حكم كند. حتي متوجه علت اين ميل نيز نيست و فقط ميبيند كه خوشش ميآيد كه به نفع اين طرف حكم كند. خداوند به حضرت داوود ميفرمايد: اگر اينطور شد، از حق منحرف ميشوي. إِنَّ الَّذِينَ يضِلُّونَ عَن سَبِيلِ ا... لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يوْمَ الْحِسَابِ؛ وقتي اينطور شد، فراموش ميكني كه حسابي در كار است و روزي از تو ميپرسند كه چرا اينگونه قضاوت كردي و تو جواب قانعكنندهاي نداري، و در اين صورت، دچار عذاب شديد الهي ميشوي. حضرت داوود جنايتي نكرده بود، اهل تبعيت از هواي نفس هم نبود، اما خداوند ميخواهد پيغمبرش را نصيحت كند و او را متوجه كند كه مبادا انحراف پيدا كني و به اشتباه بيفتي. لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى! دنبال دلخواه نباش! ببين خدا چه ميخواهد!
رابطه ترس از خدا با جلوگيري از هواي نفس
در آيه ديگر خطاب به مؤمنان ميفرمايد: وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى* فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِي الْمَأْوَى؛ جايگاه كسي كه از خدا بترسد و خودش را از هواي نفس باز بدارد، بهشت خواهد بود. اين آن ارزش حد نصاب است.
چيزهايي كه در كارهاي اختياري ما تأثير ميگذارند، از دو منشأ خوف يا رجا سرچشمه ميگيرند. كاري كه انسان انجام ميدهد يا براي اين است كه به نفعي برسد يا ميخواهد از ضرري محفوظ بماند. خوف از خدا مانع گناه ميشود، چنانكه اميد به رحمت خدا باعث ميشود كه انسان از خدا اطاعت كند. در اينجا بحث درباره مخالفت با چيزي است كه انسان نسبت به آن ميل دارد و اين مخالفت نيازمند ترس از ضرر آن است. بهطور طبيعي اميد به رحمت الهي باعث اين نميشود كه انسان از گناه خودداري كند. اميد بيشتر در انگيزش براي اعمال ايجابي، مثل خواندن نماز و انجام عبادات مؤثر است، اما خوف در جايي است كه انسان در معرض خطر است و بايد خودش را نگه دارد تا در آتش نلغزد. به اين مناسبت ابتدا ميفرمايد: وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ. يعني به مدد خوف الهي از پيروي هواي نفس جلوگيري ميكند. ابتدا كششي به سوي گناه دارد و اگر خوف از خدا و توجه به مقام الهي نبود، چهبسا فريب ميخورد و در همان مهلكه هواي نفس و اطاعت شيطان ميافتاد. اين تعبير نيز، تعبير شديدي نيست. ميفرمايد: اگر دلتان ميخواهد كه به بهشت برويد، خودتان را كنترل كنيد و تابع هواي نفس نشويد. اما لحن برخي ديگر از آيات بسيار شديدتر ميشود و اين از آنروست كه اتباع نفس در اين موارد خطرهاي عظيمي براي انسان ميآفريند. برخي از آنها حتي به خود انسان محدود نميشود و ديگران را نيز مبتلا ميسازد. گاهي امتي را درگير فساد، گناه، جنايت و عذاب ابدي ميكند. از يك نفر شروع ميشود، ولي دايره اين فساد گسترش پيدا ميكند و به خانواده و فرزندانش ميرسد. گاهي از آنها نيز تجاوز ميكند و به همسايهها، همشهريان و اهل كشورش ميرسد و ملتي را از رحمت الهي محروم ميكند. چنين كساني در امتحان حتما رفوزه ميشوند و راه برگشتي ندارند.
نهي از معاشرت با اهل هواي نفس
هدف از آفرينش انسان در اين عالم اين بود كه در معرض امتحان قرار بگيرد تا با اختيار خودش مسيرش را تعيين كند. همه اين مشكلات، سيل، زلزله، قتل، جنايت و... مقدمه اين است كه هر كسي سرنوشت خودش را با اختيار خودش انتخاب بكند. گفتيم گاهي فساد هواي نفس آنچنان گسترش پيدا ميكند كه نهتنها خود انسان را جهنمي ميكند، بلكه باعث جهنمي شدن ديگران نيز ميشود.
در اين موارد قرآن فقط نميگويد كه تو خودت هواي نفس را كنترل كن و كنار بگذار، بلكه ميگويد با آنهايي كه اهل هوا هستند نيز معاشرت نكن؛ حتي اصلا به آنچه ميگويند، گوش نده! فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِكْرِنَا؛ اصلا اينها را رها كن! اينها ديگر هدايت نميشوند و هر كاري بكني نتيجهاي ندارد. اينها راه جهنم را انتخاب كردهاند. ما كسي را مجبور نميكنيم كه به بهشت برود. خودشان انتخاب كردهاند و ميخواهند به جهنم بروند و اين سرنوشت برايشان تعيين شده است. آن قدر در اين راه به هواي نفس دامن زده و عادت كردهاند كه نميتوانند آن را رها كنند. به دست خودشان، خودشان را به چاه انداختهاند. تو مواظب باش به آتش آنها نسوزي! وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا؛ اين كساني كه دنبال هواي نفس رفتند، ديگر كارشان از اين حرفها گذشته است، مواظب باش سخن آنها در تو اثر نكند! آنها به دنبال راحتي خودشان هستند و ميخواهند از اين مسايل استفاده كنند. مواظب باش آنها تو را گمراه نكنند. مثلا به تو پيشنهاد بدهند و بگويند: ما خير شما را ميخواهيم، بايد با آمريكا سازش كنيد و چارهاي نيست و اگر نكنيد چنين و چنان ميشود. در آيهاي ديگر ميفرمايد: فَلاَ يصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لاَ يؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى؛ در اين آيه نيز خداوند به پيغمبر نميگويد تو از هواي نفس پيروي نكن! ميگويد: مواظب باش! آنهايي كه دنبال هواي نفس رفتند، تو را از ياد خدا غافل نكنند و از انجام وظيفهات باز ندارند.
گمراهي؛ نتيجه پيروي از هواي نفس
شايد شديدترين لحن قرآن در اين زمينه مربوط به اين آيه باشد كه ميفرمايد: أَفَرَأَيتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ؛ كسيكه دلخواه خودش را ميپرستد و او را بهجاي خدا اخذ كرده است. بهجاي اينكه در هر كاري ببيند خدا اجازه ميدهد يا نميدهد، ميبيند دلش ميخواهد يا نميخواهد. اين همان فرهنگي است كه امروز در جهان الحادي حكمفرماست. نتيجه اين رويكرد نيز اين است؛ وَأَضَلَّهُ ا... عَلَى عِلْمٍ؛ ما به زحمت ميتوانيم اين جمله را معنا كنيم! ميفرمايد: با اينكه علم داشت، خداوند او را گمراه كرد. گمراه يعني انسان راه را نداند و آن را گم كند، ولي خداوند ميفرمايد با اينكه ميدانند، خدا گمراهشان كرده است. مصيبت بسيار بزرگي است!
انسان وقتي جاهل است، اگر راه خطايي هم برود، ممكن است از كسي بپرسد يا كسي راهنمايياش كند و برگردد، اما وقتي آگاهانه راه خطا را انتخاب كند، چگونه هدايت ميشود؟ ممكن است نسبت به اين انتخاب خيلي هم خوشحال باشد؛ يحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يحْسِنُونَ صُنْعًا. ممكن است انسان شب كه ميخوابد، در ذهنش اين باشد كه من فردا ميخواهم فلان كار را به نفع كشورم انجام بدهم و مردم را از فقر نجات بدهم. براي اين منظور بايد كاري كنم كه آمريكا تحريمها را بردارد. در اين صورت اقتصاد كشور رواج پيدا ميكند، مردم سود ميبرند، زندگي و درآمدشان خوب ميشود و از فقر نجات پيدا ميكنند، اما توجه ندارد كه سياستهاي خودش باعث ايجاد فقر شده است، و او كساني را سر كار آورده كه با رشوه و رانتخواري و... منافع مردم را به خطر انداختهاند. فراموش ميكند كه براي چه فلان وزير را انتخاب كرده است. فراموش ميكند كه او را چون ميلياردر بود و ريزهكاريهاي تجارت خارجي را ميدانست، سر كار آورده بود، تا با او همكاري بكند و هر استفادهاي كه ميخواهد ببرد، حتي اگر به ضرر چند ميليون خلق كشور باشد. با اين وصف، ميگويد: براي اينكه مردم را از فقر نجات بدهم، بايد با آمريكا بسازيم؛ يعني تسليم شويم و عذرخواهي كنيم تا تحريمها را بردارند، تا كمي اقتصاد رواج پيدا كند. ممكن است در سطحي از آگاهي، باورش اين باشد كه ميخواهد فقر مردم را برطرف كند، غافل از اينكه هم خودش، هم مردمش، هم دينش و هم خونهاي شهدا را پايمال كرده است، ريشه انقلاب را كنده است و تا روز قيامت هر چه فساد بر اين كار مترتب شود، به گردن اوست. أَفَرَأَيتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ ا... عَلَى عِلْمٍ؛ انسان كودني نيست. اينگونه نيست كه مسائل سرش نشود، علم دارد، تجربه دارد، سياست و اقتصاد سرش ميشود، به مردم هم ميخواهد خدمت كند، اما باورش نميشود كه ميشود با آمريكا درافتاد. ميگويد: مگر ميشود؟ امريكا كدخداي عالم است. يك امامي بايد باشد كه بگويد آمريكا هيچ غلطي نميتواند بكند. با خدا باش! وقتي انسان خدا را فراموش كرد اينگونه ميشود. اگر خدا را كنار بگذاريم، همه حسابها درست است؛ واقعا در مقابل ثروت، تكنولوژي، سياستمداران، تجربههاي سياسي وجنگي آنها كم ميآوريم، اما ما چيزي داريم كه آنها ندارند؛ وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ ا... بِبَدْرٍ وَأَنتُمْ أَذِلَّةٌ؛ ما خدا را داريم. وَأَضَلَّهُ ا... عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ؛ كسيكه خدا را فراموش كند، ديگر قواي اداراكياش درست كار نميكند و نميتواند حقيقت را بشناسد. خداوند بر دلش (همان قوهاي كه بايد حق و باطل را تشخيص بدهد) مهري ميزند كه باز نميشود. فَمَن يهْدِي مَنْ أَضَلَّ ا...؛ كسي را كه خدا گمراه كند، چه كسي ميتواند هدايت كند؟ آيا قدرتي بالاتر از خدا براي هدايت او هست؟! اين نتيجه پيروي از هواي نفس است.
|