آيتا... مصباح يزدي:
مردم در سپردن وظيفه دفاع از حقوق خود به جبهه پايداري اعتماد کردند
آيتا... مصباح تأكيد كرد: تاريخ نشان داد كه هر روز امتحانات الهي به موازات سطح فرهنگ و اطلاع مردم، سختتر و پيچيدهتر ميشود.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني آثار آيتا... مصباح، ايشان در ديدار با كانديداهاي جبهه پايداري تهران در تاريخ 22 اسفند 90، پيروزي ملت ايران در انتخابات مجلس شوراي اسلامي را نصرت الهي برشمرد و يادآور شد: هر نعمتي بايد با شكرگذاري همراه شود و اگر قدردان اين نصرت الهي باشيم، خداوند بر نعمت هايش ميافزايد.
آيتا... مصباح، عوامل اين نعمت و پيروزي بزرگ را مورد توجه قرار داد و اظهار داشت: در درجه اول تدبير حكيمانه و دلسوزانه مقام معظم رهبري و صداقت و اخلاص زايد الوصف ايشان، مهمترين عامل تحقق اين نصرت الهي و پيروزي ملت ايران بود.
ايشان افزود: در كنار اين تدبير و مديريت، همدلي و همياري مردم در تبعيت از رهنمودهاي ولايتفقيه و عشق و علاقه به انقلاب و نظام اسلامي، نقش مهمي را در ايجاد اين حماسه تاريخي ايفا كرد.
ايشان همچنين با اشاره به هدف از تشكيل جبهه پايداري خاطرنشان كرد: نتيجهاي كه مردم رقم زدند و استقبال و اعتماد مردمي كه جبهه پايداري با آن مواجه شد، بسيار چشمگير بود و با وجود فرصت كمي كه براي معرفي اين جبهه وجود داشت و عليرغم امكانات ناچيز و تلاشهاي وسيع دشمنان و مخالفان جبهه، مردم با اصول و اهداف اين جبهه آشنا شدهاند و با اين اصول موافق هستند.
آيتا... مصباح با بيان اينكه نعمت ويژه الهي شامل حال كساني ميشود كه استحقاق دريافت آن را داشته باشند، اضافه كرد: صداقت، اخلاص، منطق قوي و معيار قراردادن آرمانهاي اصلي انقلاب، در كنار برخورد متين و منطقي در مقابل تخريبهاي گروههاي مختلف، دست به دست هم داد تا مردم در سپردن وظيفه دفاع از حقوق ملت، به جبهه پايداري اعتماد كنند.
عضو خبرگان رهبري با اشاره به بعثت پيامبر اكرم صليا...عليهوآله، يادآور شد: بعثت پيامبر صليا...عليهوآله نقطه عطفي در تاريخ بشريت و تحولي عظيم در مسير زندگي انسانها بود، به اين معنا كه نقطه شروع حركتي بود که در دوران زندگي ائمه صلواتا...عليهماجمعين تكامل يافت و در نهايت به دست امام زمان (عج) به اوج خود خواهد رسيد.
در هردوره زماني، دشمنيها و فتنهها رنگ ويژه و شکل پيشرفتهتري به خود ميگيرد
ايشان با بيان اينكه به موازات پيشرفت فکر و فهم بشر در هر دوره زماني، دشمنيها و فتنهها شکل و وضع پيشرفتهتري به خود ميگيرد، تأكيد كرد: در ابتداي اين راه، پيامبرصليا...عليهوآله با انسانهاي بت پرست، جاهل و بيمنطق مواجه بود كه برخورد زشت، نامناسب و غير معقول داشتند و بيش از هفتاد غزوه را به ايشان تحميل كردند.
ايشان ادامه داد: حلقه دوم مبارزات بعد از رحلت پيامبر(ص) شروع شد که به خانه نشين كردن حضرت علي عليهالسلام انجاميد؛ و بعد از 25 سال، وقتي مردم به سوي ايشان هجوم آوردند و ايشان را پيشواي خود دانستند، مرحله جديدي از آزمايشهاي الهي آغاز شد، به صورتي كه وقتي حضرت خواستند ضايعات گذشته را جبران كنند، جنگ جمل به راه افتاد، که اين جنگ ديگر با كفار نبود، بلكه با كساني بود كه خود را اصحاب خاص پيامبر و نور چشميهاي مسلمانان ميدانستند.
آيتا... مصباح اظهار داشت: حلقه سوم و سنگينتر اين مبارزه در زمان سيد الشهدا عليهالسلام رخ داد، بهگونهاي که كساني كه در جنگ جمل و صفين در كنار حضرت علي عليهالسلام شمشير ميزدند، در مقابل امام حسين عليهالسلام قرار گرفتند و از قاتلان حضرت شدند.
ايشان تصريح كرد: تاريخ نشان داده است كه هر روز امتحانات الهي به موازات سطح فرهنگ و اطلاع مردم، سختتر و پيچيدهتر ميشود و قرار گرفتن در مسير حق را مشكلتر ميسازد.
در آخر الزمان به وسيله آيات قرآن با امام زمان (عج) به بحث و مناظره ميپردازند!
ايشان ادامه داد: در روايت معتبري نقل شده كه هنگام ظهور امام زمان(عج)، آن حضرت با كساني مواجه ميشوند كه به وسيله آيات قرآن با ايشان به بحث و مناظره ميپردازند، و ادعا ميكنند معناي آيات الهي را بهتر از حضرت ميفهمند، که اين آخرين حلقه از انواع مبارزه ميان حق و باطل است، يعني از زمان غيبت كبري تا ظهور حضرت، جامعه مستعد چنين رويارويي ميشود. ما بايد اين حقيقت را درك كنيم و آماده مواجه شدن با اين جهش جامعه باشيم.
رئيس مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) تأكيد كرد: سختترين وظيفه در مواجهه با اين فتنههاي متعدد و پيچيده بر عهده رهبري قرار داده شده كه ما بايد براي موفقيت و تأييدات مقام معظم رهبري، هميشه دست به دعا باشيم.
ايشان در مقايسه تاريخ صدر اسلام با تاريخ انقلاب اسلامي، خاطرنشان كرد: در ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي و رهبري حضرت امام(ره)، امتحان در مقابل ليبرالها بود، بعد امتحانات شكل ديگري گرفت و کساني، مفاهيم ليبرالي را در پوشش و لعاب انقلابيگري مطرح كردند و به مخالفت با ارزشهاي اصيل انقلاب پرداختند و بعد از آن هم شكلها تغيير يافت تا جايي كه در ظاهر براي عزت و اعتلاي اسلام شعار داده ميشد، و در باطن، اصل و ريشه اسلام هدف گرفته شده بود.
آيتا... مصباح با تذکر اين نکته که اين تفكر بالقوه خطر بزرگي است که اگر رواج پيدا كند خطرش بسيار بيشتر از خطرات ديگر خواهد بود، به بيان وظايف انسانها در چنين شرايطي پرداخت و افزود: هر فرد جامعه در امتحانات اجتماعي وظيفهاي برعهده دارد، و بايد با استفاده از تجارب انتخابات گذشته، نقاط ضعف را كنار بگذاريم و نقاط قوت را تقويت كنيم.
ايشان با اشاره به سختي امتحانات الهي يادآور شد: خداوند در قرآن كريم صراحتا بيان ميكند كه گاهي اوقات امتحان الهي آنقدر سخت ميشود و اوضاع چنان فشرده ميشود كه بسياري از خواص نا اميد و مأيوس ميشوند و هنگام مأيوس شدن از خلق است که نصرت الهي فرا ميرسد.
ايشان تأكيد كرد: بکوشيم در هر كار به خدا توكل كنيم، و ضمن تلاش و كوشش براي انجام وظيفه خود، تنها به خدا اعتماد كنيم.
آيتا... مصباح با اشاره به روايتي، اظهار داشت: مؤمن واقعي كسي است كه اعتمادش به خدا بيشتر از پولي است كه در جيبش هست، و اگر انسانها به جايي برسند كه اعتمادشان فقط به خدا باشد، بايد بدانند که فرج نزديك است.
آيتا... مصباح يزدي: نتيجه بيبصيرتي در تشخيص تکليف شرعي، تيشه زدن به ريشه اسلام است
ايشان همچنين در ديدار با بسيج دانشجويي که در تاريخ يازدهم اسفندماه در مؤسسه امام خميني(ره) برگزار شد، با اشاره به روايتي از ائمه معصومين، خاطرنشان کرد: در دوران زندگي انسان، لحظاتي وجود دارد که نسيم الهي ميوزد، اين لحظهها را بشناسيم و غنيمت شماريم و خود را در معرض اين نسيمهاي الهي قرار دهيم.
آيتا... مصباح با بيان اينکه ثمره تلاش و کوشش بسياري از انسانها، در حد خوردن و نوشيدن و خانهاي براي زندگي، خلاصه ميشود، اظهار داشت: اگر يک ساعت انسان براي خدا کاري را انجام دهد و تشويق و توبيخ مردم براي او ملاک نباشد، اين يک ساعت، ارزش و نتيجهاي بالاتر از تمام عمر او دارد.
ايشان با اشاره به قدمي که امام(ره) در راه انقلاب اسلامي برداشتند، يادآور شد: به برکت قيام امام(ره) و يارانش، خداوند توفيق داد اسلام را بشناسيم، با اهلبيت عليهمالسلام آشنا شويم و بفهميم کار براي خدا چيست، امام(ره) حرکتي در عالم پديد آورد که براي ميلياردها انسان، زمينه کار خير فراهم گرديد و از هر کار خيري، بهرهاي براي ايشان جاري است.
وي با اشاره به موعظهاي که امام(ره) در بيشتر اوقات به آن سفارش ميفرموند، بيان داشت: امام(ره) آيه «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَه أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى...» را زياد ميخواندند و به آن توصيه ميکردند و رمز موفقيت و سعادت امام(ره) در همين آيه نهفته است که ايشان ملاک را خداوند قرار دادند و براي او کار ميکردند.
عضو خبرگان رهبري خاطرنشان کرد: در اين دوران نسيم الهي جاري شده است و بايد از اين زمان با برکت در جهت بالابردن ارزشها و کسب معرفت تلاش کنيم.
ايشان اضافه کرد: وقتي انسان در شرايط عادي زندگي ميکند، ميتواند ارزيابي کند که امروز کار او چقدر ارزش دارد، اما تأتيرش را در آينده نميتوان پيشبيني کرد.
ايشان افزود: بعضي از قدمها آن قدر ارزش دارد که کسي نميتواند اندازهگيري کند. البته عکس اين مسأله نيز صادق است و گاهي انسان کاري انجام ميدهد و ميداند عقاب دارد اما نميداند چه آثار سوئي خواهد داشت و سالها اثر سوء اين عمل در کارنامه او نوشته خواهد شد.
آيتا... مصباح تأکيد کرد: اگر کسي روش غلطي را در جامعه برپا کند، گناه هر کس که آن کار را انجام دهد، براي برپا کننده آن عمل نيز نوشته ميشود.
ايشان با اشاره به وقايع صدر اسلام، داستان سقيفه را يکي از آن موقعيتهاي حساس برشمرد و تصريح کرد: کساني در سقيفه مسير اسلام را تغيير دادند و کاري کردند که بعد از 1400 سال هنوز دودش به چشم مسلمانان ميرود و اختلافات امروز، اثر آن بيفکريها و دنياخواهيهاست و آنها يقينا در گناه تمام اين انحرافها دخيل هستند.
عضو خبرگان رهبري تأکيد کرد: اگر زمام جامعه به دست حضرت علي (عليهالسلام) بود، امروز جامعه اسلامي رنگ ديگري داشت.
ايشان افزود: در تاريخ ايران نيز چنين موقعيتهاي حساسي به وجود آمد که مردم در 15 خرداد و 22 بهمن با تبعيت از هدايتهاي امام(ره)، از امتحان سربلند بيرون آمدند و حکومت اسلامي برپا شد و شايد آن روزي که مردم اين حرکت را حمايت کردند، نميدانستند چنين برکات عظيمي خواهد داشت و زمينه هدايت ميليونها انسان را فراهم خواهد کرد.
عضو مجلس خبرگان ادامه داد: تنها دورانديشان هستند که ميتوانند پيشبيني کنند و آثار عمل را بسنجند و کساني که اين دورانديشي را دارند، اهل بصيرت هستند.
آيتا... مصباح با اشاره به درک ناصحيح و بيبصيرتي بعضي افراد، اظهار داشت: بعضيها، خيلي اوقات فکر ميکنند به تکليف شرعي خود عمل ميکنند، اما عدم آگاهي و بصيرت آنها موجب ميشود تا تيشه به ريشه اسلام بزنند.
ايشان اضافه کرد: انتخابات يکي از موقعيتهاي حساس زندگي ماست، اگر بصيرت داشته باشيم و کسي را به مجلس بفرستيم که در مسير تعالي اسلامي و حفظ دستاوردهاي اسلام و انقلاب قدم بردارد، ثوابش در نامه عمل ما مستمر خواهد بود و اگر کسي را انتخاب کنيم که نسبت به اسلام هيچ تعهد والتزامي ندارد، گناهش براي ما ابدي خواهد بود و در هر قدمي که بر خلاف اسلام بر ميدارد، دخيل خواهيم بود.
عضو مجلس خبرگان افزود: در اولين دوره رياست جمهوري، بنيصدر از دفاتر بعضي از علما و يکي از نزديکان بيت امام(ره) مورد حمايت بود، بنيصدر که نماينده ليبراليسم در ايران بود درست مخالف خط امام(ره) حرکت ميکرد و با نام امام و انقلاب در مسير نابودي اسلام حرکت ميکرد. جامعه به او رأي داد، اما اين رأي از روي بصيرت نبود، و کساني که رأي دادند نميدانستند که حتي ممکن است در خون بهشتيها شريک باشند.
آيتا... مصباح بيان داشت: امتحانات روز به روز تغيير ميکند، صحنهها عوض ميشود، بايد از خدا بخواهيم به ما بصيرت دهد تا بفهميم چه کاري انجام ميدهيم. 
فلسفه و عرفان اسلامي در رويارويي با چالش ها (بخش هفتم)
دکتر فنايي اشکوري: موضوعي که بحث خواهيم کرد عرفان اسلامي و چالشهاي روياروي آن است؛ از اين عنوان پيداست که بحث ناظر است به طرح مباحثي که زمينهاي باشد براي پاسخ به شبهاتي که در اين موضوع مطرح است و گرنه عرفان اسلامي را نميشود در يک يا چند جلسه بيان کرد. ورود در محتواي عرفان اسلامي مقصود اصلي نيست. مقصود، بيشتر مباحثي است از بيرون و ناظر به عرفان اسلامي که زمينهاي باشد براي پاسخ به برخي پرسشهايي که اين روزها طرح ميشود. بنده بحث را از مقدمات شروع ميکنم، منتها خيلي گذرا و سريع رد ميشوم. از لفظ شروع ميکنيم.
واژهشناسي عرفان
واژههايي که در اين زمينه مطرح است عمدتاً در فرهنگ اسلامي دو تا اصطلاح هست که بيشتر از بقيه مصطلحات رايج است: يکي واژه «تصوف» است و يکي واژه «عرفان». واژههاي ديگري هم هست اما اين دو واژه بسيار رايجتر است. معمولاً معادل غربي که امروزه در برابر عرفان به کار ميرود يا عرفان را معادل آن قرار ميدهند واژه mysticism هست. ميستيسيزم از mystery است که به معني راز و سرّ است و ريشه در يک واژه يوناني دارد که به همين معناست. به معناي لب فروبستن و سکوت کردن، کنايه از اين که راز است و آن را نبايد گفت و بايد سرپوشيده بماند. اين واژه ميستيسيزم بيش از اين بر محتواي خودش دلالتي ندارد. همين مقدار دلالت دارد که چيزي که در اينجا با آن سروکار داريم به نحوي با راز و سرّ ارتباط دارد. تأمل در اين واژه چيز ديگري به دست ما نميدهد. بعضيها ميستيسيزم را به رازوري ترجمه ميکنند. واژه ديگري که رايج است و به کار ميرود واژه Gnosticism است. البته در آن دلالت بيشتري بر معرفت هست. ناستيسيزم با knowledge به معني دانش همريشه و همخانواده است و يک نوع اشارهاي به معرفت در آن هست و بيشتر از کلمه ميستيسيزم به عرفان نزديک است. گاهي هم واژه spirituality که معناي خيلي وسيعتري دارد در اين زمينه بکار ميبرند. اسپيريچوآلتي شامل عرفان و دين و خيلي چيزهاي ديگر که به نحوي با امور باطني سروکار داشته باشد هم ميشود. اين واژه از spirit است که به معني روح است و معمولاً آن را «معنويت» معنا ميکنند، ولي شايد مناسبتر باشد آن را «روحاني» معنا کرد. واژه ديگري که به عرفان نزديک است contemplation و معناي آن به مراقبه نزديک است. مثلاً وقتي ميگويند contemplative life مرادشان حيات عارفانه يا همان زندگي همراه با مراقبه و تأمل است.
در فرهنگ اسلامي واژه رايج همين تصوف و عرفان است. تصوف را عزيزان ميدانند که معاني مختلفي برايش گفتهاند؛ معناي رايج و غالبي که اکثريت بر آن توافق دارند همان «پشمينه پوشي» است. معاني ديگري هم براي آن ذکر کردند، ولي آنها خيلي محتمل نيست. اين واژه هم چندان از محتواي خودش سخني نميگويد و حکايتي از محتوا و مضمونش ندارد. صوفيان کساني هستند که جامه پشمين ميپوشند. البته يک دلالت التزامي در آن هست. پشمينه پوشي دلالتي دارد بر اينکه نوع زندگي اينها يک نوع زندگي رياضتي است، چون جامه پشمي خشن است و بدن را آزار ميدهد، بخصوص که معمولاً زير آن جامه پشمي هم چيزي نميپوشيدند. اين مقدار در آن دلالت هست که در اين وادي يک نوع زندگي همراه با مشقت و رياضت مقصود است؛ اما اين کلمه بيش از اين به محتوا و مضمونش دلالتي ندارد.
اما واژه «عرفان» با همه اين واژهها فرق دارد. امتيازي که دارد اين است که دقيقاً از آن مراد خودش حکايت ميکند. گذشته از اينکه ببينيم عرفا چه معنياي از آن اراده ميکنند، خود اين لغت درباره مضمون و محتواي خودش حرف زيادي ميزند. از ريشه عَرَفَ و معرفت به معناي شناختن است. امتياز ديگر اين واژه اين است که واژهاي ديني است و در قرآن و روايات و ادعيه ريشه دارد.
واژه تصوف يک واژه ديني نيست؛ يک واژه عرفي عادي است که از صوف گرفته شده است، اما واژه عرفان در متون ديني به کار رفته است، و مشتقات مختلف آن فراوان بکار رفته است. حديث معروف «من عرف نفسه عرف ربه» يک نمونه است. يعرفون، معرفت، عارفين، عارف، عرفت و ديگر مشتقات آن در متون ديني فراوان ذکر شده است. در دعاي شريف کميل داريم که «يا غاية آمال العارفين.» يا در بين مناجاتها مناجات العارفين داريم. بنابراين، اين واژه هم در متون ديني ريشه دارد و هم اينکه از محتوا و مضمون خودش که معرفت است سخن ميگويد. حتي اشاراتي به نوع معرفتي که در عرفان از آن سخن ميرود در اين واژه هست. بين واژه معرفت با واژه علم در لغت تفاوتهايي هست. مثلاً يکي اين است که گفتهاند معرفت مسبوق به جهل است و علم در معناي لغتش مسبوق به جهل نيست. بنابراين به خداوند عالم گفته ميشود اما عارف گفته نميشود. چون علم او مسبوق به جهل نيست. گفته شده در لغت معرفت شناخت جزئي هست، يعني شناخت يک شيء خاص، يک موجود خاص، يک واقعيت خاص؛ در مقابل علم که هم کلي است و هم جزئي است. يعني شما آنجا که قوانين کلي را ميدانيد علم گفته ميشود، اما براي شناخت امور جزئي و خاص معرفت بکار ميرود و معمولاً ميگوييم اين شخص را ميشناسيم. متعلق آن يک امر خاص و جزئي است نه يک دانش کلي و انتزاعي. اين مقدار توضيح درباره واژه عرفان و معرفت کافي است.
معرفت شهودي و حضوري
اما مهم اين است که بدانيم در اينجا چه نوع معرفتي مورد نظر است. چون همه علوم با معرفت و دانش سروکار دارند. معرفت عرفاني چه تفاوتي با ساير معارف دارد و راه تحصيل اين معرفت چيست؟ و همينطور مناسبات آن با بقيه معارف و امور ديگر چگونه است؟ توجه داريم که عرفان فقط بعد معرفتي ندارد، ابعاد ديگري هم دارد، مانند بعد عاطفي و رفتاري. اما بحث ما عمدتا درباره بعد معرفتي عرفان است. معمولاً گفته ميشود معرفتي که در عرفان مورد نظر است معرفت شهودي است. و معمولاً باز در تفسير معرفت شهودي گفته ميشود که مراد معرفت حضوري است. البته اين اصطلاح معرفت حضوري يا علم حضوري اصطلاح نسبتاً جديدي است. حالا در سهروردي هست، در ابن سينا هم شايد به کار رفته باشد ولي در فلسفه سهروردي است که بهعنوان يک اصطلاح جا افتاده است. ولي قطعاً در کتاب و سنت يا در دورههاي نخستين اسلامي اين چنين اصطلاحي به نام علم حضوري تا آنجا که اطلاع داريم به اين معنا مطرح نبوده است. تقسيم علم به حصولي و حضوري مطرح نبوده است. ما که الان ميگوييم آن معرفت شهودي که عرفا ميگويند همان علم حضوري است، اين يک تفسير است؛ کسي ممکن است بيايد در اين مورد مناقشه کند و بگويد اينطور نيست. يا معرفت شهودي ممکن است که اقسامي داشته باشد که يک قسم آن حصولي باشد و حضوري هم باشد؛ ولي حالا فعلاً اجمالاً بنا را بر اين ميگذاريم که منظور معرفت حضوري باشد.
همه دوستان ميدانند مصداق بارز و آشکار علم حضوري، همان خودآگاهي است که همه ما داريم، حتي يک نوزاد هم دارد و از خودش آگاه است. خودش را حس ميکند؛ علم به خود يا خودآگاهي دارد. در اينجا عالم و معلوم با هم عينيت دارند؛ اصلاً دوئيتي مطرح نيست. مصداق ديگر علم حضوري، آگاهي است که ما از بعضي احوال دروني خودمان داريم؛ مثلاً ارادهاي که ميکنيم، به اين اراده علم حضوري داريم. از شادي و غم خودمان آگاه هستيم. علم با وجود در اينجا يک چيز است. يعني شادي همان آگاهي از شادي است. اينجور نيست که ما شاد باشيم اما متوجه نباشيم و بعداً اگاه شويم که ما شاد بوديم. يا غمگين باشيم اما ندانيم که غمگين هستيم؛ اگر ندانيم غمگين هستيم، در واقع غمگين نيستيم. غمگين بودن و آگاهي از غمگين بودن يک چيز است؛ يک وجود است. همينطور شادي و ديگر احوال اينگونه. خب اينها به علم حضوري براي ما روشن هستند.
حالا عزيزان در مباحث معرفت شناسي ديدند که به نظر مشهور ادراکاتي که از اشيا داريم از طريق صور هست. ولي علم ما به خود آن صور، حضوري است. علمي که به اين ليوان داريم حصولي است؛ از طريق صورت آن است، بنا بر اينکه علم حسي را حصولي بدانيم. اما علم ما به آن صورت ليوان که در ذهن ماست ديگر قطعاً بايد حضوري باشد. براي اينکه اگر آن هم با صورتي باشد تسلسل پيش ميآيد و محال است. بنابراين علم حضوري داريم و اينها مصاديق قطعي آن هستند. خب اينجا ملاک اينکه ما به اين امور علم حضوري داريم چيست؟ نميتوانيم بگوييم ملاک آن عينيت است، ما در واقع عين آن صورت ذهني و مساوي با آن صورت ذهني نيستيم، ولي آن صورت ذهني به هر حال از شؤون وجود ماست و متعلق به ماست و در حيطه وجود ماست. بيرون از حيطه وجودي ما نيست. آنچه که در حيطه وجود ماست به آن علم حضوري ميتوانيم داشته باشيم. در اينجا عالم و معلوم اگر هم عينيت ندارند ولي اتحاد دارند. يک نوع اتحاد و اتصالي هست. تا اينجا جاي بحث و ترديد نيست و اينها هم عرفان نيست. هر انساني اين آگاهيها را دارد، هر نوزادي هم دارد و ربطي هم به عرفان ندارد.
ادامه دارد
نقش اسلام در تكوين و پيروزي انقلاب ايران (بخش نهم و پاياني)
حجتالاسلام دکتر محمد جواد نوروزي
نتيجهگيري
انقلاب ايران از ديدگاههاي متفاوتي مورد ارزيابي قرار گرفته است. در اين مقاله، درصدد تبيين نقش اسلام و فرهنگ ديني برآمديم. يكي از مسائل مهم در شكلگيري انقلاب ايران آن است كه انقلاب ايران بر اساس اراده ملت مسلمان كه دل نگران فرهنگ اسلام بودند، ايجاد شد. به قول يكي از نظريهپردازان انقلاب، انقلاب ايران ساخته شد، چنين نبود كه برخي القا ميكنند كه انقلاب ايران همچون ساير انقلابها حركتي بود كه در يك مقطع تاريخي به سراغ جامعه آمد و در اين رهگذر، شعار صدور انقلاب امري پوچ و بيمعني است و اصولاً بهعنوان يك الگو قابل توصيه به ديگر ملل مسلمان نيست. البته اين سخن ناشي از حاكميتِ نگرش ساختارگرايي جامعه شناختي است كه بر برخي نظريهپردازان مسلط است.
بر اساس اين نگرش و به قول يكي از آنان، انقلابها ميآيند و ميروند. انقلاب اسلامي استثنايي بر اين قاعده است، چنانچه نويسنده مزبور نيز اعتراف ميكند كه در ايران، انقلاب به گونهاي بينظير ساخته شد. اينكه ماهيت اين انقلاب، فرهنگي است و اسلام در آن نقش تعيينكننده دارد موجب نفي عوامل ديگر نميشود، ولي فرهنگ ديني عاملي اساسي بود و عوامل ديگر ضميمهاي، حاشيهاي و فرعي. براي تبيين اين نظريه شش شاخص مطرح ساختيم: اسلامزدايي، رهبري، نقش مساجد، نمادهاي ديني، روحيه ايثار و شهادت طلبي و شعارهاي انقلاب كه هر يك با توجه به دادههاي تاريخي، نشانگر نقش اسلام در ايجاد اين تحوّل تاريخي است.
اينك جاي اين شبهه وجود دارد كه اگر اسلام عامل انقلاب است چرا با وجود نورافشاني آن، در طي چهارده قرن گذشته در ايران، انقلابي صورت نپذيرفته است؟ پاسخ اين سؤال را به گونههاي مختلفي ميتوان بيان كرد: از سويي، پس از زوال تمدن اسلامي، شاهد نضج جنبش اصلاح ديني هستيم.
در ايران، طي دهههاي سي به بعد، اسلام تجديد حيات يافت. جامعه ايراني پس از محك زدن حركتهاي انقلابي در دهههاي پيش و آشنايي عميق با ملي گرايي غربي و اجتماع گرايي (سوسياليسم) شرقي به هويت اصلي خود بازگشت. در اين راستا، فرهيختگاني در جامعه ايران ظهور كردند؛ از جمله مرحوم علاّمه طباطبايي و پس از وي، شاگردان ايشان و حضرت امام خميني(ره) كه نقاب از چهره فرهنگ رايج در جامعه برگرفتند. تحليلهاي نادرست از مفاهيم ديني طرد شد و بر جنبههايي از اسلام تأكيد گرديد كه تحرّكآفرين و انقلابزا بود. بنابراين، جامعه پس از پشت سر گذاشتن يك دوره تعارض فرهنگي، كه حاصل برخورد با فرهنگ غرب و غربزدگان بود، منتهي به بحران «هويت» گرديد. ارائه چهره صحيح اسلام موجب شد كه اين بحران منتهي به بازگشت به فرهنگ ديني گردد و اين فرهنگ ديني عصاره اصلي ايجاد حركت در ايران شد.
نكته ديگري كه در ايجاد انقلاب نبايد از آن غفلت كرد اين است كه جامعه ديني ايران به دنبال حضور استعمار غرب و استبداد داخلي، طي سده اخير، هرگاه فرصت يافته و زمينه را مهيا ديده به صحنه آمده است؛ جنگهاي ايران و روسيه در عصر قاجاريه تا قضيه گريبايدوف، نهضت تنباكو، نهضت مشروطيت، نهضت جنگل، قيام خياباني، واقعه مسجد گوهرشاد، نهضت ملي شدن نفت و قيام سال 1342 همه نشانگر نقش دين در حركتآفريني اجتماعي است.
نكته پاياني اين كه در تكوين هر انقلاب، مجموعه عواملي به طور منظم دخيلاند كه فقدان يكي از آنها عليرغم وجود عوامل ديگر، منتهي به عدم شكلگيري و يا شكست انقلاب ميگردد. اين عوامل را در اين مقاله بر مبناي نظري، چهار عنصر برشمرديم: ايدئولوژي يا دين اسلام، رهبري، سازماندهي و تودههاي مردم. فقدان يكي از اين عوامل، كه در اين نوشتار با خميرمايه اسلام مورد بررسي قرار گرفت، ممكن بود منجر به عدم شكلگيري و يا شكست انقلاب گردد.
|