مراقب بازي در زمين دشمن باشيد
قاسم روانبخش
دشمن با سرمايه گذاري سنگين و به ميدان آوردن همه نيروهاي سواره نظام و پياده نظامش در فتنه سبز ميخواست با پروژه مسجد ضراري، انقلاب اسلامي را با روش انقلاب، متلاشي کند. پروژه مسجد ضراري موجب شد که عدهاي از خواص بي بصيرت ميان پرچم حق و باطل دچار شبهه شوند و نتوانند درست تصميم بگيرند. از اين رو عدهاي از خواص بر آتش فتنه بنزين ميريختند و برخي نيز با سکوت خود عملاً ميدان را براي فتنه باز ميگذاشتند. در اين فضاي بحراني و مسموم، قدرت رهبري نظام در روشن کردن ابهامات و افراد مردد بينظير بود. خلق حماسه 9 دي و حضور دهها ميليوني مردم در حمايت از نظام و مقابله با فتنهگران، فتنه را خنثي و دشمن را مايوس کرد. در اين ميان آنچه بيش از همه برجسته شد نقش رهبري در مهار فتنه و حفظ نظام بود. بنابر اين طبيعي است که دشمنان انقلاب، کانون قدرت را بهتر شناسايي کرده، همه توان خود را روي آن سرمايه گذاري کنند. البته آنها قبلا هم به توان اين منبع عظيم پي برده بودند ولي فتنه 88 بزرگترين زورآزمايي آنها با ولايت فقيه بود. از اين رو عوامل آنها در فتنه از مدتها قبل معظمله را نشانه رفته بودند و علاوه بر نامههاي سرگشاده شعارهاي مرگ براصل ولايت فقيه و... نشانه عمق کينه آنها به اسلام و نظام و انقلاب بود.
پس از شکست سنگين در فتنه و زمينگيرشدن همه نيروهايشان و نابودي پايگاه مردمي آنها و لو رفتن همه عناصرشان، به خود آمده و در يک تحليل جامع و گسترده مهم ترين عامل شکست فتنه سبز را رهبري نظام دانستند. تحليلگران سياسي جهان، نوع مديريت امام خامنهاي در خنثيسازي اين فتنه بزرگ را بينظير دانسته ميگويند رهبري ايران توانست بدون وارد کردن ارتش و سپاه و حتي يک عزل و نصب در دستگاههاي نظام با کمک گرفتن از مردم، مدعيان طرفداري از مردم را سر جايشان بنشاند. از اين رو تصميم گرفته شد تا راس هرم نظام يعني ولايت فقيه که امروز در شخصيت امام خامنهاي تجلي دارد را مورد شديدترين حملات قرار دهند. طبيعي است که براي اجراي اين پروژه، استفاده از شيوهها و عناصر سوخته چندان نتيجه بخش نباشد، زيرا نامههاي مکرر کديور و نوري زاده و فحاشيهاي سازگارا و گنجي در شبکههاي ضد انقلاب، بي بي سي و آمريکا تاثيري نداشته است. از اين رو روشها و شگردها تغيير يافته است. از يک سو با شناخت تاثير فيلم بر بيننده، به ساخت فيلمهاي به اصطلاح مستند روي آورده به طوري که شبکههاي بي بي سي و voa نيز به ساخت مستندهاي دروغين بر ضد رهبري پرداختهاند و از سوي ديگر با ارتباط با برخي افرادي که در جبهه اصولگرايي بودهاند سعي ميکنند به نحوي آنها را به اين امر تشويق کنند که در اين شرايط نقد رهبري لازم و ضروري است. از اين رو برخي افراد دانسته و برخي هم نادانسته در زمين دشمن بازي ميکنند. مهم آن است که محصول کار همه آنها تضعيف رهبري نظام باشد. آنچه اين روزها توسط آقاي علايي و سپس توسط آقاي عماد افروغ در شبکه ملي صورت گرفت دانسته يا نادانسته بازي در زمين دشمن بود. زيرا هر کس اندک تحليل سياسي داشته باشد و نقش امام خامنهاي در خنثي کردن فتنه و شکستهاي پي در پي دشمن در منطقه بداند ميفهمد که دشمن در پي حمله به کانوني است که 33 سال امريکا را در برابر ايران تحقير و ناتوان کرده است. از اين رو بايد پرسيد تضعيف رهبري در روزنامهها و سايتها و شبکه ملي به نفع کدام جريان تمام ميشود؟ اسلام و انقلاب يا دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامي؟ و عجيبتر اينکه برخي از کساني که خود را در جبهه اصول گرايي ميدانند و اين روزها نيز از مردم راي ميطلبند به تحسين و تاييد اينگونه اقدامات پرداختهاند!!
درباره اظهارات آقاي افروغ نکاتي است که به نقد آن ميپردازيم:
1. آقاي افروغ درباره سخن شهيديفر «ما مدعي هستيم جريان نقد در کشور بسيار بانشاط و رشد اتفاق ميافتد.» ميگويد «حالا شما که مزاح نميفرماييد؟!» و شهيديفر در پاسخ ميگويد «حالا بدمان نميآيد يک شوخي هم بکنيم.» آقاي افروغ در نهايت اظهار ميدارد «ممنون، ادخال سرور شد؛ اما ما نقد فعال، سيال، مستمر و دوسويهاي نداريم.»
اينگونه تمسخرات درباره نبودن فضاي باز سياسي و نقد در کشور در برنامه زنده تلويزيوني، آن هم نسبت به راس هرم نظام، خود پارادوکسي است که افکار عمومي با آن روبهرو است. البته اين گونه حرفها تازگي ندارد در گذشته هم وضعيت همين بوده است، مدعيان اصلاحات نيز که در طول دوران حاکميتشان صدها روزنامه و هفته نامه در اختيار داشتند و حتي خدا، قرآن و پيامبر و امامان معصوم(ع) و ارزشهاي ديني از تيغ آنها در امان نميماند، همواره نظام اسلامي را به سانسور و نبود آزادي متهم ميکردند! در واقع اين روش به يک روند تبديل شده است که در پناه شعار نبود آزادي هر آنچه بر زبانشان ميآيد بيان کنند.
روشنفکر مسلمان کسي است که نسبت به مسايل زمان خودش و مسايلي که در اطراف خودش ميگذرد آشنا باشد. ضرورتها را بشناسد و ترفندهاي دشمنانش ر ا بداند، براي مقابله با آنها چارهاي بينديشد. اکنون ببينيد در فرصت پيش آمده براي اين روشنفکر به کدام مساله از مسايلي که در محيط پيراموني ما ميگذرد مورد بحث قرار گرفته است؟ آيا نبايد روشنفکر ضرورتها را بشناسد؟ آيا آقاي افروغ روشنفکر نسبت به تحريم علمي ايران که با روشهاي قرون وسطايي غرب روبهرو شده و به خاطر ايستادگي بر اصول و حق مسلم خود مورد شديدترين توطئهها از جمله ترور انديشمندان و به تعبير خودشان تحريم فلج کننده قرار گرفته، حساسيت کافي دارد؟ آيا سرکوب جنبشهاي اسلامي در غرب و منطقه و محاکمه انديشمندان غربي به دليل نوشتن کتاب يا مقاله درباره «هولوکاست» براي اين روشنفکر مساله نيست؟ آيا جريان فتنه 88 که به اعتراف خودشان با پشتوانه غربيها درصدد براندازي نظام اسلامي بودند و با الگوگيري از انقلابهاي مخملي انتخابات را به ميدان جنگ سياسي تبديل کرده و مال و جان و ارزشهاي مردم را مورد هجمه قرار داده بودند براي امثال آقاي افروغ مساله نبود که در دو سال پس از فتنه جملهاي دربارهاش بگويند؟ آيا جريان انحرافي که در کنار دولت قارچ گونه روييد و دستاورد مردم ايران را در معرض خطر قرار داد براي اين روشنفکر مساله نبود؟ براستي آيا مهمترين مساله امروز جامعه ما نحوه تعيين فقهاي شوراي نگهبان و نبود نظارت حوزه علميه و مراجع و فقهي عمل کردن و يا نکردن رهبري نظام است؟ آن هم در شرايطي که رهبري نظام در نقطه اصلي تهاجم دشمن قرار گرفته است. به نظر ميرسد روشنفکر واقعي امثال جلال آل احمدند که درد روزگار خويش را ميشناسند و توسط دشمن دور نميخورند. امام خامنهاي درباره روشنفکر واقعي و جلال آل احمد اينگونه ميگويند: «روشنفکر درست آن کسي است که در جامعهي جاهلي، آگاهيهاي لازم را به مردم ميدهد و آنان را به راهي نو ميکشاند. و اگر حرکتي در جامعه آغاز شده است با طرح آن آگاهيها، بدان عمق ميبخشد. براي اين کار لازم است روشنفکر اولاً جامعه خود را بشناسد و ناآگاهي او را دقيقاً بداند. ثانياً آن راه نو را درست بفهمد و بدان اعتقادي راسخ داشته باشد، ثالثاً خطر کند و از پيشامدها نهراسد. در اين صورت است که ميشود العلماء ورثه الانبياء.
آل احمد، آن اولي را به تمام و کمال داشت (يعني در فصل آخر و اصلي عمرش). از دوّم و سوّم هم بيبهره نبود. وجود چنين کسي براي يک ملّت که به سوي انقلابي تمامعيار پيش ميرود، نعمت بزرگي است و آل احمد به راستي نعمت بزرگي بود. حداقل، يک نسل را او آگاهي داده است و اين براي يک انقلاب، کم نيست. (سايت رهبر انقلاب) شايسته است آقاي افروغ که در جاي جاي برنامه پارک ملت خود را روشنفکر مينامند کتاب غربزدگي جلال را اگر خوانده بار ديگر بخواند در اين صورت است که معناي واقعي روشنفکري را به درستي تامل خواهند کرد. وي در بخشي از کتاب خود در باره جوامع شرقي و اسلامي اينگونه مينگارد: «در همين دو سه قرن است که ما در پس سپرهايي که از ترس عثماني به سر کشيده بوديم خوابمان برد. و غرب نه تنها عثماني را خورد و از هر استخوانپارهاش گرزي ساخت براي مباداي قيام مردم عراق و مصر و سوريه و لبنان، بلکه به زودي به سراغ ما هم آمد. و من ريشه غربزدگي را در همين جا ميبينم... از آن زمان است که ما سواران بر مرکب کليت اسلام، بدل شديم به حافظان قبور. ما درست از آن روز که امکان شهادت را رها کرديم و تنها به بزرگداشت شهيدان قناعت ورزيديم دربان گورستانها از آب درآمديم... آيا اکنون نرسيده است نوبت آنکه ما نيز در مقابل قدرت غرب احساس خطر و نيستي کنيم و برخيزيم و سنگر بگيريم و به تعرضي بپردازيم؟» (جلال آل احمد، غربزدگي) امروز جاي جلال خالي است که بيداري اسلامي و زمينگير شدن غرب را در منطقه با چشم خود ببيند و مشاهده کند که چگونه در سايه رهبريهاي حضرت امام راحل ره و امام خامنهاي چگونه امت اسلام مجددا بر مرکب کليت اسلام سوار شده و از درباني گورستانها به افتخار آفرينان عرصه جهاد و شهادت تبديل شدهاند و با خيزش بزرگ اسلامي کليت فرهنگ غرب را به چالش کشاندهاند. و چه تفاوت است ميان روشنفکري جلال و افروغ که يکي براي بيداري اسلامي دل ميسوزاند و ديگري از بيداري موجود غافل است و به جاي حمايت از اين بيداري همراه با دشمن سردار بيداري، رهبري نظام اسلامي و جهان اسلام را به چالش ميکشد و به اصطلاح به دروازه خودي گل ميزند!!
2. سخنان آقاي افروغ همراه با مواضع همانند آقاي هاشمي نميتواند سر اتفاق باشد. آقاي هاشمي در ديدار با گروه منحله و غير قانوني مجمع محققان و مدرسان به گونهاي سخن ميگويد که گويا خودش هيچ گاه در مديريتها و مسؤوليتهاي نظام نقشي نداشته است از اين رو به طعنه ميگويد «روزي که مبارزه سياسي در خدمت امام آغاز شد، تاکيد و سخن مبارزين، با مردم اين بود که اگر نظام اسلامي حاکم شود مشکلات جامعه برطرف خواهد شد.» وي سپس با ارائه طرحي سعي ميکند مشکلاتي که وجود دارد را معلول عدم دخالت و نظارت حوزه علميه معرفي کند. وي ميگويد «براي برون رفت از مشکلات موجود بدون مشارکت جدي حوزههاي علميه و روحانيت مشکل خواهد بود، پذيرش اشتباه و بازگشت به خواست اسلام و مردم قدم اول اصلاح امور است. اگر با مردم صادقانه سخن بگوييم و مدبرانه عمل کنيم قطعاً مردم خوب و وفادار ايران هم در اصلاح امور بيشتر مشارکت خواهند کرد.» وي سپس در ادامه افزوده است «قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و اصلاحيه آن در ذات خود مترقي و متناسب نيازهاي جامعه است و در حال حاضر نيز از توانايي قابل قبولي براي ايجاد توسعه و پيشرفت و احقاق حقوق مردم برخوردار است، اگرچه نقايصي هم دارد که بايد در زمان مناسب برطرف کرد. آنچه باعث بروز مشکلات شده قانون اساسي و نظام نيست بلکه حاکم کردن سلايق فردي بر قانون و سيستم حکومتي و نيز خارج ساختن مسؤوليتها و عملکردها از حوزه نظارتهاي قانوني است.» اينگونه اظهارات را وقتي در کنار اظهارات آقاي افروغ ميگذاريم نتايج تاسفآوري ميدهد. آقاي افروغ در برنامه پارک ملت ميگويد: «حوزه علميه ما که مستقل بود و منبع خوبي براي بسيج تودهها بود، بعد از انقلاب فکر کرد که فقط بايد خودش را در قالب تصديگري تعريف کند. فراموش کرد که دو نقش ديگر هم دارد، نظارت و نظريهپردازي..... بالاخره هر کسي که در معرض نقد و در معرض نظارت قرار نگيرد و حسب مردمسالاري ديني، چرخش قدرت صورت نگيرد، مطمئن باشيد دير يا زود از آن وجه منضبط و قاعدهمند، خارج و شخصي ميشود...... فقهاي ما بايد مطمئن بشوند که فيالمثل مقام معظم رهبري، کشور را فقهي اداره ميکند، يعني ميتوانند سؤال بکنند که حضرت آيتالله خامنهاي، مقام معظم رهبري! اين تصميمي که شما گرفتيد، منبع فقهي، ادله و منابعش چيست؟»
3. متاسفانه ديگر مدعيان روشنفکري و اصولگرايي نيز به جاي تذکر به آقاي افروغ و علايي اينگونه مواضع را ميستايند و آقاي افروغ نيز طي بيانيهاي از حمايت آنها اظهار تشکر ميکند، وي مينويسد «غرض از نگارش اين چند سطر، قدرداني و تشكر از كساني است كه با موضعگيري خود به روشنتر شدن و بسط مطالب و سرنخهاي اين گفتوگو كمك كردند، بهطور خاص از آقايان توكلي، مطهري، كواكبيان، سيد فاضل موسوي، نادران و حجج اسلام سوزنچي و جعفريان و... كمال قدرداني را دارم. از عزيزاني كه دست به قلم برده و از حريم نقد و آزادي بيان در نظام جمهوري اسلامي دفاع كردند و مطالب خود را در خبرگزاري مهر و پايگاههاي اطلاعرساني از قبيل جهاننيوز، فردانيوز، الف، خبرآنلاين، جنبش عدالتخواهي، دفتر تحكيم، تابناك، مشرق، بازتاب، فرارو، شفاف، عصر ايران و... انعكاس دادند كمال سپاس را دارم» آقاي توکلي در سايت الف به دفاع از علايي و افروغ پرداخته مينويسد: «روح قانون اساسي و نظام مردمسالاري ديني اقتضا دارد که فضاي آزاد سياسي حس شود و مسائلي پيش نيايد که محيط عمومي انتخابات را بسته نشان دهد. بهطور اصوليتر نيز بايد از آزادي بيان در چارچوب قانون و اخلاق سياسي هميشه دفاع کنيم اين دفاع نيز بايد با عمل دستگاههاي وابسته به نظام و قدرت باشد و اشخاصي که به شکل انتخابي يا انتصابي سهمي از قدرت دارند نيز بايد دفاع از آزادي را در عمل نشان دهند تا خوشنيتان از سر غفلت، خداي ناخواسته ابزار سياست بازان رند نشوند. هجمههايي که اين روزها به بهانه دفاع از نظام ولايت فقيه که افتخار فقه سياسي اسلام است پيش آمده کمي نگران کننده است نمونه اول قابل ذکر، مقاله سردار علايي و واکنشهاي متفاوت نسبت به آن است.» وي درباره انتقاداتي که به عماد افروغ به خاطر برنامه پارک ملت شده است ميگويد: «اين چه تنگ سينگي است که افروغ را با آن سوابق روشن در دفاع از نظام مترقي ولايت فقيه در دانشگاهها و محافل روشنفکري به دليل آنکه به استناد نهجالبلاغه ميگويد که همه ارکان قدرت محتاج نقد هستند، به باد حمله بگيريم؟»
اين گونه اظهارات در دفاع از اينگونه روشنفکران که در اين شرايط همصدا با فتنهگران داخلي و خارجي لنگرگاه اصلي نظام را مورد به اصطلاح نقد قرار ميدهند جاي بسي تعجب و شگفتي است، ولي شگفت انگيزتر آنکه اين مدعيان طرفداري از آزادي بيان و نقد علمي وقتي چند دانشجوي جوان به صدها توهين و شبهه اينگونه دوستان به جبهه پايداري که اگر جمع آوري شود مثنوي 70 من کاغذ ميشود، پاسخ ميدهند ديگر آزادي بيان و نقد معنا ندارد و از سوي همه روشنفکران و مدعيان مورد بدترين حملات قرار گرفته و از اينکه چرا به بعضيها بيشتر از گل گفتهايد محکوم ميشوند!
4. اما نقد محتوايي بيانات افروغ را در شماره آينده ملاحظه خواهيد کرد. انشاءا...
|