نذر تو كرده ام
گ. مقدم
باور نميكنم كه مرا وارهانيام
رحمي كن اي رئوف دل، بر اين جوانيام
باور نميكنم كه جدا اوفتم ز تو
باور نميكنم كه به ذلّت كشانيام
من گرچه از بدي به نهايت پُرم ولي
دارم اميد آنكه ز پيشت مرانيام
من خواندهام حديث غمت، سوختم ببين
اين قامت شكسته و قدّ كمانيام
صبح از ميان بخت شبم وا نميشود
آري چه ميشود كه دهي يك نشانيام؟
از چهره آن نقاب برافكن، نه، برفِكن
از جان من نقاب خود، اي آسمانيام
باور نميكنم كه نداني كه چيستم
بنگر به روح مُرده و جانِ خزانيام
دستي بگير از دلم اي دست بوس تو
من، تا هميشه، گر كه خود لايق بدانيام
نذر تو كردهام كه ببينم رُخَت، نگر
نذر تو كردهام به خدا زندگانيام
دارم اميد آنكه بگويي به من: بيا
من دلبر تو مهدي صاحب زمانيام

آيت ا.. مصباح يزدي:
در مسائل سياسي، ساده انگاري و حمل بر صحت بي معنا است
اشاره: آنچه ميخوانيد، گزيدهاي از سخنان آيتا... مصباح يزدي ميباشد كه چندي پيش در جمع شوراي مركزي حاميان دولت اسلامي بيان شده است.
سال گذشته خدا يك نعمت فوقالعادهاي به ما مرحمت كرد كه شايد حتي يك درصد از مردم هم نميتوانستند آن را پيشبيني كنند. تا آنجا كه بنده اطلاع دارم همهِ كساني كه در حد اصرار به آقاي احمدينژاد راي دادند اميد چنداني به موفقيت ايشان نداشتند؛ فقط از اين بابت بود كه انجام وظيفه كنند .
تقريباً همه اتفاق نظر دارند كه اين جريان، خلاف انتظار و عادت بوده است. همهِ ما بايد شكرگزار باشيم و خوشبختانه مقام معظم رهبري در ديدار با كارگزاران كشور مطالبي درباره شكر فرمودند كه بسيار عالمانه، وسيع و همه جانبه بود.
عليرغم اينكه اين پديده، استثنايي و به يك معنا خارقالعاده بود، نبايد تصور كنيم كه مجموعهاي معصوم سركار آمده است و هيچ اشتباهي نميكند. آنچه ميشود گفت اين است كه در بين نامزدها آقاي احمدينژاد بهترين بود اما اين گونه نيست كه مجموعهِ دولت ، بينقص و كامل باشد.
از همان اول هم به دوستان عرض كردم كه نبايد خيلي توقعات بيجا داشت، وگرنه تا ابد احساس شكست و سرخوردگي ميكنيم؛ مخصوصاً بعضي از كساني را كه در دولت شركت كرده بودند ميشناختم و چندان اميدي به ايشان نداشتم ولي به هر حال جريان به اينجا انجاميد. يا ايشان فرد بهتري را نشناخت و يا مجلس موافقت نكرد.
خود اعضاي دولت هم گاهي ميگويند: دولت بيش از همه احتياج به امر به معروف و نهي از منكر دارد و بايد ديگران كارهايش را نقد كنند. اما آيا همهِ آن ها به اين شعار معتقدند و آمادهِ شنيدن نقد هستند؟ در عمل بايد روشن شود. دعا ميكنم كه اينطور باشد.
بايد واقعبينانه برخورد كنيم. توقعات فوقالعادهِ آنچناني نداشته باشيم كه اگر خلاف آن شد، بگوييم اين هم نشد و ديگر هيچ!
نكتهِ مهم، ساختار اين مجموعهاي است كه به عنوان حاميان دولت نامگذاري شده است. به طور كلي اين گونه فعاليتها يا به صورت حزبي خواهد بود با همان مفهوم معروفي كه دارد و يا به شكلهاي ديگر؛ مردميتر و آزادانهتر.
در مورد تئوري حزب و عملكرد احزاب خاطرهِ خوشي نداريم. بهترين حزبي كه تصور ميكرديم بتواند كارآمد باشد حزب جمهوري اسلامي بود كه خود امام(ره) دستورتعطيلي آن را صادر كرد. سران اين حزب، مقام معظم رهبري، مرحوم دكتر باهنر، مرحوم دكتر بهشتي، شهيد هاشمي نژاد و... بودند، ولي سرانجام آن چنين شد و خود امام دستور ملغي شدن آن را دادند.
علت اين است كه تشكيلات حزبي، غربي است و با ارزشهاي اسلامي كاملاً سازگار نيست. زمينهاي فراهم ميشود كه افرادي سودجو و فرصتطلب به نام عضو ، وارد حزب شوند و كمكم مسير جمعيت را تغيير دهند. هر حزب ديگري هم تشكيل شود همين خواهد شد.
علاوه بر اين، آزاديهاي افراد در انديشيدن و طرح دادن رشد نميكند. در تشكيلات حزبي، دستور از بالا ميآيد، ديگران بايد عمل كنند. درست است كه انتخابات از پايين است، اما اينها چندان كارساز نيست. كساني كه تصميمساز و مجري هستند، از بالا تعيين ميشوند؛ ارزش كار لايههاي پايين حزب، صفر است.
آنچه امام (ره) در همان اوايل نهضت تأكيد ميفرمودند اين بود كه گروههاي مذهبي با همان هويت خاص خودشان فعاليت كنند و نمايندگاني از آنها با هم ارتباط داشته باشند و فعاليتها را هماهنگ كنند؛ در نتيجه هم از نظر فكري به هم نزديك ميشوند و هم در عمل با هم همكاري ميكنند. بر همين اساس هيأتهاي مؤتلفه به وجود آمدند و خود حضرت امام نمايندگاني براي اينها تعيين كردند؛ البته حالا تغيير ماهيت داده و حزب شدهاند و ارزش خودشان كه استقلال هيأتها در تفكر و تصميمگيري و رفتار بود از بين رفت.
اين مدل كه فعاليتها خوشهاي باشد و در هر شهر و محلهاي ، مردم با هم فعاليت كنند، منتهي نمايندگاني از گروهها كه خود مردم انتخاب ميكنند، با هم بنشينند و افكارشان را به هم نزديك كنند و در تصميمگيريها و اجرا با هم همكاري بيشتري داشته باشند، جواب داده و با ارزشهاي اسلامي سازگارتر است.
جامعهِ روحانيت مبارز در زمان خود حضرت امام رسميت يافت و كاملاً در تأييد امام بود، ولي همين كه شكل حزبي پيدا كرد، به همين آشفتگي مبتلا شد ودر زمان امام منشعب شد.
بايد سعي كرد انگيزهِ افراد در كارها الهي باشد. خيلي به جمعيت و آمار و اين حرفها اهميت ندهيد. بيشتر به كيفيت بها بدهيد تا كميت. در بعضي كشورهاي اسلامي احزابي داريم كه بيش از40 ميليون نفر عضو دارند. در اندونزي دو حزب بسيار مهم اسلامي هستند: نهضتالعلماء و انجمن محمدي كه يكي 40 ميليون و ديگري60 ميليون نفر عضو دارد! بايد افراد شايسته، مخلص و كاردان، اهل فكر، اهل عقل و اهل دين را پيدا كرد.
برداشتي كه بنده از فرمايشات و رفتار امام رحمه`ا... عليه دارم اين است كه ايشان به اصطلاح مدل خوشهاي را تأييد ميكردند، بدينگونه كه واقعاً افكار همهِ افراد و گروهها مورد توجه قرار گيرد و همه در حركتهاي اجتماعي مؤثر باشند.
فرض كنيد جمعيتي را براساس همين مدل شكل داديم؛ جمعيتهايي كه در اهداف مشترك و اساسي باهم يگانگي دارند و به اين معنا خوشهاي واحد هستند و ارتباطشان به وسيلهِ نمايندگاني است كه خود اعضا تعيين ميكنند. چه كار كنيم كه اين مجموعه كارآمد و خداپسند باشد؟
افراد بايد از لحاظ كيفيت رشد پيدا كنند، بينش اجتماعيشان تقويت شود، ياد بگيرند كه بيشتر باهم كار كنند و اختلافاتشان را با يكديگر كمتر كنند. بايد برنامههايي براي افرادي كه با آنها همكاري داريم، داشته باشيم و بكوشيم معلومات خود را نسبت به دين گسترش دهيم .
يكي از كارها بايد مطالعه، پيشرفت علمي و تبادل فكري باشد. البته بايد برنامه داشته باشد، و الا كار بيبرنامه به تعطيلي ميكشد.
دوم كسب اطلاعات سياسي است. فعاليتهاي سياسي هزاران راز و رمز دارد و به آفات پيچيدهاي مبتلا ميشود كه به قول معروف گاهي جن را ديوانه ميكند! هنگامي كه ما خردسال بوديم ميشنيديم كه انگليسيها به برخي اشخاص پول ميدهند كه به انگليسي ها فحش بدهند!
براي اينكه انسانها در دام اين سياستهاي پيچيده نيفتند حتماً بايد آگاهيهايشان را بالا ببرند، عاقلانه فكر كنند و سادهانگار نباشند. اينجا جاي اكتفا به حُسن ظاهر و همچنين حمل بر صحت نيست. در مسائل سياسي اجتماعي آدم بايد هميشه محتاط باشد. اين كه بگوييم او فرد خوبي است، ريش دارد، نماز ميخواند و ... كافي نيست. خيلي بايد عميقتر فكر كرد. در حدي كه ميخواهد اعتماد كند، بايد يقين داشته باشد. حمل بر صحت براي اين است كه ميخواهد در مورد يك انساني قضاوت شخصي بكند. مي گويد ان شاءا... آدم خوبي است. ما حق نداريم به هر كس بد بگوييم اما اگر ميخواهي پُستي به او بدهي بايد تحقيق كني؛ به ظاهر نبايد اكتفا شود.
وقتي ميخواهيم مسؤوليت اجتماعي به كساني بدهيم، نبايد به حسن ظاهرشان اكتفا كنيم كًه مثلا ريش و تسبيح و عمامهاي دارند. جان و مال و ناموس ميليونها نفر را ميخواهيم به دست آنها بسپاريم؛ مگر ميشود به حسن ظاهر اكتفا كرد؟!
بايد تحقيق كنيم كه چه كاره است. گذشتهاش هم تنها كافي نيست. خود حضرت امام تصريح داشتند به اينكه به وضعيت حال نگاه كنيد. ممكن است يكي در گذشته خراب بوده بعد واقعاً توبه كرده و اصلاح شده باشد و كسي هم گذشتهِ بسيار درخشاني داشته باشد ولي الان منحرف شده باشد.
سوم، مسألهِ خودسازي است. كم نداشتيم افرادي كه معلومات خوبي داشتند و برجسته بودند، ولي در اثر گرايشهاي نفساني، خود و ديگران را به جهنم كشاندند. در همين دوران انقلاب هم كساني را ميتوانيد بشناسيد كه بهترين قيافهها و سوابق را داشتند و بدترين خيانتها را به اين كشور كردند.
پس بايد در سه بعد رشدكنيم: آشنايي با دين، آشنايي با حقايق سياسي، و خودسازي. مرحوم شهيد بهشتي رضوانا... عليه ميفرمود: حزب معبد است، و مرادش آن حزبي بود كه اين چيزها در آن باشد.
شما بايد مجموعهتان معبد باشد، معلومات ديني افراد بالا رود. همه هميشه احساس كنند كه به معلومات بيشتري نياز دارند. در زمينه خودسازي هم بايد بكوشيم تا مراحل بيشتري از تقوا را كسب كنيم، نيت پاك و خالصتر و آمادگي فداكاري بيشتري داشته باشيم.
آخرين نكته اين كه سعي كنيد تعصب در شما رشد پيدا نكند. از آفتهاي فعاليتهاي اجتماعي تعصب است، اگر نسبت به دولت كنوني خيلي علاقه داريم، نبايد متعصبانه برخورد كنيم؛ لذا چنانچه كسي حرف حقي را مطرح كرد بشنويم، حتي اگر مخالف دولت باشد. اگر هم دولت اشتباهي مرتكب شد، آن را بپذيريم و بكوشيم آن را برطرف كنيم..

در ضرورت تلاش براي احياي اصولي جشنواره
جشنواره؛ تلاقي استحاله اصول به سود مدرنيسم
اميد رهگذر
هنگام برگزاري بيست و چهارمين دور جشنواره فيلم فجر اين ايده به ذهنم رسيد كه درباره ماهيت جشنواره و ريشه هاي آن مطلبي بنويسم. اهميت اين ايده از آن جا ناشي مي شد كه اين پديده مدرن در زمان حاضر يكسره تيول فرهنگ غرب و دستاوردهاي آن شده است.
به گمانم گذشتِ نزديك به ربع قرن از اين رويداد مهم سينمايي ميتواند بهانه اي باشد براي بازنگري بر آن چه گذشته و بررسي ماهيت پديده جشنواره در سينماي ايران. بررسي اين پديده از دو جهت امكان پذير است:
1. بررسي ماهيت اين پديده و نقش آن در تعامل با دنياي خارج؛
2. بررسي توليدات سينماي ايران و نقش جشنواره در سمت و سو دادن به توليدات داخلي.
پيشينه برگزاري جشنواره در تاريخ سينماي ايران به دهه 1330 بر مي گردد. از اولين تلاشها در اين زمينه بيش از پنج دهه مي گذرد. نيمي از زمان اين اتفاق در رژيم گذشته و نيمي ديگر از آن در دوران تحولات سياسي بعد از انقلاب اسلامي گذشته است. مي خواهم ابتدا به فلسفه وجودي پديده اي به نام جشنواره اشاره كنم. صرفنظر از اين كه اين همايش و تعامل با عنوان خاصي از قبيل سينمايي يا موسيقي و يا چيزي مشابه اينها اطلاق شود. وقتي پاي موضوع هايي از نوع تعاملات فرهنگي از نوع جشنوارهها پيش مي آيد غربيان مشتاق هستند تا تاريخ اين پديدههاي مهم بشري را به يونان باستان نسبت دهند.
فلسفه هنرهاي نمايشي ، تجسمي، اسطوره ، حماسه، تراژدي، و حتي مفاهيم نظري در باب دولت، دمكراسي، نهادهاي مدني، كرونولوژيي(تاريخ نگاري) و بسياري ديگر از پديده ها، در طلوع خود با نام مهد تمدن اروپايي در هم مي آميزد و براي شيفتگان اين تمدن گونهاي خوشآيندي و التذاذ به همراه مي آورد. اين حس ريشه در تاريخ باستان اين تمدن دارد؛ به زباني ديگر مي توان گفت بيراهه نيست و در مقام ارزش گذاري نميتوان از اين پيشينه بيتفاوت گذشت.
هرگاه وارد مباحث كرونولوژي در اين باب مي شويم نمي توانيم از برگزاري فستيوال ها كه محتوايي آييني ، حماسي و نمايشي داشته و در كنار جشنهاي ورزشي در حضور خدايان اولمپ برگزار مي شده اند بي اعتنا بگذريم. جشنواره ها در شكل و شمايل كنوني آن بازنمايه اي از دوران گذشته اي هستند كه كمابيش غربيان و بخصوص يونانيان مي توانند به آن ببالند. با اين احوال ميتوان با كمي غور در تاريخ تمدن هاي گذشته خاوران به اين پديده و ظهور آن نگاهي شرقي داشت و آن را با كمي اغماض به دوراني از تاريخ تحولات اجتماعي در مشرق زمين و همين حوالي اطراف خودمان نسبت داد.
جشنواره ها در واقع گونهاي مراسم آييني بودهاند كه اواخر دوران كوچ نشيني و زمان استقرار كوچ كنندگان و شروع دوران كشاورزي به عنوان آغاز يك دوران تاريخ ساز و به ويژه در عهد سومريان شكوفا شده اند. به زبان ديگر ميتوان ادعا كرد پديده جشنواره همچون بسياري ديگر از پديده ها در سير تكوين خود سرنوشتي همانند تمدن شرق و كوچ و تكامل آن به غرب دارند. به روايتي ديگر مي توان گفت: جشنواره ها در شكل و شمايل كنوني خود پديده اي تكامليافته و امروزي به معناي دوران گذر از سنت به مدرنيسم هستند.
جهان مدرن همچون بسياري ديگر از پديدههاي اين سال ها ملزومات و محتواي تعريف شده خود را همراه دارد. تكنولوژي رابطه تصاعدي مصرف را به همراه ميآورد و جهان مدرن به همراه خويش هنر مدرن و بازار مدرن به دنبال خود امكان تازهتري براي عرضه كالاهايي كه اكنون در اشكال مختلف جهان پسامدرن را در قبضه گرفتهاند. جشنواره ها در ماهيت خود بازار عرضه گونهاي كالا هستند كه به تبليغ و بازار يابي دستاوردهاي تكنولوژي و متعاقبا تزريق تفكر و سليقه و ايدئولوژي مي پردازند.
با اين توضيح مي توان به اين نتيجه رسيد كه آن چه اكنون به نام جشنواره و مشخصا در اينجا جشنواره فيلم مورد بررسي قرار ميگيرد، عليرغم ريشه هاي آن در محتواي آييني و باستاني اش در مشرق زمين، همچون خود سينما پديده اي يكسره وارداتي است. چنان كه در مقدمه اشاره شد از عمر اين پديده وارداتي به ايران و در موضوع سينما بيش از پنج دهه مي گذرد.
در ارزيابي جشنوارههاي قبل از انقلاب به دستاوردي جز هنجارشكني ، دين ستيزي و ترويج لائيسيته نمي رسيم. به ميزاني كه از عمر جشنوارهها مي گذشت اين پديده به محملي براي عينيت بخشيدن به استحاله فرهنگي تبديل ميشد. حضور هنرپيشگان خارجي در جشنواره تاثيرات خاص خويش را به روي مخاطبان بر جاي ميگذاشت. اين تعامل در اشكال مختلف چه به لحاظ اخلاقي و چه فكري در سطوح گوناگون به الگو برداري مي انجاميد. سينماي به اصطلاح نخبه گرا محصول حضور و تعامل كارگرداناني چون گدار و رنوار با فيلمسازان ايراني بود؛ همان طور كه جشنواره هاي تئاتر در ايران اگرچه در سطح كمي هم وزن جشنواره هاي سينمايي نبود اما از تنور اين تعامل شاهد نمايش متن هاي ساختار و هنجار شكني بوديم كه نمونهايترين آن نمايش خوك بچه اثر يك مجاري در جشن فرهنگ و هنر شيراز بود كه طي آن آميزش جنسي براي اولين بار به صورت يك پرده از نمايش در كنار خيابان به عنوان تئاتر خياباني به نمايش در آمد. افتخار اين آبروريزي تاريخي را در يك جامعه ديني آقاي آر.آ يكي از منورالفكران بازگشته در زمان اصلاحات فرهنگي آقاي خاتمي همچنان يدك مي كشد. بگذريم از اين كه اين افتضاح در شهر مذهبي شيراز منجر به خيزش مردم به رهبري روحانيت گرديد .
روند جشنواره در سينماي پس از انقلاب با تغييراتي در ماهيت و به تدريج متاثر از اين آموزه هاي تعريف ناشده و به تاسي از خودكمبيني مديران سينمايي ما در مقطعي داستاني كمابيش شبيه اين را دنبال مي كرد. تفاوتش در اين بود كه اين بار عناصر مبتذل اخلاقي و برهنگي تا حدودي از اين تعامل رخت بربسته بود. اما اين تغييرات بعضا ماهيت چيزي را عوض نكرده بود بلكه متاثر از شرايط سياسي و باز شدن فضاي فرهنگي به سوي سياه نمايي و ترويج ولنگاريسم فكري سوق يافته بود.
با نگاهي گذرا به تاريخچه جشنواره فيلم فجر به جرات مي توان ادعا كرد اين رويداد به ظاهر فرهنگي كه ماهيتا قرار بود به ترويج و اشاعه مولفه هاي اخلاقي و ديني اهتمام داشته باشد در هر مقطع به تناسب شرايط سياسي و جهاني به نوعي مبلغ و اشاعهگر آموزه هاي فكري و وارداتي گرديد. براي نمونه مرور سينماي تاركوفسكي در جشنواره هاي اوليه منجر به سمت و سو يافتن توليدات داخلي به سوي نوعي سينماي خنثي و تقليدي گرديد كه عملا هيچ حرفي براي گفتن نداشت. از آن جا كه اين سينما بيش تر جنبه تقليدي و بخشنامه اي - آن هم براي حضور در جشنواره هاي بينالمللي - داشت محصولات اين گرايش فقط توانست با محدود اكران هاي محفلي و كوتاه مدت در سينماها تنها تاثيرش دامن زدن به بحران داخلي سينما باشد.
متعاقب آن شاهد نمايش و مرور فيلم هاي پاراجانف - فيلم ساز روسي - بوديم كه نتيجه آن سير صعودي ساختن فيلم هاي موسوم به گلخانهاي بود. اين تاثيرات جشنواره اي بر سينماي ايران را ميتوانيم در مقايسه با آنچه بعدها حاصل شد بسيار آبرومندانهتر از نمونههايي از نوع تاركوفسكي و پاراجانف ارزيابي كنيم. اين تعامل در مسير رشد خود در نهايت به بيتوجهي سينماگران ما به مخاطبان داخلي انجاميد.
در اين راستا يك فيلم ساز در پاسخ به اين كه فيلم هايش با بي مهري مخاطبان داخلي روبه رو شده گفته بود: من براي مخاطب ايراني فيلم نميسازم. جالب اين كه همين فيلم ساز عملا با هزينه كردن از فرهنگ مردمش نان حضور در جشنواره هاي خارجي را ميخورد. كارنامه جشنواره فيلم فجر صرف نظر از استثناها و تاثيرات نسبتا درخوري كه در بعضي دوره ها از خود به جا گذاشت ماهيتا هيچ گاه نتوانست بدون تاثير از جريان فزاينده و هدايت كننده بيروني تحولي جدي در عرصه سينماي داخلي ايجاد كند.
طبيعي است كه توقع ما در گام نخست تاثيرگذاري تعيينكننده بر اين جريان جهاني نيست. اما روحيه تسليم پذيري و پذيرش قيوميت آداب و سنن جشنواره ها و تنيدن آن در تاروپود جشنواره جهاني فجر به صرف خودكم بيني مديران ما امري غيرمعقول و قابل نقد است. مديران و سياستگذاران فرهنگي ما بيش از اين كه تلاششان معطوف به تدوين و تجديد نظر در مباني جشنواره هاي جهاني باشد دنبال اين مهم رفتند كه رضايت آن ها را براي به رسميت شناختن جشنواره كسب كنند. اين تلاش در هر مقطع و به تناسب جو غالب بر جشنواره ها متغير بود. زماني اين تلاش معطوف به كسب حمايت جشنوارههاي بلوك شرق بود. با فروپاشي اين بلوك به اروپا معطوف شد. در هر دوره اي اين تعاملات نتايج متفاوت و بعضا متضاد خود را بر سينماي داخلي بر جا گذاشت.
برگزاري جشنواره فيلم فجر طي اين سال ها نه تنها سود چنداني براي مردم و اعتقادات آن ها نداشته كه بعضا از آن ها براي كسب حمايت و جلب توجه بيش تر هزينه شده است. بررسي آماري و محتوايي اين ادعا مي ماند براي فرصتي كه به استناد محصولات اين پديده يعني جشنواره فرزندان خلف و ناخلف اين تعامل ناگزير جهاني را به بوته نقد و ارزيابي منصفانه قرار بدهيم؛ كاري كه حوصله و انصاف مي خواهد.

|