به مناسبت سالگرد شهادت سردار چراغي؛
آخرين ديدار با حاج همت
رزاق «رضا» چراغي در سال ۱۳۳۶ در شهرستان ساوه متولد شد. در ۶ سالگي قدم به مدرسه گذاشت و با استعداد خوبي كه داشت، همواره در درسهايش موفق بود. او علاوه بر تحصيل، به مطالعات و فعاليتهاي مذهبي علاقهمند بود و در مجالس مذهبي، با شور و اشتياق حضور مييافت. پس از گذراندن دوره ابتدايي، وارد دبيرستان شد و در آن مقطع با برخي مسائل سياسي آشنا شد.
رضا در شروع انقلاب اسلامي، در سال آخر دبيرستان بود و در راهپيماييها عليه رژيم منحوس پهلوي و در توزيع اعلاميههاي امام خميني (ره) فعال بود. همچنين در روزهاي پيروزي انقلاب، در تسخير مراكز نظامي و دولتي رژيم، حضوري پررنگ داشت. او پس از شروع غائله كردستان توسط ضدانقلاب، فوري به همراه جمعي از دوستان، خود را به مريوان رساند و در مبارزه با گروههاي محارب، از هيچ كوششي دريغ نكرد.
چراغي در مدت حضورش در كردستان، مدتي مسئول جانشيني سپاه دزلي بود و زماني نيز بهعنوان مسئول محور مريوان انجاموظيفه كرد و خدمات درخشاني را از خود به يادگار گذاشت. رضا چراغي كه ارادت خاصي به حاج احمد متوسليان داشت و خصوصيات اخلاقي و نظامي او را الگوي خود قرار داده بود، بعد از شكلگيري تيپ ۲۷ محمد رسولالله (ص)، به همراه تيپ در عملياتهاي مختلف شركت كرد.
وي از اواسط سال ۱۳۶۰ تا اواخر تيرماه سال ۱۳۶۱، فرماندهي گردان حمزه را در عمليات فتحالمبين و بيتالمقدس بر عهده داشت. پس از اسارت حاج احمد متوسليان در تيرماه سال ۱۳۶۱ در لبنان و قبول فرماندهي تيپ ۲۷ توسط حاج همت، شهيد چراغي در عمليات رمضان و عمليات مسلم بن عقيل در سومار، بهعنوان قائممقام لشكر خدمت كرد و از مهرماه سال ۱۳۶۱ براي مدت كوتاهي، معاونت سپاه ۱۱ قدر را كه فرمانده آن حاج همت بود، پذيرفت.
از آبان ماه سال ۱۳۶۱ تا فروردينماه سال ۱۳۶۲ در عملياتهاي «والفجر مقدماتي» و والفجر يك، بهعنوان فرمانده لشكر انجاموظيفه كرد.
شهادت
در عمليات والفجر يك در منطقه عمومي فكه كه حاج همت فرماندهي قرارگاه ظفر را بر عهده گرفت، رضا همچنان فرمانده لشكر بود. لشكر ۲۷ وظيفه داشت كه با نيروهاي ارتش ادغام كند و ارتفاعات «پيچ انگيزه» و «جبل فوقي» را فتح كند و به سمت عمق خاك دشمن براي تصرف تأسيسات نفتي پيش برود.
گردان ميثم و ديگر گردانها نيز به سمت ارتفاعات ۱۴۳ و پاسگاه بجيله و در امتداد آن به تأسيسات نفتي قزلبان حمله كردند كه محور عمليات لشكر را تشكيل ميداد.
يكي از همرزمان شهيد چراغي ميگويد: «دشمن در ارتفاع ۱۴۳ فكه پاتك سنگين زده بود. به هر ترتيبي بود خود را به آنجا رساندم. رضا چراغي، عباس كريمي، اكبر زجاجي و سه نفر بسيجي، مجموعاً ۶ نفر، روي ارتفاع سالم مانده بودند كه سخت مقاومت ميكردند. هرچه اصرار كردم به عقب برگردند، قبول نكردند.
دشمن تصور ميكرد كه نيروهاي زيادي روي ارتفاع است. عصر كه دوباره به ارتفاع رفتم، ديدم عباس كريمي و دو نفر از بسيجيان، پيكر غرق به خون چراغي را با برانكارد حمل ميكنند. شهيد چراغي ۱۱ بار در طول سالهاي دفاع مقدس مجروح شده بود و خودش گفته بود كه اگر خدا بخواهد بار دوازدهم شهيد ميشوم و چنين شد.»
شهادت شهيد چراغي به روايت همت
شهيد محمدابراهيم همت، فرمانده سپاه ۱۱ قدر، شرح آخرين ديدارش با رضا چراغي را اينگونه بيان كرده است: «آن شب پيش ما ماند و دو، سه ساعتي خوابيد. اذان صبح روز ۲۵ فروردينماه كه بيدار شد، بعد از خواندن نماز، ديدم شلوار نظامي نويي را كه در ساكش داشت، از آن درآورد و پوشيد. با تعجب پرسيدم «آقا رضا هيچوقت شلوار نو نميپوشيدي، چي شده؟» با لبهاي خندان به من گفت «با اجازه شما ميخواهم بروم خط مقدم. الآن اونجا بچههاي لشكر خيلي تحتفشار هستند.»
در همين اثنا از طريق بيسيم مركز پيام، خبر رسيد كه لشكر ۱ مكانيزه سپاه چهارم بعثيها، پاتك سختي را روي خط دفاعي ما انجام داده. رضا رفت جلو. چند ساعت بعد خبر دادند فرمانده لشكر ۲۷ در خط مقدم دارد با خمپاره شصت كماندوهاي بعثي را ميزند. گوشي بيسيم را برداشتم و شروع كردم به صدا زدن برادر چراغي. مدام ميگفتم «رضا، رضا، همت، رضا، رضا، همت» ناگهان يك نفر از آنطرف خط گفت «حاجي جان ديگر رضا را صدا نزنيد، رضا رفته موقعيت كربلا! و من فهميدم رضا شهيد شده.»

پاسخ كوبنده همسر شهيد كجباف به داعشيها
شهيد حاج هادي كجباف متولد تير ماه سال 1340 در شهرستان شوشتر بود و دوران تحصيلات خود تا ديپلم را نيز در همين شهرستان سپري كرد.
خدمت سربازي او از سال 1359 آغاز شد و بعد از اينكه دو ماه آموزشي را در آبادان پشت سر گذاشت، به سوسنگرد رفت. در زمان محاصره سوسنگرد آنجا بود و با بالا گرفتن درگيريها به همراه يكي از دوستانش با لباس عربي از طريق رودخانه و كانالهاي اطراف شهر از مهلكه خارج ميشوند و پياده خود را به اهواز ميرساند.
او مدتي بعد مجددا اعزام ميشود. اين فرمانده شجاع سال 1360 در جبهه بستان در چند جاي بدنش دچار جراحت شد. در جريان اين مجروحيت يك تركش به اندازه انگشت اشاره هم به كمرش در نزديكي نخاع اصابت كرده بود. از آنجايي كه احتمال داشت پس از خارج كردن تركش او فلج شود، تا پايان عمر و زمان شهادت اين يادگاري دوران جنگ تحميلي در بدنش باقي ماند.
حاج هادي در پي اين جراحت دو ماه در خانه ماند تا اينكه باجناقش به دنبال او آمد و آذرماه سال 60 همراه يكديگر به شوشتر رفتند. معلمي و آموزش از علائق او بود. از آنجايي كه همسرش معلم بود توانسته بود تا مقدمات فعاليتهاي آموزشي حاج هادي را براي تدريس فراهم كند. اما به دليل حضور در جنگ تحميلي و درگير شدن با دشمن در خوزستان در زادگاهش ماند. او معاون فرماندهي گردان مالك اشتر شوشتر از لشكر 7 وليعصر(عج) بود.
حاج هادي سال 1361 با همسرش ازدواج كرد. 15 روز پس از ازدواج به جبهه رفت. حاصل اين ازدواج سه فرزند به نامهاي فاطمه، سجاد و محمد است. او در طول حضور در جبهه نبرد حق عليه باطل در زمان جنگ تحميلي عراق عليه ايران 9 بار مجروح و دو بار نيز دچار موج گرفتگي شده بود.
با آغاز تحرك داعش در منطقه حاج هادي كجباف به صورت داوطلبانه به كشور سوريه رفت. اين مجاهد غيور بعد از حدود يك سال و نيم فعاليت مستمر و شركت در عمليات هاي مختلف در عمليات بصر الحرير در تاريخ ۳۱ فروردين سال ۱۳۹۴ به همراه گروهي از رزمندگان تيپ فاطميون كه فرماندهي آنان را بر عهده داشت به فيض شهادت نائل آمد.
داعش در همان ساعتهاي اول اعلام كرد كه جنازه هادي كجباف پيش ماست و در ازاي دادن جنازهاش مبلغ كلاني از ايران مي خواهد.
همسر شهيد با شنيدن اين خبر با اين كار مخالفت كرد و گفت: (اين مبلغ هنگفت حتما صرف خريد تجهيزات و سلاح بيشتر توسط داعش خواهد شد تا همسران بيشتري چون همسر من كشته شوند. پس من راضي به اين امر نيستم. در ثاني نمي خواهم عزت و اقتدار جمهوري اسلامي ايران در پرداخت پول به گروه خوار و حقير داعش زير سوال برود. همسر من كه ديگر شهيد شده و روحش در درگاه خداوند است. من و خانوادهام پيكر ايشان را به خدا سپرديم، همانطور كه حضرت زينب (س) در دشت كربلا پيكر برادرش را به خدا سپرد و به اسارت رفت. همان طور كه حضرت سجاد(ع) مجبور شد پيكر پدرش را در صحراي كربلا رها كند و به خاطر خدا برود. همسر من هم مدافع حرم حضرت زينب(س) است و من هم در عمل به ايشان اقتدا نمودم. من هم از پيكر ايشان گذشتم و آن را به خدا سپردم).
بعد از عكس العمل خانواده شهيد مبني بر مخالفت با پرداخت پول، داعش پيكر ايشان را به رگبار بستند و به جنازه ايشان جسارت كردند.
50 روز پس از شهادت شهيد كجباف داعشيها از موضوع مبادله و يا خريد پيكر توسط نيروهاي مقاومت مأيوس ميشوند و پيكر را در منطقهاي به همراه چند تن ديگر از شهدا در گور دسته جمعي خاك ميكنند.
نفوذيها هم اين موضوع را به نيروهاي مقاومت اطلاع ميدهند و رزمندگان مقاومت توانستند در يك عمليات پيكر را بازگردانند.
سرانجام پيكر شهيد در خرداد ماه سال ۹۴ در قطعه مدافعان حرم شهرستان شوشتر در ميان انبوه تشييع كنندگان به خاك سپرده شد.

|