دوگانگيِ فاحش در صلحطلبي!
مريم عفتي مطلق
[1]. در كشاكش جنگ روسيه با اوكراين كشمكش عجيب و دلواپسيهاي غريبي در ميان مدعيان روشنفكريِ غربگرا و دايههاي نامهربانِ عملگرا به راه افتاده است و چنان از جنگهاي ظالمانه روس عليه ايران روايتگري ميكنند كه گويي كساني در داخل منكر تاريخ اين جنگها شدهاند و به دنبال عقد اخوّت با روسها و اعتماد بيچون و چرا به آنها هستند. البته بماند كه روسيه با قبله آنها آمريكا، دو تفاوت عمده دارد؛ اول آنكه؛ مشكل ما با آمريكا خوي استكباري و عداوت ذاتي او با فرهنگ اسلام و دوم شراكت منطقهاي روس با ايران است كه اين خود موجبات گره خوردن برخي از منافع ملي ما در تعامل سازنده با شركاي منطقهاي از جمله روسيه خواهد شد. البته جاي تقدير است كه اين آقايان رجوع به تاريخ و عبرت گرفتن از آن را به ياد مخاطبين خود آورده و به طور تلويحي بازگشت به اصل رعايت استقلال در همه ابعاد سياستهاي كلان كشور را اصلي مهم و راهبردي قلمداد مينمايند اما لازم و نيكوست كه اين مبناي مهم و اصيل را در ارتباط با غرب و آمريكاي مستكبر نيز سرلوحه تحليلهاي خود قرار دهند تا متّهم به دوگانگي، تزوير و تناقض در فعل و گفتار نگردند. زيرا نه تنها ايران، بلكه كل كشورهاي استعمارزده و استثمارشده جهان، بزرگترين ضربهها و حملههاي شيطاني را از سوي آمريكا و ايادي او در غرب و شرق و با محوريت شرورانه او، متحمّل شدهاند.
[2]. به نظر ميرسد سرسپردگي عدهاي به آمريكا آنها را وادار به حمايت از متحدان او در منطقه از جمله اوكراين نموده است. دليل اين مدعا سكوت مرگبار آنها در مقابل جنايت وحشيانه آمريكا و ايادياش در حق مردم مظلوم يمن است همان گونه كه در جنايات لبنان و فلسطين و سوريه و عراق و افغانستان و... مهر باطل بر دهان داشتند. البته صلح و آرامش، دلخواه همه بشريت است اما قدر مسلّم؛ صلحطلبيِ گزينشي، نوعي جنگطلبيست و در واقع همان پيمودن مسير باطل در نتيجه پشت كردن به حق است. پس طريقِ صواب اين است كه در كنار پرداختن به تاريخچه جنگهاي ايران و روس كه در صورت مطابقت درست با تاريخ در جاي خود نيكو و عبرتآموز است، به علل و اسباب واقعي وقوع جنگ اخير، توجه نموده و به روايت واقعي از مستندات صحنه جنگ پرداخته و از دروغ و سياستهاي دوگانه پرهيز نمود تا پرده از دستهاي پشت پرده آن برداشته شود. همان-گونه كه در موضع رهبر معظم انقلاب، مشاهده شد؛ ايشان ضمن طرفداري از توقف جنگ در آن منطقه و توجه به شناخت ريشههاي هر بحراني، سياستهاي آمريكا و غرب را «ريشه ايجاد بحران در اوكراين» اعلام نموده و همه قضاوتها و اقدامها در علاج آن را معطوف به شناخت ريشههاي وقوع آن دانست.(در سخنراني عيد مبعث، 10اسفند1400). بنابراين؛ آنچه در تحليل مواضع سياسي خواصّ جامعه بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه اولاً؛ سياستهاي نظام جمهوري اسلامي ايران برخاسته از سياستهاي اسلام ناب و فقه شريف آن بوده و بر اين اساس، همه مواضع آن ميبايست در انطباق با اصولِ مطرح شده در آن باشد. در غير اينصورت حاكميت اسلام زير سؤال خواهد رفت. ثانياً؛ سياستهاي ارزشي و فقهي نظام نيز توسط وليفقيه، مشخص و ابلاغ ميشود. در غير اين صورت حكومت اسلامي از فلسفه خود تهي شده و نميتوان نام اسلام را بر اين حكومت قرار داد.
[3]. همانگونه كه براي برقراري هر تعادلي، مركز ثقلي لازم است. براي ولايت امر و امامت امت در جمهوري اسلامي نيز، اين محوريت لازم است تا اجزاي جامعه را به يكديگر پيوند داده و حفظ نمايد. از اين رو؛ «مركز ثقل» حكومت و رهبري در جامعه اسلامي «وليفقيه» است، يعني كسي كه اسلام-شناس، مطّلع، ورزيده، متخصّص، باتقوا، هميشه بيدار و آگاه به زمان و مقتضيات آن ميباشد. زيرا؛ چنين فردي با توجه به ويژگيهايي كه دارد، چنانچه به حفظ و تحكيم جايگاه او به وسيله اطاعت و همراهي ملت، همت گمارده شود؛ همه جهات جامعه را به تعادل رسانده و حفظ خواهد نمود. در واقع رهبري يك مديريت كلان ارزشي است. از جمله اينكه، اگر در مديريتهاي گوناگون كشور بر اثر«فشارها»، «مضيقهها» و «ضرورتها»، انعطافهاي غيرلازم و غيرجايزي به وجود آيد، رهبر انقلاب مراقبت نموده و جلوي آن را خواهد گرفت كه البته به هيچ عنوان به معناي انجام مسؤوليت اجرايي يا دخالت در كارها نيست، مگر جلوگيري از اتّخاذ تصميمي كه به انحراف راه انقلاب منتهي گردد. و در حقيقت در تصميم و عمل رهبري «عقلانيت در خدمت اصول» و «واقعبيني در خدمت آرمانگراييها» قرار دارد.(ديدار آيتالله خامنهاي با دانشجويان كرمانشاه،24مهر1390).
[4]. از آنجا كه «جمهور» ما، خواهان «اسلام» عزيز كه خداي متعال به ما عطا نموده، هستند، بنابراين بايد همه چيز بر مدار «جمهوري اسلامي» حفظ شده و همه تحليلها و قضاوتها با تكيه بر اصول صريح اسلام و فقه آن صورت پذيرد و اقتدار سياسي نيز بر اساس اعتقادات ديني بوده و از چند صدايي و تشتّت آرا در اتّخاذ سياستهاي كلان يك كشور كه از اساس، غيرعقلاني، بيمعنا و مخرّب است، احتراز نمود. بنابراين؛ «افراط» و «تفريط» در نگاه به جايگاه مديريتيِ وليفقيه، ذهنها را از اصول و مباني اسلام و انقلاب دور كرده و طمعِ معاندان و بدخواهان را در تهاجم و تعرّض به تماميت ارضي و معنوي مسلمانان و بر هم زدن وحدت ميان آنان، برخواهد انگيخت.

|