حذف زبان ملي و خلع سلاح تاريخي يك ملت
محمد شهيدي
يكي از برنامههاي اصلي دولتهاي استعمارگر، الغاي زبان ملي و جايگزيني زبان كشور مسلط به كشور زيرسلطه(مستعمره) بوده است. يك كشور بدون زبان ملي رسمي، نابودي تمام سطوح اجتماعي جامعه خود را شاهد خواهد بود.
زبان به مثابه نماينده يك ملت و پيونددهنده وجوه معرفتي، هويتي و اسطورهاي آن، همواره از سويههاي سياسي پررنگي برخوردار بوده است. اين مساله بهويژه در رويارويي جوامع مستعمره و نيز جهان سوم با قدرتهاي استعمارگر غربي، منازعات گستردهاي را پيرامون خود شكل داده است. محور اصلي اين منازعات، هجوم گسترده استعمارگران و قدرتهاي غربي براي تضعيف و حذف زبان ملي بهعنوان ميثاق اصلي پيونددهنده ملتها از يكسو و مقاومت ملتها در مقابل آنان از سوي ديگر بوده است.
بر همين اساس، ظهور و مداخله پژوهشكدهها و انديشكدههاي غربي بهعنوان يكي از ميراثهاي رنسانس در روند سياستگذاري جهان غربي در جهت تضعيف فرهنگي و هويتي كشورهاي پيراموني نيز در همين راستا قابل ارزيابي است. هدف اصلي اين اتاقهاي فكر، هويتزدايي از جوامع مستعمره و كشورهاي جهان سوم به ميانجي زباني ملي بود تا بتوانند با تهي كردن اين جوامع از تاريخ، آنان را در مقابل هجمه فرهنگي سهمگين خود بيدفاع كنند.
بهطور مشخص درمورد ايران، برنامه زدودن زبان ملي از سپهر عمومي جامعه ايراني، از قرن نوزدهم و به ميانجي افرادي شكل گرفت كه با اندكي تسامح ميتوان آنان را نسل اول روشنفكران ايراني دانست كه سابقه آشنايي و زندگي در جوامع غربي را داشتند و راهحل عقبماندگي جامعه ايران را از «فرق سر تا نوك پا غربي شدن» ميدانستند.
براي نمونه ميرزا فتحعلي آخوندزاده يكي از طرفداران اصلي تغيير خط فارسي بود يا تقيزاده معتقد بود براي جبران عقبماندگي جامعه ايران از دولتهاي غربي، بايد «جسما، ذهنا، ظاهرا و باطنا» فرنگيمآب شد و يكي از مهمترين مراحل اين فرهنگيمآب شدن، گسترش خط لاتين در ميان تمامي طبقات جامعه ايران و اضمحلال آن به نفع فرهنگ غربي و مسيحي است. چنين تفكراتي كه ريشه در پروژه گسترده تضعيف فرهنگ و هويت بومي ايرانيان داشت، به شكل گستردهاي در قالب آثار اين روشنفكران ترويج ميشد. چنين بحثهايي همچنين زمينه مساعدي را براي انديشههاي جداييطلبانه و مركزگريزانه در دورههاي مختلف تاريخ معاصر ايران فراهم كرد.
بنابراين يكي از برنامههاي اصلي دولتهاي استعمارگر، الغاي زبان ملي و جايگزيني زبان كشور مسلط به كشور زيرسلطه(مستعمره) بوده است كه نخست با اعزام دانشجو از كشور مستعمره به كشور استعمارگر براي يادگيري علوم و فنون پيشرفته همراه بوده است و اين برنامه بعد از چند دهه بهصورت رواج يافتن و دفاع از يادگيري زبان كشور مسلط در كشور زيرسلطه، توسط اين روشنفكرهاي تحصيلكرده دنبال ميشده است و حمله نهايي نيز با حذف زبان ملي گشوده ميشده است.
با حذف زبان ملي توسط كشور مهاجم، تاريخ و گذشته هويتي و فرهنگي آن نيز با مرور زمان حذف ميشود و نتيجه اينكه نسلهاي بعدي بدون داشتن تاريخ و هويت مستقل ملي بزرگ ميشوند و در اين صورت كشور بدون زبان ملي، مانند كشور بدون سرباز شده است و نابودي آن در همه سطوح اجرايي خواهد شد.
مثال واضح چنين رويكردي كشور هندوستان است كه با تسلط انگلستان بر منابع اقتصادي آن تلاش براي ضعيف كردن زبان نيز بهصورت ويژه پيگيري شد كه نهايتا به رسمي شدن زبان انگليسي و چنددستگي در اين كشور بزرگ و گسترش روزافزون فاصله طبقاتي و فقر منجر شد؛ همچنين در قاره آفريقا، آمريكايجنوبي و خاورميانه بهطور نسبي اين روند را شاهد هستيم.
يكي ديگر از موجهاي حمله به كشورهاي پيراموني امروزه با فضاي مجازي گره خورده است كه با ورود لغات فراوان بيگانه توامان بوده و نيز با گسترش فرهنگ تهي و پوچ زندگي و منش غربگرايانه همراه است كه خيلي هم حساس و قابل بررسي بيشتر توسط نهادهاي مرتبط است، زيرا يك كشور بدون زبان ملي رسمي، نابودي تمام سطوح اجتماعي جامعه خود را شاهد خواهد بود.
* پژوهشگر و تاريخنگار تاريخ معاصر ايران

ايران و راههاي نرفتهاش در بازارهاي جهاني
چرا صادرات كتاب همچنان براي ما رؤيا است؟
صادرات كتاب ايران به خارج از كشور، موضوعي است كه به اندازه اهميتش به آن توجه نشده است. در دهه گذشته بحث صادرات كتاب با در نظر گرفتن تمهيداتي از سوي وزارت ارشاد و پررنگ شدن اين قضيه در برخي از سازمانهاي ذيربط مانند سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي جديتر گرفته شد. بارقههاي اميدي براي تحقق اين رؤيا با در نظر گرفتن طرحهايي مانند گرنت و حضور مستمر ايران در نمايشگاههاي بينالمللي كتاب در دل اهالي قلم و نشر ايجاد شد، اما حاصل و ثمره اين تلاشها چندان قابل توجه نيست. هرچند بايد راه پيموده شده را نيز قدر نهاد و آن را تجربهاي براي ادامه مسير در نظر گرفت، اما به نظر ميرسد در مسير طي شده كاستيهاي جدي وجود داشته كه موضوع «صادرات كتاب» را همچنان به عنوان يك آرزو و اميد مطرح ميكند.
ايران و راههاي نرفته صادرات كتاب
در پاسخ به اين پرسش كه چرا مسير صادرات كتاب براي ايران همچنان ناهموار است و چرا موفقيت چشمگيري در اين زمينه حاصل نشده، ميتوان پاسخهاي متعددي را در نظر گرفت. شايد بتوان يكي از اصليترين دلايل اين پرسش را در ندانستن قاعده بازي و نحوه كار در سطح جهاني دانست. در سالهاي متمادي حضور ايران در نمايشگاههاي بينالمللي كتاب، با كارواني از مديران همراه بود و اصولاً به جاي آنكه اين حضور آغازي براي صادرات كتاب باشد، مسيري براي تسهيل واردات كتاب بود. حتي ناآشنايي با قاعده بازي گاه در حدي بود كه كتابهاي عرضه شده در غرفه ايران در نمايشگاههاي بينالمللي به زبان فارسي بود؛ حال آنكه مخاطب اين نمايشگاهها عمدتاً به ديگر زبانها آشنايي داشتند. حضور اندك عناوين ترجمه شده در كنار ناآشنايي با قواعد كار در سطح جهاني سبب شد تا فرصتهاي نشر ايران طي سالهاي متمادي از دست رود. در اين ميان، ناشران خصوصي كه خود به صورت مستقل در عرصه نمايشگاههاي بينالمللي حضور داشتند و از فوت و فن كار آگاه بودند، موفقتر از غرفهاي ملي عمل كردند كه با هزينههاي بسيار راهاندازي شده بود.
متر و معيارهاي غلط در انتخاب كتاب
اما به نظر ميرسد كه ايران در اين مسير نيز همچنان تا رسيدن به نقطه موفقيت فاصله دارد. يكي از دلايل اصلي آن، نشناختن مخاطب جهاني و قياس آن با مخاطب ايراني است. طي سالهاي اخير گاه عناويني ترجمه و عرضه شدهاند كه نتوانستند نظر مخاطب جهاني را به سمت خود جلب كنند. يكي از دلايل اين امر، انتخاب آثار براساس ذائقه مخاطب ايراني بود؛ به طوري كه گاه ديده ميشد تمركز براي ترجمه و معرفي بر اثري است كه در ايران بازخورد مثبتي داشته و به اصطلاح نشر آن جواب داده است. به نظر ميرسد كه متر و معيار انتخاب كتابها تاحدودي نادرست بوده باشد.
مستقيمگويي و ايجاد دافعه
از سوي ديگر، بايد از فقدان نگاه هنري در ميان كارهايي كه از سوي سازمانها و مراكز دولتي ارائه شده ياد كرد. اگر نگاهي به كارنامه و عناوين انتخاب شده در اين زمينه بيندازيم، متوجه ميشويم كه طي اين سالها انتخاب آثار تغيير چنداني نكرده است؛ اين در حالي است كه عمدتاً آثاري در بازارهاي جهاني اقبال دارند كه با استفاده از ابزار هنر محتواي خود را ارائه دهند. به عنوان مثال، كتابهاي ترجمه شده از سوي سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي را در نظر بگيريد، چند درصد از عناويني كه از سوي اين سازمان انتخاب و ترجمه شدهاند، موفق شدهاند از گذرگاه هنر لُبّ مطلب را به مخاطب خارجنشين خود منتقل كنند؟ عمده كتابهاي انتخاب شده در فرايند ترجمه و عرضه كتاب، آثاري هستند كه به صورت مستقيم مفاهيم ارزشي و ديني را منتقل ميكنند؛ حال آنكه در سالهاي اخير نويسندگان و شاعران ايراني در هنر و ادب آييني توفقيات بسياري كسب كرده و حرفهاي بسياري براي گفتن دارند. انتخاب كتابهاي نمايشي و كارنامهاي كه براي ارائه گزارش كار دستگاهها و سازمانهاي مختلف متمركز است، آفتي است كه نميتوان در بررسي چرايي موفق نبودن ايران در صادرات كتاب از آن چشم پوشيد؛ موضوعي كه سبب شده برخي از كشورهاي همسايه مانع از تبليغ و ورود كتابهاي ايراني شوند.

|