علامه مصباح يزدي(ره):
انقلاب براي اسلام بود
اشاره: طبق روال نشريه پرتو، ذيلا خلاصهاي از يكي ديگر از سخنرانيهاي مرحوم علامه مصباح(ره) تقديم شده است.
بنا شد من به عنوان احتمال عرض بكنم. بنده خيال ميكنم چنين احتمالي بيجا نيست. آنچه براي اينكه اين انقلاب كاملاً به اهدافش برسد و مسئولين وظايف خودشان را درست انجام دهند، برخاسته از هدف انقلاب بود. ما اگر در هر چيزي شك كنيم، در بيانات سياسيون و ديگران، ظاهراً در فرمايشات امام جاي هيچ شكي نيست كه از روز اول ايشان تكيه كلامشان «اسلام» بود؛ تا روزهاي آخر حياتشان اگر پيشرفتي حاصل ميشد ميگفتند از «اسلام» است؛ اگر ضعفي بود ميگفتند ما وظيفه اسلاميمان را درست انجام نداديم؛ پيروزي بر دشمنان عائد ميشد، ميگفت اينها از اسلام سيلي خوردند؛ با اينكه همه دنيا ميگفتند اينها از امام سيلي خوردند، ايشان ميفرمود شخص اهميتي ندارد آنها از اسلام سيلي خوردند؛ خرمشهر آزاد شد، اين جريان عجيبي كه معجزهوار آزاد شد، امام فرمود خرمشهر را خدا آزاد كرد. از نظر امام هدف روشن بود و صدها نمونه كوچك و بزرگ در مقاطع مختلف كه كاملاً بيان ميكرد كه امام فقط به دنبال اين بود كه آنچه كه اسلام ميخواهد عمل شود؛ وظيفه او براساس بينش اسلامي چيست، آن را عمل كند؛ چه خواهد شد؟ خيلي در بند آن نبود. اگر از اين هدف غفلت شد و فراموش شد، يا نه، اصلاً كساني قبول نداشتند ـ فرض است، من به كسي نسبت نميدهمـ كساني اصلاً اعتقاد به اين نداشتند كه بايد به اسلام عمل شود، ميگفتند اسلام درست است، دين خوبي هم هست، اما براي 1400سال پيش است. احتمال ميدهم در بعضي از كلمات بعضي از مسئولين رده بالا اين بود كه اگر ما بخواهيم اسلام را با اين ظواهر آيات و روايات عمل كنيم و در جامعهمان تحقق ببخشيم با شرايط روز نميسازد. ظن من اين است، يك مقدار ظن قوي است كه بعضي از مسئوليني كه عاليترين مقام اجرايي كشور را به عهده داشتند و شايد لباس روحانيت هم داشتند به اين مطلب تصريح كردند.
اگر كسي احتمال بدهد كه اين آقا كه اين حرف را زد، يك مقدار آزادمنشي داشت، يا بگوييد جرأت و شجاعتي كه آنچه در دلش هست را بگويد، شايد كسان ديگري هم بودند كه همينطور فكر ميكردند، منتها صلاح خودشان نميدانستند كه بگويند؛ شايد در بين دولتمردان يا در قوه قضائيه يا در قوه مقننه كساني بودند كه اينگونه فكر ميكردند كه اسلام خوب، خدا صحيح، پيغمبر درست، اما نميشود ديني براي همه زمانها بيايد؛ شرايط عوض ميشود، بايد قوانين هم عوض شود، سياستهاي اجرايي هم هست، اصلا امكان ندارد، يا اگر كسي بگويد اين قابل اجرا نيست؛ يا بايد اهداف مادي انقلاب را پيش برد، يا بايد احكام اسلام را اجرا كرد به هر قيمتي كه تمام شود، يا كلامي كه متضمن اين اشاره باشد كه ما حاضر نيستيم احكام اسلام را به هر قيمتي عمل كنيم.
يادم ميآيد در سالن اجتماعات همين موسسه، يكي از مسولين درجه اول كشور به مناسبتي دعوت شده بودند و اينجا سخنراني كردند، اين جمله از ايشان در گوش من هست؛ ايشان گفتند ما ولايت فقيه را چون در قانون اساسي آمده، قبول داريم. يعني اگر در قانون اساسي نيامده بود، قبول نداشتيم و چون قانون اساسي وحي منزل نيست، ميشود آن را تغيير داد؛ اين را من ميگويم، ايشان نفرمودند. شايد امروز هم كساني در گوشه و كنار باشند كه از حرفهايشان همين مضامين در بيايد؛ اعم از اينكه رسماً مسئوليتي داشته باشند، يا نه، انتظار مسئوليتپذيري داشته باشند. ظاهراً اين مطلب منحصر به يك نفر و يك وزير و يك مسئول نيست؛ هستند كساني، روشنفكراني، مخصوصاً اگر چند صباحي در كشورهاي اروپايي و آمريكايي، در آن فضا زندگي كرده باشند و با آن افكار و فرهنگ خو گرفته باشند، كم نيستند؛ كساني كه معتقدند دين با سياست ـسياست يعني مديريت جامعهـ جمع نميشود؛ ما اگر مديريت جامعه داريم ـبه هر دليلي كه هستـ در اين زمان نميتوانيم بگوييم بايد ببينيم قرآن چه ميگويد و به آن عمل كنيم؛ مسائلي اين چنين اقتضاء ميكند.
البته مسائل ريزي هم در گوشه و كنار هست كه طبعاً مسائل هم از همان ريز شروع ميشود و كم كم به جاي ريشهدار و عميق خطرناكي ميرسد؛ اولش چيزهاي جزئي است؛ در باره مسئله ولايت فقيه، چه كسي گفته آخوندي كه چهار روز بيشتر در مدرسه بود و درسي ميگفت يا درسي ميخواند، حالا او هرچه ميگويد ما بايد عمل كنيم و حرف او مثل حكم امام معصوم ميماند؟ چه كسي اين حرفها را گفته؟ شايد بعضيها يك وقتي گفته باشند كه فلان كسي را كه فلان مقام ارشدي دارد، اين را ما سر كارش آورديم، ما اولي به ولايت هستيم! بالاخره اين مسئلهاي است كه اگر اين احتمال درست باشد، يعني مسئولين ما در معرض اين خطر هستند كه اصل بينش اسلاميشان در باره اين نظام را تصحيح نكردند و كمابيش افكارشان آميخته با شوائبي از افكار غيرمسلمانها است؛ شايد جا داشته باشد ـاگر كساني فراغت نسبي داشته باشندـ سخنرانيها و نوشتهها و گفتههاي مسئولين را در طول اين چهل سال بررسي كنند و ببينند كدامها با اصل اسلام سازگار است؛ ما كه براي اجراي احكام اسلام قيام كرديم و هدف اصلي اين است، كدامهايش با اين اصل ميسازد، كدامش نميسازد؟ اين در باره محور اول...
باز به عنوان احتمال مسئله بيش از اين است؛ يعني فقط ندانستن، آگاه نبودن و اختلاف نظر علمي داشتن نيست؛ يك عامل ديگري هم هست كه بيشتر در عمل مؤثر است و آن «دلخواه» است. هر كسي خواستههايي دارد، آرزوهايي دارد، زحمتهايي ميكشد، گاهي سختيهايي تحمل ميكند، ته دلش ـشايد خودش هم در بعضي وقتها توجه ندارد كه چه كسي او را تحريك ميكندـ اگر كساني خوب عميق باشند و بتوانند ته دل افراد را ببينند و بخوانند، شايد متوجه شوند كه اصيلترين و اساسيترين عامل محرك در رفتار فلان فردي حب رياست است؛ پست و مقام را دوست دارد و حتي گاهي حاضر است از منافع مادي هم صرفنظر كند، لباس روحانيت هم داشته باشد، حتي لباس كرباس هم بپوشد تا جلب توجه كند، براي اينكه اين پست محفوظ باشد؛ اين عزيز است؛ حاضر است از لذتهاي دنيا صرفنظر كند تا اين پست حفظ شود. در درون آدميزاد چنين چيزهايي هست. بعضيها ميگويند عمده خواستهها به سه چيز برميگردد: پول و شهوت و رياست. كسان ديگر هم به آن دو عاملش دلبستگي دارند.
اوايلي كه من طلبه شده بودم جوكي بود از طلبهاي شنيدم كه اين سعي ميكرد اسكناسهاي نو گير بياورد. بعد اين اسكناسها را دستهبندي ميكرد و در متكايش ميگذاشت تا شب كه ميخوابد اينها زير سرش باشد، خاطرش جمع باشد كه خطري متوجه آنها نيست. وقتي كه چراغها خاموش ميشد و آرام ميشد، متكا را در ميآورد اين پولها را روي تشكش پهن ميكرد و آنها را مخاطب قرار ميداد كه من از همه چيز صرفنظر كردم براي شما، فلان زحمتي را كشيدم براي اينكه به شما برسم، شما را دوست دارمغ شما را كساني ميخواهند كه خانه بخرند، بعضي ميخواهند با شما زن بگيرند، بعضيها چيزهاي ديگر؛ اما من تو را «لذاتك» دوست دارم. معاشقهاي با اين اسكناسها ميكرد و دوباره آنها را جمع ميكرد، در متكا ميگذاشت و راحت ميخوابيد. اين هم يك جوري است. بعضيها پول را «لذاته» دوستش دارند؛ هيچ كارش هم نميخواهند بكنند؛ ميخواهند اينجا باشد گاهي هم نگاهش كنند؛ براي چه كاري باشد؟ به چه دردي ميخورد؟ همان خودش را دوست دارم، «لذاته» دوست دارم.
اين چيزها كما بيش ـحالا يكي كمتر، يكي بيشترـ در آدميزاد هست. مسئولين اگر جاهايي انحرافاتي پيدا كردند فقط بهخاطر اشتباه در فهم ذهني و قضاوت علمي نبوده. خيلي جاها اگر يك مقدار دقت ميكردند، ميفهميدند اشتباه ميكنند يا شايد هم ميفهميدند اما به روي مبارك نميآوردند، مصلحتشان نبوده؛ طرفداري از ولايت فقيه هم ميكردند براي اينكه ابزاري است براي رسيدن به پست و مقام. اين يك مسئله است كه اگر كساني بتوانند براي خودشان بررسي كنند. البته اگر اسم كسي را هم يادداشت كردند با رمز اشاره كنند كه يك وقت توهيني به مؤمنين نشود، سوءظن بيجايي نسبت به كسي برده نشود، بفهمد آدم كه اينگونه چيزها در مسئولين پيدا ميشود.
اگر اينگونه باشد، دو ضعف كلي ما ميتوانيم در مسولين كشور در اين چهل ساله انقلاب پيدا كنيم: يكي ضعف در معرفت و شناخت اسلام كه شامل خود اين هم ميشود كه بايد اسلام حاكم شود. اين جهل است؛ يكي هم اينكه نه، ميدانند انقلاب براي اسلام بوده، مردم هم همين را ميخواهند، شهدا هم براي همين فدا شدند و الي آخر؛ اما ميگويند ما اين را دوست داريم؛ زحمت كشيديم، بعد از چندين سال حالا در انتخابات برنده شديم نميآييم صرفنظر كنيم؛ اگر هم امام گفت براي اسلام، براي خودش گفته! اين يك محور كه عرض كردم درباره مسئولين نظام خوب است آدم روي آن فكر كند كه اشتباهي در اين جهات بوده يا نبوده. إنشاءالله كه هيچ نبوده و اگر ما در جايي چنين خيالي ميكنيم، إنشاءالله ما اشتباه ميكنيم.
(در جمع گروهي از اساتيد مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره))

|