نوروز؛ آئين مهر و دوستي در طليعه بهار
قربان صحرائي چالهسرائي
وقتي بهار از راه ميرسد، حركت و جنبش زيباييهاي حيات و زايش و رويش دوباره هستي و طبيعت از «نو» آغاز ميشود و رستاخيزي ديگر در زمين و زمان پديد ميآيد و حشري دوباره سرتاسر اين مُلك خاكي را درمينوردد. به راستي چه نيكو فرموده آن رسول مهربانيها كه: «اذا رأيتم الربيع، فاكثروا ذكرَ النّشور». آري، بهار حشر و قيامتي ديگر است، آنان را كه از ديده دل مينگرند و هر ورقش را دفتري ميبينند در معرفت كردگار.
پس آنگاه در كنار سفره هفتسين و در موازات آن؛ بلكه در گامي فراتر، «سفره»اي بگشايد از جنس «دل» و در آن سفره، هفت سيني بچيند متعالي؛ از جمله به تعداد مهمانان «سبزانديش» خويش، «سعادت» رديف كند و همگان را دعوت نمايد تا در «سراي دل» به پشتي «سربلندي» تكيه زنند و با شربت شيرين و گواراي «سرافرازي» پذيرايياش نمايند و هنگام حلول سال نو در دقايقي چند، آرام آرام در گوش دلشان «سلامي» از «هفت سلام» خالق را كه در كتاب نور، مسطور و مضبوط است، نجوا كنند: «سلامٌ عليكم بما صَبَرتم»(رعد: 24) «سلامٌ قولاً من ربّ رحيم»(يس: 5) «سلامٌ علي نوحٍ فيالعالمين»(صافات: 79) «سلامٌ علي ابراهيم»(صافات: 109) «سلامٌ علي موسي و هارون»(صافات: 120) «سلامٌ علي آل ياسين»(صافات: 130) «سلام هي حتي مطلع الفجر»(قدر: 5).
«نوروز» را ميتوان برنامهاي در نظر گرفت كه آدمي ميتواند با آن خود را غرق در خدا نمايد؛ چه، آنان كه خود را با خصايص والاي الهي ـ انساني بيارايند و دست و ديده و دل را در خدمت گيرند تا با «سادگي»، «سرور» را مانند نور دلانگيز آفتاب عالمتاب به همگان بتابانند و با مهرباني همچون باران شوند و « سرور» بر همنوعان ببارانند، جايگاهشان در كنار سفره هفت سلام خداست و همواره از آن سفره متنعماند و از آن لقمه برگيرند و جرعهنوش آن چشمهسارند.
وقتي «بهار» بستر سرد زمين خسته و افسرده را درمينوردد و روانداز سپيد برف را از روي آن كنار ميزند و با دستان مهربان و لطيف نسيم بامدادان، گيسوان افشان و پريشان و ژنده درختان را شانه ميزند و مرواريدهاي «شبنم» را از رخسار برگْبرگِ نسترنها و شقايقها و ريحانها و اقاقيها ميزدايد، تا شاخهسارانشان را آماده پذيرايي از غنچههاي گلبرگ نارنجي وسرخ و زرد نمايد، و افسردگان خوابآلوده حيات را ندا دردهد و دم عيسوي خود را بر كالبد بيروح آنها بدمد، مردمان اين ديار را وجد و نشاطي پديدار ميشود شورانگيز. آنان از آن سوي «تاريخ» اين روزها را روزي «نو» در زندگي خود قرار دادند و چون هر تولدي زيباست و جلوه تولد طبيعت عامتر و گستردهتر و زيباتر، آن را «نوروز» نام نهادند.
نوروز فرخندهپي، عيد بهار و رمز زيبايي و سرسبزي طبيعت است كه شادماني را در وجود انسان پديد ميآورد.
نوروز يعني آرزو كردن خوشبختي و نيكروزي و بهروزي براي همگان؛ يعني خواستن آزادي و آزادگي براي همنوعان؛ يعني پراكندن بذر مهر و عطوفت و عشق و محبت و صفا و دوستي در كشتزار آماده به كشت روح تشنه همنوع.
«نوروز» از بُنمايهها و ريشهاي فرهنگي در عمق تاريخ سرچشمه گرفته و با گذشت زمان و تجديد فرهنگها، همواره پاي خود را استوار و استوارتر ساخته است و از آنجا كه با سرشت آدمي و مزاج فرهنگي مذاهب و اديان، به ويژه دين مبين اسلام و مذهب تشيع، مغايرتي نداشته، همواره زنده و جاويد باقي مانده است. امروزه گذاشتن نسخهاي از كلام پرنور حي سبحان بر سر «سفره هفتسين» مردمان اين ملك متمدن و بافرهنگ، سنتي جداناشدني از اين سفره شده است و تلاوت آياتي چند از آن كتاب هستيبخش در لحظات حلول سال، «الا بذكرالله تطمئن القلوب»(رعد: 28) را تفسير ميكند و تكرار دعاي «يا مقلب القلوب و الابصار، يا مدبر الليل و النهار، يا محول الحول و الاحوال، حوّل حالنا الي احسن الحال» تسكين دهنده روح و روان هر ايراني مسلمان و مسلمان ايراني است كه بر بنمايههاي فرهنگ والاي اسلام تكيه داده است.
«نوروز» روز مباركي است كه آغاز بهار ـ فصلي كه طبيعت در آن به جوش و خروش و جنب و جوش ميافتد ـ و رويش گلها و شكوفهها را نويد ميدهد و نمايشي از جاودانگي آفرينش است كه با آن برگي ديگر از گاهنگار عمر هستي و آدمي ورق زده ميشود.
اين «جشن ملي» ميراث و يادگار مردماني است كه به اين آب و خاك و زيباييهاي شورانگيز آن عشق ميورزيدهاند و اين فرهنگ اصيل ايراني را با تلاشي فراوان از دست تيغ غارتگر حوادث دهر حفظ نموده و به دست نسل حاضر سپردهاند.
«عيد نوروز» خاطره شادترين و خوشحالترين روز براي همگان است؛ چه آنكه طبيعت رخت نو به تن ميكند و به سر و وضع و ظاهر و باطن خود صفا ميدهد و غبار زنگار و هرگونه پليدي و پلشتي و رذالت را از تن و روح خود ميروبَد، و انسانها نيز با الهام از طبيعت ناب، سر و وضع خود را پيرايش ميدهند و به آراستگي زندگي ميپردازند. اكنون كه به ظاهر خويش اهميت ميدهند، چه خوب كه باطن را نيز با دعاها و توجه به پندهاي بزرگان روشني بخشند.
«نوروز» هرگز به فراموشي سپرده نميشود؛ چه آنكه طبيعت هرگز فراموش نميكند تولد نيابد و زايش و رويش نكند. هر سال، تكرار بهار را شاهديم و پدران و نياكان ما نيز در عمر محدود و كوتاه خود، تكرار تولد طبيعت و بهار را شاهد بودهاند و «نوروز» هم به واسطه تكرار بهار، تكرار ميشود و جدايي اين دو از هم ناممكن و باورناپذير است؛ چون هر دوي اينها در هم تنيدهاند.
اينك هزاران سال است كه «جشن نوروز» برگزار ميشود و تا وقتي فرهنگ ايراني پابرجاست، اين جشن كه نقطه عطفش رفع كدورتها و ايجاد شاديها با «صله ارحام» و ديد و بازديدهاست، همچنان پابرجا و استوار باقي خواهد ماند. گرچه دو سال است جهان و ازجمله ايران اسلامي عزيز ما گرفتار ويروس منحوسي به نام «كويد 19» شده كه سبب گرديده موقتاً روش ديدار حضوري و ديد وبازديدها با اقوام و خويشان و دوستان تغيير يابد وليكن با انجام دستورالعملهاي بهداشتي سبك نويني از اين سنت ديرين پديد آمده تا همچنان «صلهي رحم نوروزي» زنده و پايدار بماند.
خوشبختانه در دهههاي اخير به بركت انقلاب اسلامي، فرهنگ اصيل اسلامي و ايراني به نقاط ديگر جهان نيز راه گشوده است و با نفوذ به برخي از كشورهاي ديگر، به ويژه سرزمينهاي همسايه، سبب شده ملتهاي آن سامان به احياي «نوروز» و آداب انساني ـ الهي آن روي آورند و اين سنت ديرپاي فرهنگي را جشن بگيرند و مقدمش را گرامي بدارند.

|