در فراق مصباح حكمت و انديشههاي ناب
(قربان صحرائي چاله سرائي)
سلام بر تو اي آيت بصيرت و ايمان؛ سلام بر تو اي معلم اخلاق و احسان؛ سلام بر تو اي استاد حكمت و عرفان؛ سلام بر تو اي شكوه تقوا و يقين؛ سلام بر تو اي پسنديده ي پرهيزگار (محمدتقي)؛ و سلام بر تو اي مصباح نور و معرفت؛
چند صباحي است كه عرشيان به «نجواي عاشقانه »ات، گوي سبقت از ما فرشيان ربوده اند و بر التماس هاي ما، وقعي ننهاده و تو را نزد خود به آسمان برده اند و زمينيان را تا ابد، محروم از «شكوه نجوا»ي حضورت كرده و ما را با «ياد تو» و كرامت هايت كه متجلي در آثار توست، تنها گذاشته اند.
در لبيك به نداي «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ»! گفتي: «به سوي تو» آمده ام؛ «رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً» و «به لقاي الهي» شتافتي؛ و امر آمد كه «فَادْخُلِى فِى عِبَادِى، وَادْخُلِى جَنَّتِى ». پس «جرعه اي از درياي راز» در «جامي از زلال كوثر» چشيدي و اين پاداش كدح جميل تو بود كه: «إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ». اين آمدنت و رفتنت خود مفسر «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» بود. چه آنكه در طول حيات پربركت خود همواره بر «سجاده هاي سلوك» نشستي و به «ياد او» بودي تا «عروج تا بي نهايت» كردي.
تو اي متفكر پارسا و اي عارف رباني! «پرتوي از آفتاب ولايت و امامت» را از سيره و «سيماي پيامبر اعظم (ص)» دستچين نمودي و با «سيري در ساحل» بيكران«قرآن شناسي» به «پاسداري از سنگرهاي ايدئولوژيك» مخلصانه همت گماشتي.
تو اي انديشمند پرهيزگار! «فلسفه اخلاق» تو دغدغه «جوانان و مشكلات فكري» آنان بود تا در «نقد و بررسي مكاتب اخلاقي» با تأمل «قرآن در آئينه نهج البلاغه» و تدبر «اخلاق در قرآن» و تعقل «خداشناسي در قرآن» و تفكر «انسان شناسي در قرآن» و تفحص «كيهان شناسي» و «جهان شناسي در قرآن»، با كمال «آزادي؛ ناگفته ها و نكته ها»ي ناب «معرفت شناسي» خوشه چين كنند و در دنياي پرآشوب «كاوش ها و چالش ها» ره «رستگاران» بپيمايند و به «سيماي سرافرازان» درآيند.
تو اي شاگرد ژرف نگر مكتب خميني كبير! با تيزبيني و «منطق قوي و مستحكم» تبيين نمودي كه «انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن»، «در پرتو آذرخشِ» «آفتاب ولايت» حضرت روح الله شكل گرفت و اين «انقلاب اسلامي، جهشي در فرايند تحولات بين المللي» و حتي در گامي فراتر، اين «انقلاب اسلامي، جهشي در تحولات سياسي تاريخ» معاصر رقم زد و مسير آن را به نفع مستضعفين و پابرهنگان و همه ي آزاد انديشان گيتي تغيير داد كه هم اكنون شاهد بيداري اسلامي در اقصي نقاط اين كره خاكي هستيم.
تو اي آيت بصيرت! با «حرف رسا»، عماروار خود را سپر «آفتاب ولايت» قرار دادي و فلسفه وجودي «حكيمانه ترين حكومت» را با «كاوشي در نظريه ولايت فقيه» به اثبات رساندي و با «نقدي بر اصول ماركسيسم» و ديگر مكاتب چپ و راست بشري، «حقوق بشر از ديدگاه اسلام» را در «جامعيت قرآن» بازشناساندي و با «گفتمان روشنگر درباره انديشه هاي بنيادين»، «رابطه علم و دين» و «دين و آزادي» را به جويندگان حق و حقيقت تفهيم نمودي و گفتمان ليبراليسم را به چالش كشيدي.
تو اي عالم رباني و حكيم متأله صمداني! «پندهاي الهي» تو كه نشأت گرفته از «پندهاي امام صادق عليه السلام به ره جويان صادق» است، ديرين روزگاريست «در پرتو ولايت» ائمه هدي عليهم السلام به «اصلاحات ريشه ها و تيشه ها» پرداخته تا در «سفر به سرزمين هزار آئين» اين دنياي پرتلاطم انباشته از ستم و تباهي كه امثال ترامپ «قمارباز» جنايتكار و بايدن سيه روي را كدخدايش خوانده اند، اهل بصيرت را سليماني وار به دنبال شناخت و تشخيص «بهترين ها و بدترين ها»، «راه و راهنما» باشد و «جامعه و تاريخ» را در مسير «توحيد در نظام عقيدتي اسلام» رهنمون سازد.
تو اي حكيم مجاهد! «شرح برهان شفا»يت در «ياد او» خلاصه گشته و «شكوه نجوا»ي «شرح الهيات شفا»يت «صهباي حضور» را در «قلمرو دين» معنا بخشيده و با «گفتمان روشنگر»، «آيين پرواز» را در «جان ها فداي دين» متبلور ساخته اي. و اينچنين است كه با «نگاهي گذرا به بسيج و بسيجي»، امثال «مكتب سليماني» پديد مي آيد و با تعليم فرهنگ و فنون «جنگ و جهاد در قرآن» در سايه درايت «آفتاب ولايت»، محور و جبهه ي مقاومت شكل مي گيرد و بسيجي، «مرد ميدان» مذاكره ي حماسه و ايثار مي شود تا عرصه بر خوي طغيان و توحش، ناايمن و تنگ و تنگ تر گردد.
تو اي همنشين عبد صالح خدا بهجت العارفين! «پند جاويد»ت «راهيان كوي دوست» را «ره توشه»اي ابدي گشته و «ره جويان صادق» را به «سوي خودسازي» در سايه چتر درخت تناور «ايدئولوژي تطبيقي» مكتب عاشورا، «به پيشواز خورشيد غرب»، حضرت منجي موعود (عج) به انتظار نشانده است.
تو اي فقيه مجاهد! كسي چه مي داند، شايد اگر صاحب «اسفار» هم در روزگار «تهاجم فرهنگيِ» افسارگسيخته ي امروز حضور داشت و «طوفان فتنه و كشتي بصيرت» را عيان مي ديد، چه بسا با تدبر و تأمل در «حقوق و سياست در قرآن»، شرح «نهايةالحكمه»اش را در دو «نظريه حقوقي اسلام» و «نظريه سياسي اسلام» تفسير و تبيين مي كرد تا «رساترين دادخواهي و روشنگري» را در «خرداد عبرت ها» به گوش آزادگان و آزادانديشان عالم برساند.
تو اي ميوه الميزان! از نگاه ژرف قرآني و حكيمانه ات، «زن، نيمي از پيكر اجتماع» است؛ بله؛ اينچنين است كه زينب سلام الله عليها «آذرخشي ديگر از آسمان كربلا» مي شود تا كربلا در كربلا نمانَد و شعله ي فروزنده ي «گفتمان روشنگر» عاشورايي اش تا همه ي اعصار «مصباح» هدايت بشر براي «هم انديشي معرفت شناسي» باشد.
تو اي اسوه ي تواضع و تقوا! «در جستجوي عرفان اسلامي» با طرح «مباحثي از عرفان» هشدار دادي: «زينهار از تكبر!» و اينگونه همگان را به تواضع و فروتني سفارش كردي.
هان اى روح آرام يافته و متين! فقدانت «خسارتي براي حوزه ي علميه و حوزه معارف اسلامي» است چه آنكه تو «ذوالشهادتين» حضرت روح الله و عمار بصير و «برادر قديمي» رهبر حكيم و فرزانه و «عقبه فكري و تئوريك نظام»ش بودي.
در فراوان «مباحثي كه پيرامون حوزه» داشتي «انديشه ي ديني»ات با «نگارش كتب راه گشا» و «تربيت شاگردان ممتاز اثرگذار» و «حضور انقلابي در همه ميدان هايي كه احساس نياز به حضور»ت بود، البته در كنار «توفيق سلوك در طريق معرفت توحيدي»ات از تو امتي بس استوار و نفوذناپذير ساخته بود براي اين نظام مقدس و انقلاب اسلامي اش. اين ويژگي هاي فوقِ برجسته و ممتاز، پشتوانه اي است تا فرياد بزنيم:
اي حكيم ولايت گستر! در تمام دوران «مجاهدت بلند مدت» تو، «نقش تقليد در زندگي انسان» را بايد در برپايي «بزرگترين فريضه» بر اساس «اخلاق اسلامي»ات جستجو كرد چه آنكه در انجام فرائض و احكام اسلامي و آنچه حق تشخيص مي دادي، مقام عظماي ولايت، حضرت خامنه اي فرزانه شهادت داد: «زبان گويائي در اظهار حق و پاي با استقامتي در صراط مستقيم» داشتي.
اينك كه به دعوت حق لبيك گفته و به ديدار معبود شتافته اي و در جوار كريمه اهل بيت عليهم السلام به آرامش ابدي غنوده و ما را سوگوار خود نموده اي، از روح بلند و الهي و چشم نافذ هميشه بيدار تو تمنا داريم با عنايت به دلسوزي و مهرباني دائمي ات و بخصوص با نظر به دو «خصلت هميشگي پارسايي و پرهيزگاري» كه هر بامداد تا شامگاه بدان آراسته بودي، در روز واپسين از ما خالي دستان، شفاعت بنمايي كه سخت محتاج شفاعت شما و شهيدانيم چه آنكه در كتاب كريمش فرمود: «وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ».
|